دعوت به سفربری دعاء

سوال: امروز تقریباً در همه نقاط جهان به ویژه در جغرافیایی که مسلمانان زندگی می کنند جویباری از خون جاری است، فریاد و فغان ستمدیدگان جگرها را داغدار می سازد و سیل اشک از چشمها روان است. وظایف مؤمنان در قبال چنین وضعیت غم انگیز چیست؟

جواب: متأسفانه امروز در چهار طرف جهان سیلاب های خون جاری است، اشک هایی که می ریزد، حد و اندازه ای ندارد. آه و فغانی که به آسمانها سر می کشد ترازویی نیست که آن را اندازه نماید. ستمگران در بین پاکترین ملت ها نیز برای خود جای پایی پیدا نموده و حقوق بشر را نقض می نمایند، ارزش های جهانی را پایمال کرده برای ستمدیدگان حق حیات نمی دهند. حتی زورآوران بزرگ در سطح بین الملل، بنام حکمراویی و به منظور تعیین سرنوشت جهان، جنایت های گوناگونی را مرتکب می شوند. نه ریختن خون انسانهای معصوم، نه جویبار شدن اشک ها، نه رنج و غم دلها، نه گریه و زاری مادران و نه جگرخونی پدران، حس مرحمت این بی رحمان را به حرکت در نمی آورد و آنها را کمی به انصاف وادار نمی سازد. عمل زشتی که انسان با وجدان را به لرزه در می آورد مانند یک کار عادی انجام داده می شود و به لحاظی در حال حاضر ظلم وستمی در روی زمین ادامه دارد که به اندازه مظالم دوره فراعنه است.

دریای خون چه وقت خشک شده بود!

هنگامی که به جلال نوری مؤلف کتاب «تاریخ استقبال» -که من با وجود آنکه بعضی از اندیشه های او را نمی پسندم ولی بنابر استفادهء درست و خوب او را از لسان ترکی شایان تقدیر میدانم- گفته اند: «در هر طرف جویبار و سیلاب های خون جاری است» و او در مقابل این جمله مثل اینکه تاریخ بشر را خلاصه کرده باشد، چنین اظهار نموده است «آیا آن سیلاب ها کدام وقت متوقف گردیده و کولاب های خون در کدام دوره ای خشک شده بود؟ آیا بشر گاهی هم از کشتن و از ظلم و ستم بر یکدیگر، دست برداشته است؟». آشکار است که این سخن از نگاه تدوام ظلم و بی عدالتی، امروز نیز اعتبار دارد و حقیقتش را حفظ کرده است. بلی، اگر چند دورهء زمانی کوتاهی چون عصر سعادت و دورهء معینی از دولت عثمانی را استثنا قرار دهیم، جهان هیچگاه روی خنده را ندید. از اولادهای حضرت آدم تا امروز انسانها از کشتن همدیگر دست بر نداشتند و روی زمین نتوانست شاهد روزهای جنگ، بدون خونریزی و بدون جنایت شود. امروز نیز در بین تقریباً همه جوامع بشر و در صدها منطقه، بی عدالتی ها و جرایم ارتکاب می گردد. این ظلم و ستم ها در بعضی از جغرافیه ها از حد گذشته و به شدت یک جنگ خونین ادامه دارد.

متأسفانه بنابر عدم موجودیت نیرویی که تأمین کنندهء موازنه در بین جوامع بین المللی باشد و به همۀ این ظلم و ستم ها امر "توقف" بدهد، هیچ چیزی نمی تواند ظالمان را به راه آورد. بلی، امروز دولتی وجود ندارد که تأمین کنندهء موازنه بین دولت ها باشد، از حق و حقوق تمام انسان ها دفاع نماید، ظالمان را جای شان بنشاند و در روی زمین حق و عدالت را تأمین کند، چشمان همه را به طرف خود برگرداند و به اعمال راستین بشری سوق دهد.

از روزی که دولت عثمانی از صحنهء تاریخ بیرون شد آرامش منطقۀ بسیار بزرگ از بین رفت. پس از آن روز هیچ کسی نتوانست مظلومی را زیر بال های خود بگیرد و دست یاری به سوی هیچ مسکینی دراز نشد و نتوانست به هیچ ظالمی امر «توقف!» بدهد.. هنگامی که صدای آن روح افسانوی که در مقابل فلاکتها ایستادگی میکرد و به فریاد ها پاسخ می داد و اعلای حق می نمود، خاموش گردید، دیگر میدان به ستمگاران، غداران و تباهکاران ماند.

چنانچه امروز، زورآوران این عصر همواره ظلم وستم می کنند، خون می ریزند و به هیچ کسی حساب نمی دهند. حتی بخاطر موجّه نشان دادن خون های که ریخته اند و می ریزند و برای شریک ساختن ملت های دیگر در جنایات شان، بهانه های گوناگونی را پیشکش می کنند. از کسانی که با ایشان در یک صف قرار نگیرند آزرده می شوند، خفه می گردند و علیه آنان تحریمات اقتصادی را اعمال می دارند، به شکل واضح و مخفی تهدید می نمایند و کسانی را که به نزد خود جذب کرده نتوانند هیچ که نشد صدای ایشان را خفه می سازند و بعداً در جلو چشم تمام جهانیان، کارهای زشت را که در تاریخ نظیر آن مشاهده نگردیده و بشر را از انسانیت اش می شرماند، پی در پی انجام می دهند. بنابران در این روزها در جایی تا بند پای، در جایی تا به زانو و در جای دیگری تا گلو، ظلم و ستم ارتکاب می گردد.

در مقابل ظلم و ستمگران:

در مقابل چنین منظرهء تلخ حتماً وظایفی بر دوش مؤمنان گذاشته شده است و همهء ما مسؤلیت داریم تا بخاطر ممانعت از اعمال زشت سعی و کوشش نماییم. این وظیفه در بیانات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به اشکال مختلف و در سه مرحله چنین اظهار گردیده است؛ «یک عمل بد که در نظر دین زشت باشد در صورت امکان باید با دست دفع گردد، اگر امکان مداخلهء عملی موجود نباشد با قول لیین (سخن نرم) و وعظ و نصیحت، و اگر امکان دفع آن با زبان هم مقدور و ممکن نباشد حد اقل قلباً باید با آن مقابله کرد وآن را نپسندید.» زیرا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند:«هر کسی که کار بد و زشتی را ببیند، با دست خود آن را اصلاح کند، اگر قدرت این را نداشته باشد با زبان خود اصلاح کند، و اگر قدرت این را هم نداشته باشد از بد بودن آن کار قلباً متأثر گردد که این ضعیف ترین مرتبهء ایمان است.»

قوهء مداخله با دست در مقابل بی عدالتی ها و مسئله استفاده از آن در راه اعلای حق؛ کاری است که فقط یک دولت می تواند انجام بدهد؛ این وابسته به آن است که به زیستن به عنوان یک جامعه درجۀ سوم رضایت نشان داده شود و زندگی کردن تحت تسلط دیگران مورد قبول نباشد و تبدیل شدن به یک ملت پرقدرت از آرمان ها قرار گیرد.

طوری که مرحوم محمد عاکف می گوید:
زمانی ماهم یک ملت بودیم، آن هم چه ملتی!
و به جهانیان نشان داده بودیم که ملت چیست!
هنگامی که آفاق بشریت را ظلمت و تاریکی فرا گرفته بود
نور می شدیم و درست از سینه ظلمت بیرون تابیدیم

این امر وابسته به ملتی است که خود را در راستای روشن ساختن آفاق تمام بشریت و اعاده حقوق آنان فدا نموده باشد. طوری که حکمران دولت عثمانی وقتی گفته بودند: «اگر امروز به هندوستان امر نمایم، فردا او را در مقابل خود خواهید دید» آنگاه امپراتوری که آفتاب بالای او غروب نمی کرد و بنام دولت کبیر مسما بود فوراً به راه آمده بود. بلی، چنین ملتی می تواند صدای خود را در مقابل ظلم و ستم بلند نماید و امر توقف بدهد و ستمگران را به راه بیاورد.

ملتی که تأمین کنندهء موازنه باشد:

اگر یک اعلامیه شما در مقابل چنین ظلم وستم و یک اخطاریه شما در مورد ممانعت منکرات در هوا معلق باقی بماند، به صدا در آوردن آن هیچ معنایی ندارد. این وظیفه، همان راهی است که پس از تبدیل شدن به یک دولت پرقدرت و نیرومند می توان به آن قدم گذاشت. همچنان این کار یک وقت تعین شده دارد، تا هنگام رسیدن آن وقت انجام دادن هیچ چیزی ممکن نیست. فقط هر فرد ملت بشمول زن و مرد، پیر و جوان، اداره کننده و اداره شونده تلاش و کوشش بخرچ دهند تا دولت شان به دولتی مبدل شود که کشورش را در بین موازنه های موجود در جهان به جایگاه مستحق آن برساند، استقامت دهنده در بین موازنه های بین الدولتین و منادی حق باشد. این هدف باید مفکورهء هر انسان با عقیده باشد. بخاطر این که به سؤ تفاهم و تحلیل های مغرضانه میدان نداده باشم باید بعرض برسانم که توسط این سخنانم از اداره، رژیم، تبدیل یک رژیم به رژیم دیگر بحث نمی کنم، مقصد من این است که دولت و ملت ما به بزرگی دست یابد و حالتی را بخود بگیرد که به همان اعتبار تاریخی اش در بین جوامع دیگر بزیبد.

هر چند این یک کار بسیار بزرگ و یک پروژهء خیلی کلان است و پلانی است که تحقق آن زمان طولانی می خواهد، زیرا کاری است متوجه به انسان، طوری که یک متفکر غربی می گوید؛ در سرمایه گذاریها بالای انسان باید صد سال را در نظر گرفت. شاید کوشش های شما در این مورد بدون انقطاع، منظم و نظر به عصر معقول پیش برود و در عین زمان از طرف محیط تان مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرد، صد سال لازم است تا به اِذن و عنایت خداوند ملتی شوید که ممثل حق و عدالت باشید. شاید در حالت جهانی شدن و انکشافات سیستم ارتباطات جمعی (تیلی کمونیکیشن) این مدت را تسریع بخشد و کشور شما در پنجاه سال یک دولتی شود که به سخنان او گوش داده شود. بازهم شما باید گذشت دو ویا سه نسل را در نظر بگیرید و طی این دو ویا سه نسل خود را به جهانیان معرفی نمایید. معرفی نمایید تا جهان یقین حاصل نماید که واقعاً شما بجز از محبت، صلح و آرامی به چیزی دیگری نمی اندیشید، تمام عالَم ببیند وبداند که شما بخاطر منافع خود زندگی نمی کنید بلکه در فکر سعادت عموم بشریت هستید، تمام انسانها شاهد باشند که علی رغم گذشت ده ها سال در استقامت (راه ) شما هیچ تغییری نیامده است و هرکس بدون تردید پشت سر خود را به شما دور داده بتواند. بلی، فقط در چنین موقف و محیط اعتماد می توانید سخنان خویش را بشنوانید و فقط آن زمان بحیث یک عنصر موازنه می توانید خونریزیها را متوقف نمایید وفقط آن وقت می توانید قوه، نیرو و اعتبار خود را وسیله ای متوقف ساختن آه ستمدیده گان نموده گریه ها را به خنده ها مبدل سازید.

کودکان مصیبت زده و دستان دراز شده به آنها:

همچنان، کمک های شما به محتاجان به اندازه قدرت و نیروی خودتان و مرفوع ساختن ضرورتهای آنان، یک نوع اصلاح با دست محسوب می گردد. مثلاً کمک های را که توسط مؤسسات دواطلب به «آچه» ارسال نموده بودید، هم تا حدی دردهای مردم منطقه را درمان کرد و هم قلبهای آنان را یکبار دیگر به دست آورد. مردم آچه دست های را که شما بسوی آنها دراز نموده بودید با دستهای که در زمان عثمانی ها وسیلهء کمک گردیده بود در یک صف قرارداده، کمک های امروزی شما را با کمکهای اجداد شما یکجا ساخته و چنین ارزیابی نموده اند که هردوی این کمک ها دو حرکتی است که از یک منبع سرچشمه می گیرد. در چهره کمک های ارسالی شما، اعانه های عثمانیان را که در دوره ای برایشان ارسال گردیده بود، نیز یاد نمودند. همچنان مؤسسات امدادرسانی که به نمایندگی از مردم اناطولیه به زلزله پاکستان شتافتند، با محبت و دوستی که در بین ملت ها کم نظیر است، استقبال گردیدند، سخاوتمندی مردم از خودگذر ما که ورد زبانهاست وسیله مهمی برای شادمانی مردم برادر گردیده بود. چنانچه بلند رتبه ترین مقامات هردو کشور قدردانی و تشکرات خاص خویش را به ترکیه اظهار نمودند. به ویژه مکاتبی که در آنجاها باز گردیده در امید برای انسانها شده و یک ضرورت بس بزرگی را مرفوع ساخته است.

یک روی دیگر کمکهای عملی این است که؛ در کشورهای که به مصیبت هایی مانند سونامی و زلزله معروض می گردند خورد و بزرگ در میدان می مانند. تعدادی از سازمانها این کودکان را گرفته به کشورهایشان انتقال می دهند و بحیث فرزندی قبول نموده مانند خود تربیه می نمایند. در سال 1992 بازهم همینجا بودم. یکی از دوستان ما تیلفون نموده نظریاتم را در مورد این اظهارت اش پرسید: « در «سرایی وو» کشتارهای دسته جمعی صورت می گیرد، در هر طرف نسل کشی جریان دارد، همه روزه صدها انسان کشته می شود، در اینجا هزاران کودک بی کس و بی خانمان گردید، اگر ما این کودکان را تحت حمایت خود نگیریم دیگران خواهند گرفت. آیا می توانیم تعدادی از اطفال را به ترکیه بیاوریم؟» قرار گفته های دوستانم که در همان لحظه شاهد وضعیتم بودند، بعد از شنیدن این حرفها خواسته ام تا از جایم بالا شوم ولی از چوکی خود برخاسته نتوانسته ام. به یاد دارم که با هیجان همان لحظه گفته بودم " صد، هزار، صدهزار و هرچندی را که می یابید با خود بیاورید و به مردم اناطولیه امانت بدهید، به هر خانه یک ویا دو دو نفر تقسیم کنید. این ملت هم فداکار است و هم وفادار، باذن الله همهء آنان را نگهداری خواهند نمود. از هر دین و مذهبی که باشد اجازه ندهید تا یک کودکی هم ضایع گردد". این یک موضوع جداگانه است که به این کار به چه اندازه ضرورت بود، به چه تعداد کودک آورده شد و چه شکل نگهداری گردید. مقصد سخنانم این است که بطور عملی هر چیزی را که انجام دادن آن ممکن باشد انجام بدهید، اگر کودکان مذکور درس می خوانند باید امکانات خواندن برایشان مهیا گردد، اگر امکانات باز کردن مکتب در کشورهای خودشان و از آن طریق امکانات آموزش بهتر برایشان موجود باشد باید امکانات مذکور تأمین گردد و به هر صورت حتماً انسانهای را که در وضعیت بدی قرار دارند حمایت نمایید.

باید نه بی زبان بود، نه بی اُسلوب:

در صورتی که نیروی تان تا جایی کفایت کرد و سپس امکانات تان ختم گردید، اینبار کوشش نمایید تا حد اقل با زبان خود مانع منکرات و ظلم گردید. احساسات و افکار خویش را گاهی از طریق پرده تلویزیون، گاهی از یک گوشهء روزنامه، گاهی هم از طریق صفحات انترنیت نشر نموده و در هر فرصت بدست آمده و در هر اجتماع باید حقیقت را به زبان بیاورید. مثلاً توسط قول لیّن، اسلوب معتدل و با تمام صمیمیت و با درمیان گذاشتن این که هیچ نیت بدی ندارید، باید چنین اظهار نمایید:

" آیا این موضوع از طریق دیپلوماسی حل نخواهد شد؟ با وجود آن که راه حل انسانی برای حل مشکلات وجود دارد چرا به زور و قوت دست می زنید؟ زیرا زور و قوت با آنکه در چارچوب عقل، منطق و محاکمه کار کند بازهم سبب شدت می شود. هنگامی که با کین و نفرت بالای یک ملت حمله نمایید، احساسات محبت آنها را به خود جلب کرده نمی توانید. راه به جوش آوردن و زنده نگهداشتن احساس محبت، فقط از محبت می گذرد. یکبار با محبت به طرف آنها بروید، یکبار با محبت به سینه های آنها رجوع کنید آنگاه ببینید که چطور شما را به آغوش می کشند. تا زمانی که شما نفرت می ورزید حس نفرت آنها را نیز به غلیان می آورید. احساسات مؤقت نفرت امروزی، به یک هیکل نفرت مبدل گردیده در صفحات تاریخ بهمان شکل انعکاس پیدا می کند. با این رفتار، نسل های بعدی شما را نه به حیث حواریون دیموکراسی و آزادی بلکه به حیث اشغال کنندگان و ستمگران میهن شان با لعنت یاد خواهند کرد. لعنت، لعنت به بار می آورد، نفرت، نفرت را پرورش می دهد، کین سبب کین می گردد، غیظ منتج به غیظ می شود و اینها تابحال در هیچ جای جهان هیچ مشکلی را حل نکرده اند. چه میشود که یکبار هم راه انسانیت، محبت و مرحمت را آزمایش نمایید!"

بلی، چنین آگاهی را هم مسؤلین دولتی، هم سازمان های اجتماعی و همچنان تمام افراد جامعه انجام داده می توانند و باید هم انجام بدهند.

در حدیث شریفی که اساس موضوع ما را تشکیل می دهد " قلباً بغض کردن در مقابل منکرات" منحیث طریقهء سوم دفع منکرات و ضعیف ترین مرتبهء ایمان محسوب گردیده است. ولی این موضوع را نباید به شکل پرورش حس دشمنی در مقابل مردم و متنفر شدن از آنها، درک کرد. زیرا کینه پروری در مقابل انسان، راه مؤثری جهت منصرف ساختن او از فساد نیست. در این صورت چیزی که از این سخن باید بفهمیم این است که طرفدار منکرات نباشیم، در مقابل آن ایستادگی کنیم و کوشش نماییم تا هم ظالم و هم مظلوم را از آن نجات بدهیم.

حد اقل دعا نماییم:

فکر می کنم یکی از مهمترین وسیله های تحقق این مقصد دعا است. بنابراین اگر شاهد مبتلا شدن کسی به ظلم وستم می گردید و نسبت به کسانی که ستم می بینند علاقه نشان می دهید، آنگاه در کنار کوشش های باز دارنده از آن عمل زشت با دست و زبان، حتماً باید به پروردگار حق توجه نموده با عذر و زاری دعا نمایید. اگر از ریختن جویبارهای خون واقعاً متأثر می گردید، اگر ناله های به گوش رسیدهء شما مانند یک کوره آتش به قلب های شما میفتد، اگر با مردن هر انسان شما هم مانند آن که مرده باشید اضطراب حس مینمایید، در این صورت با ادراک عجز و ضعف بندگی خود، به پروردگار قادر مطلق رو آورده و نیاز خود را به او عرض کنید.

بلی، از یک نگاه در بین عبادت های که به پروردگار تقدیم می کنیم، عملی قوی تر از دعاء وجود ندارد. زیرا دعاء، با یقین به موجودیت، یگانگی، حاضر و ناظر بودن خداوند، در ماورای اسباب عرض حال با حضرت حق تعالی است. وقتی که دستان خود را جهت نیایش باز کردیم می دانیم که پروردگاری داریم که صدای ما را می شنود، دست قدرتش به همه چیز می رسد، قدرت بجا آوردن تمام نیازمندی های ما را دارد و مقتدر به دفع دشمنان بی نهایت ما است.

بلی، باید با چنین ایمان و عقیده به مولای متعال خود دعا و نیایش کنیم و به درگاه الرَّحمن الرَّحیم به زانو نشسته بخاطر مسلمانانی که وطن شان از دست شان گرفته شده، به منابع سر زمینی و زیر زمینی شان تجاوز صورت گرفته و عفت و ناموس شان پایمال گردیده، از " او " بطلبیم تا آنها را از مغدوریت، مظلومیت و محکومیت نجات بدهد. همچنان از " او " طلب نماییم تا ستمگرانی را که با پیشکش نمودن بهانه های مختلف انسان ها را در چهار گوشهء دنیا پایمال نموده مرتکب جنایات می گردند، از حق شان بدرآید و هیله و نیرنگ هایشان را به سر خودشان بیندازد.

دعای حضرت نوح علیه السلام:

از این که موقع برابر شد می خواهم به یک موضوع تماس بگیرم: حضرت نوح (علیه السلام ) قوم خود را شب و روز به دین دعوت نموده، گاهی با صدای بلند و گاهی هم بطور مخفیانه و پنهانی و برای این که هدایت یابند هر راه را آزمایش نموده بود. ولی هرگاهی که آنها را به حق و حقیقت دعوت می نمود گوش های خود را می بستند و لباس های خود را به روی خود می کشیدند و حتی به روی سیدنا حضرت نوح (علیه السلام) نگاه نمی کردند. در اخیر حضرت نوح (علیه السلام) به آنها بد دعاء نموده و چنین گفته بود "پروردگارا! اجازه مده تا در روی زمین یک نفر کافر هم باقی بماند، زیرا اگر بمانند آنها بندگان تو را به گمراهی خواهند کشید و تنها اطفالی مانند خود را به دنیا آورده پرورش خواهند کرد. پروردگارا! مرا، مادرم و پدرم را و مرد و زن همه انسانهای را که به حیث مؤمن وارد خانهء من می شوند مورد عفو و بخشش قرار بده. آن ستمگران را از این هم بدتر و پریشان تر گردان " (سوره نوح، 71 / 26-28 ) در اثر این بد دعا، حضرت حق تعالی طوفان را به آن قوم فرستاد و آنها را نیست و نابود کرد.

چنانکه در احادیث شریف تذکر یافته است خداوند در روز قیامت تمام انسانهای ماقبل و مابعد را در یکجا جمع خواهد کرد. آفتاب خیلی پایان خواهد آمد و انسانها به غم و آلام غیر قابل تحملی دچار خواهند گردید. انسانها به امید پیدا نمودن یک شفاعت کننده درب پیامبران را تک تک خواهند زد. در این سلسله به دروازهء حضرت نوح (علیه السلام) می روند و از او هم طلب شفاعت می کنند. حضرت نوح (علیه السلام) همان بددعای خویش را که علیه قوم خود کرده بود یک مانع بخاطر شفاعت خود می پندارد و چنین می گوید "من تنها یک دعا داشتم، آن را هم علیه قوم خود استفاده کردم " و بعد از این که با گفتن " نفسم نفسم " آهی میکشد مردم را به حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرستد. من باور دارم که یکتن از پیامبران الوالعظم (پنج تن از پیامبرانی که با وجود هرنوع مشکلات و سختی ها وظیفه خود را بدون نواقص انجام داده اند) چون حضرت نوح (علیه السلام) بدون گرفتن یک اشاره یی ولو کوچک از طرف خداوند، چنین بددعا را نخواهد کرد. او حتماً در مورد این که قوم اش هیچگاه ایمان نخواهند آورد یک اشارت الهی گرفته بود و بطور قطع یقین داشت که قلب های آنان مهر گردیده است و سپس بددعا نموده بود. بنابراین، فکر نمی توان کرد که بددعای او علیه امتش او را از شفاعت محروم نماید. ولی، چنین حکم کردن یک پیامبر الوالعظم در مورد خودش و عمل خود را نظر به افق خود خطا پنداشتن، بیانگر بزرگواری آن روحی است که به مقربین می زیبد.

خدایا به تو حواله می کنم

هرگاهی که بددعا کردن به ظالمین به ذهنم خطور نماید، فوراً انکسار حضرت نوح بخاطرم می آید، تکان می خورم و از تلعین آنها اجتناب می کنم. حتی در مورد کسانی که شدیداً دشمنی می کنند نیز دعای بد نمی کنم، به هیچ کسی لعنت نمی فرستم و به واگذار کردن آنها به خداوند اکتفا می نمایم. واگذار کردن به خداوند را نیز با پیروی از شفیق ترین انسانها (پیامبر اکرم) انجام می دهم. طوری که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) " اَللّهُم عَلَیکَ بِأَبِی جَهل، اَللّهُمَ عَلَیکَ عُطبَه، اَللّهُمَ عَلَیکَ شَیبَه " فرموده دشمنان دین را به خداوند حواله کرده و بدین صورت مطلب «خدایا تو میدانی هر چه می خواهی بکن» را مراد نموده اند. من هم واگذار کردن آنها را نخست با طلب هدایت شان انجام می دهم. زمانی که در مورد خونریزی های آنها، جویبارهای اشکی که به راه انداخته اند و مردمانی که از طرف آن ها شکنجه دیده اند می اندیشم و با ملاحظات «دست کم همین قدر حس وفاداری به ستمدیدگان» می گویم و با محافظت اسلوب شخصی ام چنین اظهار می دارم:

«خدایا اگر برای این ستمگران، غداران و تباهکاران که خون می اندیشند، خون می گویند، خون می ریزانند، در داخل و خارج کشور سیلابهای خون ببار می آورند، هدایت مراد فرموده باشی هر چه زودتر هدایت خویش را به قلوب آنان جایگزین نما و دروازه های قلوب ایشان را به ایمان و اسلام باز گردان. اما اگر آنان کسانی باشند که تماماً از نور تو بی نصیب اند، ای پروردگاری که بخاطر دعوت به انسانیت بر ما کتاب نازل فرموده ای، ای پروردگاری که ابرها را به حرکت درآورده از سینهء آسمان باران رحمت فرود آورده دشت های خشک را مبدل به جنت می گردانی، ای پروردگاری که قویترین ارتش ها را به زانو در می آوری، بین دشمنان دین اختلاف بینداز، آنها را نیست و نابود گردان، آنان را به یکدیگر خود مسلط نما، اتحاد آنها را بشکن و به اهداف شان نرسان، در مقابل ستمگران به ما یاری رسان و نصرت کن، یاری خود را از ما دور ننما»

گاهی هم می گویم: «خدایا ما را و تمام مسلمانان را کمک نما، کسانی که شکست ما را، رذیل رسوا و پریشان شدن ما را آروز می کنند و در این راستا هیله و نیرنگ ها ترتیب می دهند به شکست مواجه کن، مگذار تا دو دست شان یکجا بیاید و مؤفق گردند.» و هر بار این دعای خود را به یک شرط وابسته می نمایم، نخست برای آنها دعای هدایت می کنم سپس نیایش خود را به این شکل به صدا می آورم «خدایا اگر آنها تماماً محروم و بی نصیب باشند، حد اقل ما را از ظلم وستم آنها محفوظ نگهدار، فشار خود را بالای آنها بیشتر وبیشتر بساز، سلاح های شان را بر سر خودشان بکوب و آنان را با خودشان درگیر کن، کسانی که قلم را وسیلۀ تجاوز قرار می دهند قلم هایشان را بشکن، کسانی که به مسلمانان دشنام می دهند زبان هایشان را گنگ گردان، ستمگران را به اهداف و مقاصدشان نرسان و در مقابل آنها به ما کمک کن."

از صمیم قلب باور دارم که اگر مؤمنین به خداوند صمیمانه رجوع نمایند و به دعا و نیایش رو بیاورند، حضرت حق تعالی موازنه های موجود را زیرورو خواهد نمود و به ستمگران درس خواهد داد. در حالی که امروز ما گفته نمی توانیم که دعا و نیایشی را که یک عبادت صافیانه و خالصانه است به وجه احسن ادا نموده باشیم. حتی، ادعا کرده نمی توانیم که مردمان به حج رفته، در اماکن مقدس چون عرفات، مزدلفعه و منا که دعا رد نمی گردد، قلب خود را پاره پاره نموده و بخاطر بیرون رفت عالم اسلام از این مصیبت ها ناله و فغان نموده باشند. فکر می کنم اگر بیست نفر صمیمی با احساس و دردمند در آنجا چهار روز خواب خود را ترک نموده و سرشان را به زمین نهاده عذر وزاری نماید، تا جاییکه قلب چند تن آنان بایستد، واقعاً سینه های شان چاک گردد، مولای متعال به چاک شدن آن سینه ها تأثیری لطف خواهد کرد که مانند بمب بر سر دیگران خواهد افتاد و به همه مظلومیت ها خاتمه خواهد داد. ولی چنین معلوم می گردد که مسلمانان دارای همین قدر احساس هم نیستند، در آن اماکن مقدس نیز به حق تعالی توجه درست صورت نمی گیرد و به وجه احسن به خداوند عذر و زاری نمی گردد.

بیایید به خداوند عذر و زاری کنیم:

اگر می توانستم و زورم میرسید، آوازم را تا حدی که به دورترین نقاط نیز برسد بلند می کردم و می گفتم "بیایید یکبار هم از قوه دعا و نیایش استفاده کنیم، از صمیم قلب به خداوند عذر و زاری نماییم. " ملت خویش و تمام مسلمانان را دعوت می کردم تا به درگاه حق تعالی تضرع و نیاز بکنند.

بیایید شش ماه، یکسال دندان به دندان خود گذاشته و صبر نموده همه شب به تهجد برخیزیم. همهء ما بشمول زن و مرد اولاً ظلمت شب را با چند رکعت نماز روشن سازیم. بعداً با تمام صمیمیت خویش دست خود را به درگاه الهی باز نموده، خورد و بزرگ درد ورنج خویش، آرزو و خواهشات خویش را به جناب حق تعالی تشریح بداریم. موجودیت مولای خویش را فکر نماییم که ما را می بیند، نفس های ما را می شنود، چیزی که از ذهن ما می گذرد می داند و ناله های ما را ارزش می دهد، قادر و حاکم به همه چیز است، هر چیزی را به هر شکلی که خواسته باشد انجام می دهد و در هر کار خویش حکمت های مختلف را در نظر می گیرد. یکبار دیگر زنجیر دروازهء او را به صدا بیاوریم و یقین داشته باشیم که در سایه ای مرحمت، اراده و مشیت او از عهده هر کاری بدر خواهیم آمد.

هر یک ما با دعایی که اهمیت می دهیم و به قلب خویش نزدیکتر احساس می کنیم، آغاز نماییم. توسط نیایش های خصوصی دوستان حق ( اولیا الله ) چون اوراد قدسیه شاه نقشبند، تضرعات حضرات احمد رفاعی، اوراد قدسیه عبدالقادر گیلانی ویا امام ربانی، خواجه احرار، ابوالحسن حرقانی، مولانا خالد و حضرت بدیع الزمان به درگاه الهی رجوع کنیم. دعا و نیایش های مشهوری که از رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) شرف صدور یافته چون مناجات هایشان و "جوشن الکبیر" را به خواسته های خویش شفاعتگر سازیم. بعد از این اوراد، از حضرت حق تعالی بطلبیم تا به دردهای ما درمان بفرستد، زخم های ما را مرهم نماید و مسلمانان را از مظلومیت، مغدوریت و مغلوبیت نجات بدهد. و همین ملاحظات ذیل را همیشه در ذهن خود زنده نگهداریم:

ای چارهء بیچارگان، در این روزهای تاریک که اسباب سقوط نموده، احوال اجتماعی تیره و خیره گشته، در هر سو هیاهوی ستمگران به گوش می رسد، توده های بیچارهء مردم گاه به این سو و گاه به آن سو سر می کوبند، نوری بفرست برای کسانی که در تاریکی ها غرق گردیده اند... با قدرت بی نهایت خویش آبی بینداز بر آتش تمام ظلم و بی عدالتی ها .. شیاطین را نیست و نابود گردان و به گردن هایشان چنان زنجیرهای را بینداز که هرگز باز کرده نتوانند.. پروردگارا، کسانی که با دشمنی نمودن به تو و دین تو خود را هلاک می کنند، قلب هایشان را به ایمان، اسلام و احسان باز گردان و آنها را نیز هدایت بده. اما، اگر مرادت این نباشد و آنها لیاقت و استعداد این کار را نداشته باشند، و کاملاً به غیظ، کین، نفرت و دشمنی آغشته شده باشند، آنها را نیست ونابود گردان و تمام مومنین را از شر اشرار محافظت کن!..