حقوق کارگر در اسلام و مناسبات کارگر و کارفرما

3) مفهوم حق و حقوق در اسلام

الف) برداشت اسلام از حق

معنی و مفهوم اسلام عبارت است از: دست یافتن به صلح و سلامت، آرامش و امنیت؛ تابع و تسلیم شدن به آنچه خدا و رسول او آموخته اند؛ و رفتن به سوی صلح و سلامت با قدم گذاشتن در راه سالم و أمن، و تأمین امنیت و اعتماد به هرکس، حتی به هر چیز، و ناراحت و پریشان نساختن هیچکس به هیچ وجه.

اسلامی که پایه های آن روی پیامهای الهی استوار بوده و توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم تبلیغ و تمثیل گردیده و در عمل پیاده شده است، یک دین آسمانی است. و شخصی که با ایمان به این دین، آن را سرمشق برای زندگی خویش قرار داده باشد، مؤمن و مسلمان گفته می شود. در درون و جوهر این شخص با ایمان، اذعان و تسلیم وجود دارد و در ظاهرش هم اطاعت، انقیاد و عمل صالح متبلور است. اسلاف و گذشتگان ما این دین را به شکل «مجموعه ای از قوانین الهی که انسانها را با اراده و اختیار خودشان به خیر و فلاح سوق می دهد» تعریف نموده اند؛ پس به هر پیمانه ای که این نظام پوی و متحرک، سرمشق زندگی قرار داده شود و تمثیل گردد و جامۀ عمل بپوشد، به همان پیمانه می توان از ثمرات و دست آوردهای دنیوی و اخروی آن سخن گفت. اما واژۀ حق که ساحۀ کاربردی بسیار وسیع دارد، ضمن آن که به معنی های درست، حقیقت و عدالت می آید، مالکیّت و اقتدار و سیطرۀ انسان را بر یک چیز نیز بازگو می کند. و آن گونه که ضدّ باطل را حق می گویند، نصیب و سهم هرکس در برنامۀ فردی نیز به نام «حق» یاد می شود. و آن جنبۀ حق که اساس موضوع ما را تشکیل می دهد عبارت است از: اختیار و صلاحیتی که از یک نظام مشروع به اشخاص داده شده است تا آنها این اختیار و صلاحیت را بخاطر جلب منفعتها، استفاده از نعمتها در دایرۀ حلال، و برآوردن نیازهای مادی و معنوی شان استفاده کنند. این حقوق ظاهراً به افراد و یا اشخاص حقوقی تعلق دارد، اما در حقیقت، صاحب حقیقی همۀ حقوق، پروردگار متعال است. و ذات اوست که این حقوق را توسط برخی از مقامات ذی صلاح به بعضیها به عنوان منفعت و به عده ای به طور صلاحیت و به بعضیها هم به عنوان حق استفاده از آن منفعتها و به کار بردن آن عنایت بخشیده است. و امّا تقسیم بندیهایی همچون «حقوق الله» که وظایف بندگی و حقوق عامّه را هم احتوا می کند؛ و حقوق انسان که ملکیت، تصرّف، منافع و افزایش دادن به آن به افراد مربوط است؛ و «حقوق مشترک» که از لحاظ منفعت، سود، درآمد و تصرّف، هم به فرد و هم به جامعه تعلق دارد، -این تقسیم بندیها- به اعتبار احکام این حقوق صورت گرفته است و هریک، تعبیری است که در بین علمای فقه به عنوان یک اصطلاح کاربرد دارد.

از نظر دین مقدس اسلام، انسانها آزاد متولد شده اند. و از لحاظ حق و ارزش، همه باهم یکسان و مساوی هستند. آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی وجدان از حقوق مسلّم هر شخص می باشد... و باز از نظر اسلام، بدون این که تفاوت نژاد، جنس، رنگ، زبان و دین مطرح باشد هر کس از حقوق و امکانات یکسانی برخوردار است؛ به نحوی که این حقوق، تمام حقوق کوچک و بزرگی را که به دو بعد جداگانۀ روح و بدن انسان تعلق دارد، دربر می گیرد و شامل هر نوع حقی می شود که امروز مطرح است و فردا هم مطرح خواهد شد. قرآن کریم با اسلوب خاصی که دارد تقریباً به همۀ موضوعاتی که به نام حقوق انسان یاد می کنیم پرداخته است و در خصوص رعایت و محافظت آنها با اصرار و جدیّت سخن گفته و با توجه به وضعیت هر حق، احکام و مؤیده های خاصی وضع نموده است؛ و رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نیز با تطبیقات و رفتارهایش هرچیز را به طور واضح و دقیق در میان گذاشته و با خاطر نشان کردنِ حق الله بودنِ هریک از آنها، لزوم رعایت و پابندی بر آن را با اصرار و تأکید گوشزد نموده است. آری، در اصطلاحات اسلامی همۀ حقوق، در اصل از ارادۀ الهی منشأ گرفته و از جانب خداوند به طور امانت به انسانها احسان شده است؛ این امانتهایی که نوعی از ارمغان الهی است با پیدایش انسان نخست به او ارزانی شده است و بارزترین خصوصیتهای آن این است که: خرید و فروش نمی شود، کمی و زیادت را نمی پذیرد، تبدیل نمی گردد و در برابر یک مال به طور بدل پرداخت نمی شود و تعیین و تقدیر آن به سلیقه و پسند قدرتهای حاکم واگذاشته نمی شود و اجازه نمی دهد که مثل کالاهای تجارتی با آن رفتار شود. و در این راستا، محکمترین ضامن و پاسدار آن هم افرادی هستند که جامعه را تشکیل می دهند، به ویژه آن عده از افراد معتبر و با شخصیتی که تا امروز روح پاسداری و پشتیبانی از آن قوانین را در تار و پود وجودشان جا داده و به حالت بخشی از طبیعت خود درآورده و آن را عزیزتر از جان شان می دانند و در راه محافظت و پشتیبانی از آن، مجدّانه می کوشند.

ب) حساسیّت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در خصوص حقوق انسان

پیامبر بزرگوار ما (علیه اکمل التحیات والسلام) پس از هجرت به مدینه، عهد و پیمانی را که با گروههای مختلف نژادی و فکری و عقیدتی بسته بودند (وثیقۀ مدینه) مو به مو رعایت نمودند؛ از حقوق هرکس بدون درنظر داشت دین، نژاد و سویۀ اجتماعی او با حساسیت فوق العاده ای پاسداری می کردند و «مدینۀ منوّره» در مقایسه با شهرهای دور و نزدیک، حالتِ «دارالامان» را به خود گرفته بود. در حقیقت، نه عهد و پیمان به این عهد و پیمان مدینه منحصر بود و نه عملکردهای ایشان فقط به همین چهار پنج مثال خلاصه می شد. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در طول حیات سنیّۀ شان پیوسته روی حقوق انسان تمرکز نمودند و توجه انسانها را به اهمیت حقوق بزرگ جلب داشته و در خصوص حقوق کوچک هم هشدار می دادند که مبادا کسی آنها را کوچک و حقیر بشمارد! ایشان همواره می فرمودند که: «کوچک، بخاطر کوچک دیده شدنش کوچک نیست!» و می کوشیدند تا با سرخط قرار دادنِ «مخافت و مهابت الله» مانع پایمال شدن حقوق بزرگ قرار گیرند. اندکی قبل از رهسپار شدن به سوی خدا، در اثنای مناسک حج، خطاب به جماعت مبارک و روحانی ای که شمارشان از ده ها هزار می گذشت با خطبۀ وداع گونۀ شان تمام نکاتی را که تا آن زمان از ایشان شرف صدور یافته بود، برای آخرین بار به امّتی که تا قیامت آمدنی است به طور فشرده به عرض رساندند که در اصل، هریک از این ارشادات نورانی، به تنهایی ماهیّت یک مدرک و شهادتنامۀ بسیار مهمّی را در خصوص حقوق انسان دارا می باشد.

در آن روز، سلطان سخن صلی الله علیه وسلم پیرامون هر موضوع، از حقوق الله گرفته تا حقوق خانواده سخن گفتند و گویا فشرده و عصارۀ رسالت شان را در میان گذاشتند. بزرگترین حق، حق خدا است؛ او نیز با همین آغاز می کند و سپس با در نظرداشت درجه اش تقریباً به همۀ حقوق تماس می گیرد، و می کوشد تا هر مورد را دست کم با یک ایما و اشاره مطرح کند و برجسته سازد. در آغاز سخن، جملۀ: «از خدا بترسید و به مخالفت با او برمخیزید!» را می بینیم.. و به دنبال آن، به اطاعت و فرمانبرداری از خدا توصیه می کند. در حقیقت، ایمان به خدا و اطاعت از او و احترام به او، بزرگترین ضامن احترام به حقوق انسانها بود؛ زیرا در صورت نپذیرفتن این اصول، احترام قایل شدن به سایرِ حقوق نیز واقعاً مشکل و حتی ناممکن است. سپس با تمام خلوص و صمیمیتش وظیفه و مسؤولیتهای زن و مرد را در قبال یکدیگر خاطر نشان می کند و با اصرار هرچه تمامتر روی مسألۀ امانت بودن زنها تمرکز نموده و اساس و پایه های مربوط به خانواده را که یک رُکن اساس جامعه است به ترس از خدا پیوند می دهد و یک بار دیگر یادآور می شود و تمام آداب و رسومِ دیرینۀ جاهلیت را زیر پاهایش دفن می سازد.

آری، او آخرین سخنانش را در خصوص لزوم محافظت از مال، جان، عقل، دین و نسل به زبان می آورد و با تحشیدات پی در پی در مورد آنها سخن می گفت. در واقع بخشهایی از آنچه گفته می شد قبلاً هم مطرح گردیده بود از این رو، برای بسیاریها امری معلوم و شناخته شده تلقّی می شد؛ اما شیوۀ تقدیم، محل تقدیم و اسلوبِ وداع گونۀ آن، رنگ و زیبایی و شوق دیگری می بخشید و ترس و لرز متفاوتی را در دلها جا می داد. او با بیان «ای انسانها! خدای تان یکی است؛ همه از آدم هستید و آدم از خاک است» فریاد بر می آورد و بدین گونه دقت ما را به وبایی که مشکل عصر ما نیز هست، جلب می کند و به انسانهای با بصیرتی که قدر او را می دانند، جهت حلّ این مشکلات، یک کلید طلایی را تقدیم می دارد.

درحالی که بخش عمده ای از دنیای معاصر ما در پاره ای از موضوعات مربوط به حقوق بشر، چارغَوک راه می رود؛ اسلام قرنها پیش در مورد جرم و جزا پایه های قانونیّت را وضع می کند و مستحکم می سازد و با کمال جدیّت یادآور می شود که: تا زمانی که یک جرم قطعی نشده است، هیچکس مجرم محسوب نمی گردد؛ مجازات کردن انسانها از روی احتمالات روا نیست؛ هیچ کس نباید شکنجه شود، همۀ حقوق محترم اند؛ در بارۀ حقوق بشر، هیچ چیز نباید کوچک و بی اهمیت پنداشته شود؛ لازم است تا زور و قدرت تابع حق و حقیقت باشد، و هیچگاه نباید حق فدای زور و قدرت گردد. آری، او با این بیانات گُهربارش هرکس را به احترام حقوق فرا می خواند و یک بار دیگر نشان می دهد که او همواره حامی و پشتیبان حق است. لذا در کنار همۀ این مواردی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با کمال حساسیّت روی آنها تمرکز کرده اند، اسلام به کارگران هم حقوقی می دهد و تمام حقوقشان ر به رسمیت می شناسد و قوانینی را وضع می کند که مناسبات کارگر و کارفرما را به طور عادلانه تنظیم کرده است.

2) حقوق کارگر در اسلام

الف) کار و کارگر در قرآن

مشروعیّتِ استخدام کارگر در برابر أجرت و یا کارگری کردن، از کتاب، سنّت و اجماع ثابت است. قرآن کریم و سنت صحیحه، گاهی با ارایۀ مثال از کتابهای سماویِ قبلی در خصوص کار کردن و به کار گماشتن در برابر مزد، و گاهی هم با صدور احکام مستقلی، در این زمینه تمرکز نموده است. در قرآن کریم حکایت شده است که حضرت موسی علیه السلام پیش از برگزیده شدن به پیغمبری مصر را ترک گفته و رهسپار مَدین گردید، و در آنجا به کمک دو خواهری شتافت که قصد آب دادن به حیوانات شان را داشتند و یکی از آن دو خواهر به پدرش گفت: «پدرجان! این شخص را استخدام کن! زیرا بهترین شخص برای استخدام، شخصی است که نیرومند و قابل اعتماد باشد.» (قصص: 27)

پس از این پیشنهاد، حضرت موسی علیه السلام در پهلوی پدرِ این دو دختر که –احتمالاً- حضرت شعیب علیه السلام بود، ده سال کار می کند؛ در حقیقت، این پیامبر بزرگوار ضمن چراندن گوسفندانِ آن خانواده أسرار مسلک نبوت را نیز در رحلۀ تدریس یک پیامبر فرا می گرفت. و از سوی دیگر، دو صفت و ویژگی ای که آن دخترکِ با فراست در وجود حضرت موسی علیه السلام یافت و سپس خواستار استخدام ایشان گردید و بعدها هم به شرفِ همسر پیامبر بودن نایل گردید، از جملۀ مهمترین شرطهایی است که بایستی در یک کارگر جستجو شود؛ یکی از آن دو شرط، نیرو و توانِ انجام آن کار، و دیگری هم أمین و قابل اعتماد بودن انسان است. و در شرح داستان همسفر شدن حضرت موسی علیه السلام با خضر نیز به مسألۀ کار در برابر مزد، اشاره شده است. آنها در مسیر راه به قریه ای می رسند، در آن جا حضرت خضر علیه السلام دیواری را می بیند که نزدیک است فرو ریزد، لذا دست به کار می شود و آن دیوار را تعمیر می کند و در قبال آن، مزدی نمی طلبد. اما حضرت موسی علیه السلام به او می گوید: «اگر می خواستی می توانستی در مقابل این کار مزدی بگیری» (کهف: 77)

علمای اسلام، این آیه و امثال آن را به عنوان دلیلی بر مشروعیت استخدام یک انسان توسط انسان دیگر در برابر پرداخت مزد، ذکر نموده اند. از جانب دیگر، قرآن کریم در خصوص چگونگی پرداخت اجرت و مزد نیز احکامی را وضع نموده است، چنانکه می بینیم، در آیۀ 85 سورۀ اعراف آمده است: «ترازو و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی کم نکنید.» و در آیۀ شش سورۀ طلاق گفته شده است: «آگر آنان (حاضر شدند بعد از جدایی و طلاق، فرزندان) شما را شیر دهند مزدشان را به تمام و کمال بپردازید. و در چارچوب شریعت و بر حسب عرف و عادت، در بارۀ اجرت و مزد با یکدیگر به خوبی مشورت کنید. اگر هم بر همدیگر سخت گرفتید و به توافق نرسیدید، دایه ای مسؤلیت شیر دادن به کودک مرد را بر عهده می گیرد (تا نزاع و کشمکش ادامه نیابد).» آیاتی که ترجمۀ آن را تقدیم نمودم، موضوع بحث ما نیست، لذا نمی خواهم وارد جزئیات آن شوم، اما دوست دارم به نکتۀ بسیار مهمی اشاره کنم که نمی توانم از ذکر آن خودداری نمایم: تغذیه، نگهداری و تربیت کودک، در قدم نخست وظیفۀ پدر است؛ قرآن کریم با برجسته ساختن لزوم پرداخت اجرتِ شیر دهی به مادر بعد از طلاق و جدایی، به مسألۀ بسیار مهمی در خصوص حقوق انسان (به ویژه حقوق زن) می پردازد و گوشزد می کند که رعایت حقوق انسان از جملۀ ظرافتهای مسایل اسلامی است که باید در مورد آن فکر شود و تمرکز گردد. در آیت دیگر، خداوند متعال بندگانش را فرا می خواند تا هم بخاطر دنیا و هم بخاطر آخرت کار کنند، آنجا که می فرماید: «وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَىٰ» (نجم: 39)

بدین گونه، بیان می دارد که انسان، بدلِ سعی و تلاشش را خواهد گرفت.

ب) کار و کارگر در ارشادات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم

در دین مقدس اسلام، کار و کوشش انسانی که وظیفه اش را در برابر خداوند هم انجام داده است، حکم عبادت را دارد، لذا سعی و تلاشِ کارگر، مقدس و ارزشمند است. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «هیچ کس نمی تواند درامدی پاکیزه تر از دست رنجش به دست آورد» و در این زمینه حضرت داود علیه السلام را که به رغم پیامبر بودنش بازهم با عرق پیشانی خود امرار معاش می کرد، به عنوان بهترین مثال نشان داده است. (ابن ماجه؛ تجارت،1)

و باز رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «انسانی که بخاطر تأمین نفقۀ فرندانش و یا مرفوع ساختن نیازهای پدر و مادرش و یا یافتن نانی برای خودش از خانه بیرون شود، تا لحظۀ بازگشت به خانه اش در راه خدا محسوب می گردد.» و نیز مژده داده است که: شخصی که بخاطر محتاج نشدن به دیگران و دراز نشدنِ دست سوال و گدایی والدین و فرزندانش به سوی اغیار، کار می کند در هر قدمش ثواب عبادت را به دست خواهد آورد.

روزی، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در اثنای مصافحه با حضرت معاذ رضی الله عنه فرمودند: «ای معاذ! دستانت را پینه بسته ای!» او جواب می دهد: «آری، ای رسول خدا! کلنگ می زنم و معیشت اهل و عیالم را تأمین می کنم.» فخر کاینات صلی الله علیه وسلم –مثل این که با أدب و حیثیت شان، پیشانی همۀ کارگران را ببوسند- حضرت معاذ را می بوسد و می فرماید: «این دست را جهنم نمی سوزاند.»

روزی دیگر هم هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در مدینۀ منوره همراه با اصحاب نشسته بودند، فقیر جوانی برای گدایی به سوی آنها می آید و از گرسنه بودن خود و خانواده اش سخن می گوید و کمک می خواهد. حضرت علی رضی الله عنه که از جانب رسول خدا به خانۀ آن مرد جوان فرستاده شده بود، می بیند که در خانۀ او چیزی جز یک دیگ و پتویی که بر سر اطفال انداخته شده است وجود ندارد؛ رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به حضرت علی رضی الله عنه دستور می دهد که آن پتو و دیگ را در بازار بفروشد و با پول آن ریسمانی بخرد، حضرت علی رضی الله عنه فرمان را عملی می سازد و ریسمان را می آورد؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آن ریسمان را به مرد فقیر می دهد و می فرماید: «این را بگیر، به کوه برو و هیزم جمع آوری کن و بفروش و پول جمع کن! و تا چهل روز به خانه مرو، در طول این ایام، ما همۀ نیازهای خانه ات را تأمین خواهیم کرد!» آن مرد، پس از چهل روز با پول بدست آورده اش به حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم می آید، رسول خدا به او توصیه می کند تا در مدینه تجارتخانه ای باز کند، و بدین طریق، آن مرد، زندگی نوینی را آغاز می کند. به دنبال این حادثه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چنین می فرمایند: «هرکه از شما به خاطر امرار معیشت، ریسمانش را بر سر شانه بیندازد و از کوه هیزم جمع کند و سپس آن را بر دوش خود حمل نموده و در بازار به فروش برساند، به مراتب بهتر از آن است که نزد شخصی برود و از او چیزی بخواهد.» (بخاری، بیوع: 15)

ج) احکام عمومی در بارۀ کارگران

علمای اسلام، بطور کلی کارگران را به دو بخش خاص و مشترک (شریک) تقسیم نموده اند:

کارگر خاص (اجیر خاص) کسی است که بر اساس یک قرارداد، به مدّت معین و در مقابل مزد مشخصی فقط به یک نفر (کارفرما) کار می کند. این کارگر، در طول آن مدت فقط به کارفرمای خودش وابسته است، و نمی تواند کار دیگری را انجام دهد، تا زمانی که او پایبند کارش باشد و به محض سپرده شدن کاری، آن را انجام دهد و در محل کارش حاضر باشد – حتی اگر در این مدت هیچ کاری هم نباشد- مزدش را می گیرد. خدمتگزاری که برای مدت یک ماه استخدام شده است، و کارگری که در موسم زراعت کار می کند، و کسانی که به طور روزمزد کار می کنند و همچنان کارمندان دولت، شامل همین دسته هستند.

کارگر مشترک (أجیر مشترک) هم عبارت است از: اشخاصی مانند دکتر، خیاط و نجار که مسلک آزاد دارند و نه برای یک شخص و یا یک مؤسسه بلکه به هر کس کار می کنند. کسانی که شامل این دسته هستند، با وابسته بودن به یک کارفرما کار نمی کنند و می توانند بطور همزمان از چند نفر سفارش بگیرند و کارشان را قبول کنند، اما تا زمان انجام ندادن کارشان مستحق مزد نیستند؛ به عبارت دیگر، آنها در قبال کاری که انجام داده اند اجرت می گیرند.

از دیدگاه اسلام، نباید بر یک کارگر بیش از طاقت و توانش کاری تحمیل شود. آیۀ کریمۀ »لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا؛ خداوند هیچ کس را بیش از طاقت و توانش مکلّف نمی سازد» (بقره: 286) همین اخلاق الهی را به مؤمنان یاد می دهد و – در پهلوی معنیهای دیگرش- لزوم تحمیل بار بر انسانها را فقط به اندازۀ توانشان گوشزد می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم طیّ حدیثی که شامل این نکته هم می شود چگونگی برخورد شایسته و مناسب مسلمانان را با کارگران شان این گونه افاده نموده است: «برادرانِ کارگر شما کسانی هستند که کار شما را انجام می دهند، خداوند آنان را زیر دست شما قرار داده است، و اگر می خواست می توانست شما را زیر دست آنها قرار می داد پس از آنچه خود می خورید به کارگران تان بخورانید، و از آنچه خود می پوشید به کارگران تان هم بپوشانید، و کاری را که بیش از طاقت و توانشان باشد بر آنها تحمیل نکنید، و اگر می خواهید کار سخت و دشواری را انجام دهند شما هم به آنها کمک کنید!» (مسلم، ایمان: 38-40)

اسلامی که انسانها را فقط از آنچه می توانند مسؤول شناخته و وضعیت و موقعیت هرکس را در نظر گرفته است، این مقرره و پرنسیب را در حق کودکان نیز اولویّت داده و حکم نموده است که کودکان نباید استخدام گردند و به کار گماشته شوند. اسلام پیش از هــر چیـز دیگـر لـزوم آمـوزش و پـرورش کـودکـان مشخص ساخته و در این راستا، به هر عمل و اقدامی جواب مثبت داده است. از این رو، از نظر اسلام کودکان فقط با اجازۀ والدین و اداره کنندگان شان می توانند بخاطر یاد گرفتن صنعتی، کار کنند. در این زمینه می توان یکی دیگر از ظرافتهای اسلام را مشاهده کرد؛ از دیدگاه اسلام پدر و مادر می توانند در مقابل مزد، فرزندان خود را در کار خودشان به کار بگمارند، اما فرزندان اجازه ندارند پدر و مادر خود را در مقابل مزد، استخدام کنند. چون که اسلام فرزندِ رشید و صاحب امکانات را مکلّف ساخته است تا از والدینش مراقبت نماید و نفقۀ شان را تأمین کند.

از سوی دیگر، اسلام هیچ کاری را تجویز نکرده است که با صحّت و سلامتی کارگر بازی کند، زیرا حیات یک انسان به اندازۀ حیات همۀ انسانها قدر و قیمت دارد. (مائده: 32) با این وصف، تا زمانی که امنیت صد در صد و صحّت و سلامتی صد در صد کارگران تأمین نگردیده باشد، اسلام هرگز نمی پسندد که کارگری به اعماق زمین فرستاده شود و در آنجا استخدام گردد. و هیچ کارفرمای مسلمان و با شعور هم نمی تواند چنین وبالی را نادیده بگیرد. در چنین وضعیتی، این مسأله هیچگاه به رضایت خود شخص واگذار نمی شود. این وظیفۀ دولت است که بر چنین کارگاه ها نظارت کند و تحت کنترول درآورد. و نیز کارگران حق دارند عبادتهای فرضی را مانند نماز و روزه ادا کنند. در بین فقها، نظر ابن عابدین این است که کارفرما می تواند به سبب تراکم کار، کارگر را در وقت نماز به مسجد نفرستد و از او بخواهد که در محل کارش عبادتش را انجام دهد؛ اما نمازهای جمعه و عیدین که ادا شدن شان با جماعت حتمی است، از این امر مستثنی می باشد. گزیدۀ این مسأله این که: کارفرما حق ندارد به بهانه هایی مانند ضایع شدن وقت، مانع عبادت کارگر قرار گیرد، بلکه او مؤظف است به کارگرش زمینۀ عبادت و انجام وظایف دینی را فراهم کند و تسهیلات قایل شود. و کارگر هم مکلّف است بدون سوء استفاده از این تسامح، هم حق بندگی و هم حق کارگری را ادا کند.

در دوران جاهلیت، سرمایه داران بزرگ و بزرگان قبیله با کبر و آز و حرص، خون کارگران و بردگان را می مکیدند و استثمار می نمودند، اما اسلام آمد و چنین نظامهای مستبدّانۀ آنان را زیر و زبر ساخت و چنان نظامی از عدالت اجتماعی را تأسیس نمود که پایه های آن بر بنیاد أوامر الهی استوار است؛ چنین اسلامی ثروت و فقر را یک امتحان دانست و مانع استثمار کارگران قرار گرفت و به عبارتی دیگر، جامعه ای عاری از برداشتهای منفی و طبقاتی را بوجود آورد. از این حیث نیز، در زندگی اجتماعی مسلمانان، کارفرمایان عزیزتر و برتر از کارگران نیستند؛ و کارگران هم در مقایسه با کارفرمایان بی ارزشتر و پایینتر تلقّی نمی شوند. چون در اسلام برتری با تقوی است؛ کسی که به لحاظ علم و عمل در جلو قرار د ارد و سراسر وجودش را حسّ احترام به خداوند فرا گرفته است، برتر از دیگران می باشد.

فقهای اسلام بیان نموده اند که افراد باید کار کنند و هرگاه مؤفق به یافتن کاری نشدند دولت مجبور است به آنان کار پیدا کند و امکاناتِ امرار معاش را برایشان فراهم سازد. دولت، از یکسو باید مانع گدایی، رشوت، سود، ربا و قمار قرار گیرد و از سوی دیگر هم، بایستی به کارگران امر کند و به هرکس ساحاتِ کاری مناسبی را بگشاید. تحت ضمانت گرفتن معیشت بیماران و سالخوردگان و بی کسان و فقیران، از جملۀ وظایف دولت است.

3) دست مزد و أجرت

أجرت یک کلمۀ عربی است و به معنی: « حقی است که در مقابل یک کار و یا خدمتی داده شده می شود» أجرت، هدف کارگر به شمار می رود و نتیجۀ طبیعی کار اوست.

الف) تئوریهای أجرت

این مسأله که أجرت بر اساس چه چیزی تعیین گردد و چگونه و چه زمانی داده شود یکی از موضوعاتی است که تا امروز اقتصاد دانان را بیش از هر چیز دیگر به خود مشغول داشته و در این زمینه تئوریهای فراوان أجرت، مطرح گردیده است.

اشخاصی مانند آدم اسمیت که با بیان «طلبِ کار و زحمت به عرضۀ سرمایه بستگی دارد» و ریچاردو که کار و زحمت را همانند یک متاع ارزیابی نموده و أجرت را به عرضۀ کار و زحمت وابسته می دانست؛ و جان استوارت میل که «تئوری مقدار أجرت«را بر بنیاد قاعدۀ « بودجه ای را که برای یک دورۀ معین، از سرمایۀ ملّی بخاطر أجرت کارگران در نظر گرفته شده است، به تعداد کارگران تقسیم نمودن، میزانِ أجرت را مشخص می سازد» بنا کرده است؛ و مارکس که گفته است: «منفعت حقی است که از أجرت کارگر به سرقت برده می شود، و أجرت کاملاً به کار و خدمت بستگی دارد، بنابر این لازم است تا در همۀ معمولِ بدست آمده، أجرتِ یکسانی باشد» به راه افتاد؛ از جملۀ پیشگامان فکریِ نخستین تئوریهای أجرت است که در غرب طرفداران زیادی داشتند.

در دنیای غرب، یکی از پذیرفته شده ترین تئوریهای اجرت، عبارت است از: «تئوری بارآوری ثابت» با توجه به این تئوری، میزان أجرت با درنظرداشتِ بارآوری ثابت آخرین کارگری که پا به عرصۀ تولید گذاشته است، تعیین می گردد» یعنی، زیاد شدن حاصلی که از کارِ کارگر مارژینال (آخرین کارگری که نتوانسته است همپای کارگر عمومی حرکت کند) به دست آمده است، میزانِ أجرت را مشخص می سازد. از این لحاظ، با افزایش بازدهی کار، تولید زیاد می شود و با زیاد شدن تولید نیز أجرت افزایش خواهد یافت. اما هرگز دیده نشده است که أجرتی که در این تئوری به کارگر داده می شود، در عمل به نفع کارگر باشد، و به اکثر کارگران، همواره حدّ اقل أجرت داده شده است، حتی در مواردی این حدّ اقل اجرت هم به پائین ترین سطحش کشانده شده، ولی اجرتها بسیار بالا نشان داده شده است. و در نتیجه، اجرتی که کارگر به دست آورده است فقط در سطح سیر کردن شکم و بخور و نمیر باقی مانده است.

یکی دیگر از تئوریهای خوش بینانۀ اجرت که در غرب انکشاف یافته است «تئوری قدرت چانه زنی» می باشد؛ این تئوری، مدافع تشکّل یافتن و سازماندهی شدنِ کارگران است و می خواهد کارگران به عنوان یک نیرو در مقابل کارفرما عرض اندام نمایند و چانه زنی کنند، و این نیرو را در تعیین میزان أجرت، به عنوان یک اصل می پذیرد.

این تئوریهای خوش بینانۀ اجرت تا زمانی که مورد سوء استفاده قرار نگرفت، ظاهراً به نفع کارگر بود، اما تئوری بارآوری مارژنال، از یکسو به دلیل وابسته بودنِ میزان اجرت به بازدهی کار، و از سوی دیگر هم واگذار شدن تثبیت میزان بازدهی خود به کارفرما، راه سوء استفاده را کاملاً باز داشته است. و در برابر آن، تطبیقِ تئوری قدرت چانه زنی نیز در صورت استعمار شدن، می تواند راه فلاکت و بدبختی کارفرما را باز کند. در روزگاران ما وضعیت اندکی متفاوت است، به خصوص در کشورهای پیشرفته، با کارگر –در مقایسه با گذشته – رفتار بهتری صورت می گیرد و انسان گونه تر برخورد می شود. به طور طبیعی، آن گونه که ممکن است در بدترین راه ها و مذاهب باطل هم دانه هایی از حقیقت یافته شود، در تئوریهای مذکور و یا غیر مذکور نیز می توان ویژگیهایی را یافت که با منطق و فضیلت انسانی سازگار است. اما می توانم به صراحت بگویم که تا هنوز هیچ سیستم و نظام بشری نتوانسته است به سیستم و میزانی که اسلام برای اجرت پیشنهاد نموده است دست یابد.

ب) اجرت در اسلام

کارگر، تا امروز نتوانسته است نه در نظامهای کاپیتالستی و لیبرال و نه در سازمانهای کمونیستی و اشتراکیّت، گمشده اش را بیابد. با آن که سطح زندگی کارگر در غرب، کمی بهتر از قبل شده است اما بازهم او مزدی را دریافت می دارد که عناصرِ عرضه و تقاضای بازار تعیین کنندۀ آن است. در اغلب این نظامها عرضه و تقاضا کاملاً در انحصار دولت قرار دارد و یا این که مهار آن در اختیار سرمایه داران بزرگ است، از این رو، کارگر هیچ نقشی در زمینۀ مشخص ساختن مقدار اجرتش ندارد؛ در این دنیایی که اساسهای مقایسه از بیخ و بُن برکنده است، کارگر مجبور است آنچه را به دستش داده می شود ببوسد و بر سرش بگذارد. یگانه وجه مشترک همۀ این نظامها این است که در همۀ آنها کارگر استثمار می شود، با این تفاوت که در یکی، استثمار، چهرۀ آرایش شده دارد و در دیگری کاملاً زشت و کثیف است.

آری، باید تکرار کنم که، تا هنوز هیچ تئوری بشری نتوانسته است به سیستمی که اسلام برای اجرت پیشنهاد می کند برسد، اما مهم این است که جهت شناسائی بهتر این سیستم و دیدن برتریهای آن، لازم است که اسلام به عنوان یک کلّ و به طور همه جانبه روی دست گرفته شود و ارزیابی گردد و با یک دید و نظر کلّی به آن نگریسته شود؛ زیرا موضوع اجرت فقط یکی از مناسبتهای موجود میان کارگر و کارفرما است. بدین لحاظ، بررسی مستقلانۀ آن، نتیجۀ مطلوب را به بار نخواهد آورد؛ از این رو، لازم است تا در کنار اجرت، حقوق و مسئولیتهای متقابل دیگری نیز در نظر گرفته شوند و اجرت، فقط به عنوان یکی از حلقه هایی که زنجیر این مناسبتها را تشکیل داده است مورد ارزیابی قرار گیرد. حتی باید این مسأله با توجه به جایگاه و موقعیتی که در بین سایر اصول و مقررات اجتماعی و اقتصادی اسلام، مورد بررسی و مداقّه قرار گیرد.

از نظر اسلام، آیه و حدیثی وجود ندارد که به طور صریح و مستقیم، مقدار اجرت کارگر را مشخص سازد. در واقع تغییر پیوستۀ زمان و شرایط، مستلزم چنین بودن آن است. اما در آیات و احادیث، معیارهایی برای تعیین یک اجرت عادلانه، داده شده است. چونکه نوعیّت کار، مدت کار کردن، وضعیت اقتصادی منطقه و کارآمدی و مهارت کارگر از عناصری است که بر مقدار اجرت تأثیر گذار است. اسلام قواعدی را وضع نموده است که مستلزم در نظر گرفتن همۀ این عناصر می باشد؛ آیۀ 85 سورۀ اعراف که می فرماید: »ترازو و پیمانه را کامل وزن کنید، و حقوق و اجرت انسانها را کم ندهید و بر مردم بی عدالتی نکنید« و هشدارهایِ داده شده در خصوص دست یافتن انسان در آخرت به پاداشِ کوچکترین نیکی ای که در دنیا انجام داده است و

همچنان مجازات شدنش بخاطر اندک ترین خطا و بدی و همۀ فرامین و دستورات دینی ای که مشخص کنندۀ چارچوب اخلاق اسلامی است، حقوق کارگر را نیز عیناً تحت شعاع خویش قرار می دهد. پس برداشت مسلمانها از اجرت، باید از این زاویه بررسی شود.

اسلام برای کارها و مسلکهای گوناگون، اجرت معینی را مشخص نساخته، بلکه خواسته است تا این مسأله در هنگام عقد کار (پروتوکل) تثبیت گردد، و در غیر آن، معاهدۀ کاری باطل خواهد شد و کارگر در قبال روزهایی که کار کرده است مستحق اجرتِ مثل، خواهد بود. به عبارۀ دیگر، اجرت، به چانه زنی میان کارگر و کارفرما وابسته است. اما اگر قبلاً چانه زنی نشده باشد، أجر مثل (مزد مشابه) داده می شود؛ یعنی اجرت، توسط افراد خبره بسته به عرف و حدّ اوسط مزدی که در آن روز انجام دهندگان آن کار دریافت می دارند، مشخص می گردد. این عمل در اصل به نفع کارگر است، اما این اجازه را هم نمی دهد که در حق کارفرما ظلم و حق تلفی صورت گیرد.

در وقت تثبیت مقدار اجرت، باید دقت شود که اندازۀ آن برای تأمین نیازهای اولیه ای همچون: خورد و نوش، پوشاک و لباس، و تعلیمِ خود کارگر و کسانی که تحت تکفّل او هستند کافی باشد؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ضمن گوشزد نمودن همین مطالب فرموده اند: «اگر شخصی از جانب ما به وظیفه ای استخدام گردد، او در صورت نداشتن خانه، به خود خانه بگیرد؛ و در صورت مجرد بودن ازدواج کند، و اگر به خدمتگار نیاز داشته باشد، فردی را استخدام نماید؛ و اگر سواری نداشته باشد، به خود سواری تهیه کند، و هرکه به اینها اکتفا ننموده و بیش از آن را طلب نماید، ممکن است به امانت خیانت کند و یا این که دست به سرقت و دزدی بزند. (احمد بن حنبل، مسند، 3/299)

این حدیث، به سطح زندگی ای اشاره می کند که دست مزدِ کارگر باید بتواند آن را تأمین کند. از این رو، یک کارگر باید بتواند با تصرفاتی در أجرتش در مدت زمان معقولی به خود خانه بخرد، و اگر مجرد باشد ازدواج کند، و اگر موتر نداشته باشد، بتواند آن را خریداری نماید. بعضی از فقهای معاصر ما بر این باورند که در وقت تثبیت اجرت، این هم باید در نظر باشد که کارگر با امکانات مالی اش بتواند به راحتی از این وسایل استفاده کند.

از جانب دیگر، آن گونه که در خرید و فروش، ثابت نگهداشتن نرخ اشیاء برای زمان طولانی ممکن نیست، ثابت نگهداشتن قیمت کار نیز امکان ندارد؛ بنابر این، در چارچوب معیارهایی که به بیان آن پرداختیم و با توجه به نیازهای اساسی، می توان أجرت مسلکهای مختلف را به تناسب افزایش معیاریِ قیم اشیاء، هر از چندگاهی سر از نو تثبیت نمود. پس از آن که در چارچوب معیارهای اساسی، اجرت عادلانه ای تثبیت گردید، لازم است که به تناسب پایین آمدن ارزش پول و بالا رفتن قیمت اشیا، دست مزد هم زیاد شود.

ج) تفاوت در دست مزده

در موضوع أجرت، نکتۀ دیگری که باید روی آن تمرکز شود، مسألۀ متفاوت و گوناگون بودن أجرت است. پروردگار متعال انسانها را با استعدادها و قابلیتهای جداگانه ای آفریده است. به هر اندازه ای که انعکاس یافتن این استعدادهای متفاوت در کارها نورمال باشد، انعکاسِ تفاوت کارهای انجام یافته بر أجرت نیز به همان اندازه طبیعی است. آن گونه که همۀ کارها و مسلکها مستلزمِ کار یکسان و استعداد و قابلیت همگون نمی باشد، ریسکهای کاری نیز گوناگون است. با درنظر داشت این عناصر، به خوبی فهمیده می شود که لازم نیست تا همۀ کارگران دست مزد یکسانی بگیرند. به طور مثال، یک کارگر عادی ساختمانی می تواند بدون آموزش و استعداد خاصی کار کند، اما انجنیر این ساختمان و یا کسی که کاشی و سنگ مرمر فرش می کند پس از آموزش و توانمندی خاصی می تواند از عهدۀ کارش برآید.

دنیا برای انسان جای انکشاف شعور و قابلیتها است، به همین خاطر است که در اسلام، قاعده و قانون مکافات موازی با انکشاف شعور و قابلیتهاست. آیۀ 39 سورۀ نجم که ترجمۀ آن چنین است: «به انسان چیزی جز ثمرۀ سعی و تلاش او نمی رسد» اشاره می کند که استعداد و قابلیت فوق العاده، مستلـزم معامله و برخورد فــوق العاده است. و این هـم پرنسیب و قانـون تغییـر ناپذیر اسـلام در موضــوع اجرت و مکافات مـی باشد.

آری، این نظام الهی، معیاری را آورده است که در آن، هم به کسی که با نیروی فکرش کار می کند و هم به کسی که مشغول کار بدنی و فزیکی است به نسبت سعی و تلاششان، پاداش داده می شود. بنابر این مکافات داده شده به کسی که استعداد و مفکورۀ حضرت عمر رضی الله عنه را روی شانه هایش حمل می کند، به هیچ وجه با مکافاتِ داده شده به شخصی که هیچگونه کار فکری ندارد و فقط مشغول انجام کار بدنی است، یکسان نخواهد بود و نباید هم باشد. قضاوت یکسان در بارۀ دو انسانی که یکی، شب و روز، بلاوقفه در فکر کار خویش است و گویا بیست و چهار ساعت کار می کند و دیگری، پس از کار چند ساعته، تخته به پشت می خوابد و می آرامد، هرگز عادلانه نیست. لذا تئوری أجرتِ یکسان، در بخش عمدۀ جهان مدتهای طولانی در استقامتی کار کرد که کاملاً خلاف طبیعت و فطرت بشری بود. و هیچ گاه خصوصیت یک تئوری قابل قبول را از خود نشان نداد. وقتی چنین است، پس استعدادها و قابلیتها باید به قامتِ قیمت شان مزد بگیرند و أجرت دریافت کنند. اما أجرتی که به انسان ردۀ پایین داده می شود باید به اندازه ای باشد که او بتواند انسان گونه زندگی کند؛ و آنچه بیش از آن است، با توجه به مهارت و تجربۀ انسانها در موضوع کاری شان تثبیت گردد.

3) مناسبتهای کارگر و کارفرما

چنانچه به کسی که مسؤولیت انجام دادن کار و یا خدمت شخص دیگری را در قبال أجرت و مزد، به عهده گرفته است «کارگر» گفته می شود، به کسی هم که صاحب یک کار است و نیروی سرمایه را در اختیار دارد و دیگران را در برابر أجرت استخدام می کند و نظم و ترتیبِ کاری آنها آن ها را مشخص می سازد، «کارفرما» گفته می شود. کارفرما ممکن است یک شخص باشد و یا اشخاصِ حقوقی مانند یک مؤسسه، شرکت و یا دولت.

جدایی کارگر و کارفرما و به میان آمدن آنها به عنوان دو صنف، وضعیتی است که به روزگارانِ آغاز فعالیتهای اقتصادی در پیمانه های وسیع، اختصاص دارد. و این حادثه، به ویژه به غرب تعلق می گیرد. تعبیر کارگر و کارفرما، از لحاظ کرایه دادن و به کرایه گرفتن کار و زحمت در زندگی کارگری، در جامعۀ اسلامی هم وجود دارد، اما این تقسیم و جدایی از اصطلاحات و شعارهایی مانند: صنفِ کارگر، پرولتریا، صاحب کار و بروژوازی، کاملاً متفاوت است. در زندگی اجتماعی مسلمانها، هرگز جدایی، نزاع و مجادله در بین صنف ها مطرح نیست، زیرا جامعۀ اسلامی بر اساس اخوت دینی و بر پایۀ اخلاقی بنا شده است که در آن، قاعده و قانونِ «هرکس چوپان و مسئول رمۀ خود است» حکمفرما است و هرکس عقیده دارد که پاداش و یا کیفرِ ذرّه ای خوبی و یا بدی اش را در آخرت خواهد دید. بدین سبب، برای مسلمانها تعبیر کارگر، یک اصطلاح فردی است، زیرا در این نظام عادل، ممکن است انسانها برای همیشه به صورت کارگر و یا کارفرما باقی نمانند. دیروز اگر کارگر بود، امروز می تواند صاحب ملک شود. کارگری که امروز از دست رنجش نان می خورد، فردا می تواند از طریق شریک شدن در کار و سرمایه (مضاربه) و یا شریک شدن در زراعت (مزارعه) صفتِ کارفرما را به خود بگیرد.

الف) مجادلۀ کار سرمایه

موضوع عمل و أجرت، سعی و سرمایه مسألۀ بسیار مهمی است که حتی در تاریخ انقلابهای اجتماعی نیز راه یافته است. چنان که حضرت بدیع الزمان سعید نورسی (رح) در پاسخ به سوال :«انقلاب این عالم چیست؟» گفته است:

«مجادلۀ سعی با سرمایه» ایشان توجه ما را به این مسأله معطوف نموده اند که ثروتمندان با نوکر و چاکر قرار دادن فقرا در برابر أجرت ناچیز؛ یعنی صاحبان سرمایه با استخدام اهل سعی و عمل در بدل أجرت کوچک، سبب بروز انقلابهای بزرگی گردیده اند. آری، نزاع و کشمکش کار و سرمایه که در پوشش سوسیالستی و بولشیویکی، ابتدا روسیه را پریشان کرد و سپس به سراسر دنیا گسترش یافت، چنان کینه و دشمنی و نفرت را بین ثروتمند و فقیر انداخت که قلب انسانهای فقیری را که از صبح تا شام بخاطرِ ده قِران أجرت کار می کنند و مزد بخور و نمیری بدست می آورند، پُر از تنفر و انزجار سرمایه دارانی ساخت که از طریق بانکها در یک روز یک میلیون بدست می آورند؛ به همین خاطر بود که مردم در هرجا به پا خاستند و قیام نمودند و بدین گونه، نزاعهای صنفی و طبقاتی، سالیان سال ادامه یافت.

در واقع، موضوعی که اساس این نزاعها را تشکیل می دهد، بسیار ساده و پیش پا افتاده است، یعنی این که: «آیا سرمایه اصل است و یا کار؟» لذا از دیروز تا امروز، همۀ آنچه برشمردیم در محور همین سوالِ ساده می چرخد، اما اینها در آغاز کار، به یک دایرۀ فاسد داخل شده اند و دیگر نتوانسته اند از آن خارج شوند. بعضی از نظامهای اقتصادی، سرمایه را به عنوان یک اصل پذیرفته و آن را هرچیز شمرده اند و با دفاع از این نظریه که «بدون سرمایه نمی توان کاری کرد» هیچ ارزشی به عرق ریزی و زحمت کشی انسان قایل نشده اند. از نظر آنها، کارگر، چه در معادن زیر زمین کار کند، و چه در دهلیزها جان بکند؛ خواه در مزارع عرق بریزد، و خواه بر پشتش سنگ بکشد، خلاصه در هر حال، قیمت کارش محدود است. آجرتِ داده شده به کارگر نیز بر بنیادِ وسیله شدن او جهت به کار افتادن سرمایه است و به یک صدقه و خیرات می ماند. چنانکه مشهود است، در این برداشت، گویا تلاش می شود که سرمایه به عنوان یک بُت، حالت یک معبود را به خود بگیرد که آن گونه که این تلقّی و پندار، حضور و آرامش دنیای قدیم را برهم زده بود، باز همین برداشت، بسیاری از ملتها و دولتهای روزگاران ما را نیز بلعیده است و می بلعد. وقتی نوبت به نظامها و برداشتهای دیگری که در عکس العمل به آن بروز نموده است می رسد، آنها هم کار و زحمت را اساس قرار داده و با گفتنِ«هرچیز عبارت است از کار و زحمت» بت جدیدی را پیشنهاد کرده اند. به نظر اینها سرمایه فقط وسیله ای است برای استثمار؛ و سرمایه دار هم پارازیتی است که خون کارگر را می مکد.

این قطب بندی شدید در میان دو ذهنیّت و اندیشه، در ادوار معیّنی راه را بر روی هرج و مرجها و آنارشیهای گسترده ای گشود. به حدّی که این دَور بدشانس، به برهۀ زمانیِ تیره و تاری مبدّل گشت که در آن، کتله ها و توده ها به سرکها ریختند، و آشوبها یکی پی دیگری برپا می باشد و درگیریهای صنفی و طبقاتی در گسترۀ دنیا عرض اندام نمود. طبیعی است که در این میان، با عهد و پیمانهای جمعی، و اعتصابها و بستن کارخانه ها، راه حل هایی جستجو شده است، اما آیا این همه به تداوی ده ها زخم بر جای مانده کافی بود ویا این که آن را به زخم ناسور مبدّل ساخت؟ این چیزی است که زمان آن را نشان خواهد داد!

ب) کار و سرمایه از دیدگاه اسلام

وقتی از دیدگاه اسلام به موضوع نگریسته شود، معلوم می شود که کار و سرمایه همانند روح و جسد، یک کل را تشکیل می دهند. روح، یعنی کار اصل است؛ و جسد، یعنی سرمایه هم وابسته به آن است. نظم، سیستم، آهنگ، حیات و تحرّکی که در سرمایه موجود است، رابطۀ تنگاتنگی با کار دارد.

مارکس، با بیان «سرمایۀ امروزی، بدلِ کار و زحمت دیروز است» یکی از جنبه های مناسبت کار و سرمایه را بازگو نموده است. می گویم «یک جنبۀ آن را» زیرا در همه حال، وابسته بودن هر سرمایه به کار، درست نیست؛ چون هرگاه ماهیت خودما و دنیایی که در آن زندگی می کنیم با دقّت و ظرافت مورد بررسی قرار گیرد به خوبی دیده خواهد شد که ما در برابر موهبه های نخستی که به شمار نمی گنجد، هیچ زحمتی به خرج نداده ایم و به طور رایگان از آنها مستفید شده ایم و در طول زندگی خویش هر آن، در امواج خروشان الطاف به سر می بریم.

اگر از زاویۀ دیگری به مسأله بنگریم، چنین نیست که این تعبیر مارکس، بهره ای از حقیقت نداشته باشد، چونکه الله جل جلاله فرموده است: «انسان نمی تواند چیزی جز نتیجۀ سعی و تلاشش را به دست آورد؛ ثمرۀ سعی و تلاشش در آینده حتماً به میان خواهد آمد؛ و پاداش کار و کوشش او با تمام و کمال به او داده می شود» (نجم: 39-41)

پس هرگاه با نگاه ایمانی به این بیان قرآن معجزالبیان نگریسته شود، حقیقتِ قرار داشتن کار و زحمت در زیر سرمایه نیز آشکار خواهد گردید. با الهام از این نکته می توانیم بگوییم که: بازهم اساس، کار و زحمت کشی است؛ و سرمایه تابع آن می باشد. اما در این تعبیر، آن گونه که سرمایه به کلّی از رده خارج ساخته نمی شود و بی ارزش محسوب نمی گردد، به کار و زحمت کشی هم قداست داده نمی شود و همچون یک بت مورد پرستش قرار نمی گیرد. دیگران هرچه می گویند بگویند، اما اسلام سعی (کار) و سرمایه را در کنار هم قرار داده و به هر صاحب حق، حقش را بدون اتلاف وقت داده است، زیرا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با بیان: «کسی که کارگری را استخدام نموده است، باید در همان آغاز کار، مقدار مزدش را مشخص سازد» (نسایی، ایمان و نذور: 44) و «اجرت کارگر تان را پیش از خشک شدن عرق پیشانی اش به او بدهید!» (هیثمی، مجمع الزواید) از یکسو به کار و کوشش تشویق نموده و از سوی دیگر هم با زیر نظر گرفتن صاحبِ سرمایه، پایمال شدن حقوق کار را حرام شمرده است.

از جانب دیگر، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در یکی از قصه هایی که بخاطر جلب توجه امتش هر از چند گاهی بازگو می کرد، کارفرمایان را تشویق نموده است تا با رشد دادن و بارور ساختن کارِ کارگر، او را نیز صاحب ثروت و سرمایه بسازند. در این حدیث شریف که بنام «حدیث غار» شناخته می شود، این حادثه را بیان نموده اند:

سه نفر به قصد گذراندن شب، وارد غاری می شوند، صخره سنگی از کوه جدا می شود و راه خروجی غار را می بندد و آن ها در درون غار گیر می مانند؛ در اینجا هرکس به نوبت، با وسیله قرار دادن عملی که به باور او در درگاه الهی پذیرفته شده است از خداوند می خواهد که آن سنگ از دهانۀ غار دور شود؛ یکی از آنها با توسّل به رفتار نیکی که با پدر و مادرش داشته است، به راز و نیاز می پردازد، و دومی، دست کشیدنش از گناهِ آلوده شدن به بی عفّتی صرفاً از روی ترس از خدا را موضوع دعایش قرار می دهد، با این دعا، سنگ اندکی دور می شود، اما هنوز به خارج شدن آنها کافی نیست.شخص سوم هم این گونه دعا می کند:

«پروردگارا! کارگری را به نزد خود به کار گماشتم، به هنگام دادن مزدِ کارگران، خواستم دست مزد او را هم بپردازم، اما او مزد پیشنهادی مرا کم دانست و از گرفتن آن أبا ورزید و رفت؛ موافقت کرده بودیم که گوسفندی به او بدهم، با رفتن او من هم زمینۀ تولید نسل را به طور جداگانه به آن گوسفند فراهم ساختم؛ سالها گذشت و این یک گوسفند به رمۀ بزرگی تبدیل شد، سرانجام، روزی آن شخص به خانۀ من آمد و حقّش را مطالبه کرد، من هم با نشان دادن آن رمّه، به او گفتم: «این همه حق توست» او گفت: «من انسان فقیری هستم مرا ریشخند مکن!» من گفتم: «والله، من ریشخند نمی زنم، گوسفندی که تو آن را نبرده بودی، به این حالت درآمد، اکنون بگیر و ببر!» او خوشحال و خندان، رمه را با خود گرفت و برد. پروردگارا! من این کار را بخاطر تو انجام دادم، اگر از این کارم راضی باشی دهن غار را باز کن!

پس از این دعا، سنگ تا آخر از دهانۀ غار دور می شود و آنها باهم از غار بیرون می آیند.

(بخاری، بیوع و اجاره؛ ابوداود، بیوع)

بدین منوال، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با ذکر این حادثه، سه مسألۀ مهم را که می تواند آرامش و اعتماد را در زندگی اجتماعی تأمین نماید، برجسته ساخته است. ایشان به اهمیت سه مسأله مهم انگشت گذاشتند: احترام پیران و محافظت از حقوق پدر و مادر؛ اخلاقِ پاک دامن زیستن و دست درازی نکردن به عفّت انسانها؛ و درنظر گرفتن حقوق کارگر، و حتی پذیرفتن او به عنوان یک شریک و سعی و تلاش در راستای سرمایه دار شدن او.

گزیدۀ سخن: اسلام: هم سرمایه را و هم کار و کوشش را به رسمیت شناخته و در این زمینه، این مادّه اساسی را وضع کرده است: کارگر، مؤظف است که کارش را با دل چسپی و با استفاده از تمام توان انجام دهد؛ و کارفرما نیز مکلّف است که پاداش و مزد کارگر را در زمان معیّن و به طور کامل بپردازد. از نظر اسلام، اگر کارفرما در حق کارگر ظلم هم بکند، کارگر نباید با او مقابلۀ بالمثل نماید. عین مسأله، در عکس آن نیز مطرح می باشد. زیرا ظلم دیگران، انسان را در ارتکاب ظلم معذور قرار نمی دهد. قرآن کریم در آیۀ 8 سورۀ مائده می فرماید: «ای مؤمنان! از حق دفاع کنید، و با تمام توان در همۀ کارهایتان عدالت را محقّق سازید، و گواهانی باشید که نمونۀ عدالتند. کینه و بغضی که در برابر جامعه ای در دل می پرورانید، شما را به بی عدالتی وادار نسازد! چون خداوند از هرآنچه انجام می دهید خبردار است. پس بر هر مؤمن، خواه کارگر باشد و یا کارفرما، لازم است تا در برابر این آیه بلرزد و بترسد. آری، اسلام با این طرز نگرشی که به پیروانش آموخته است، به مسألۀ مورد بحث ما یک جنبۀ معنوی می دهد و در بین سرمایه و کار، پیوند ناگسستنی ایجاد می کند.

ج) مناسبتِ عملی کارگر و کارفرما در جامعۀ اسلامی

در چارچوب نمونه ای که اسلام ترسیم نموده است، کارگر و کارفرما مانند اعضای یک پیکر اند. در بین آنها نفرت، عداوت، کین و شقاوت وجود ندارد. چونکه هم کارگر و هم کارفرما، اخلاق مسلک شان را رعایت می کنند و حقوق یک دیگر را پاس می دارند.

آری، کارگر حقش را پیش از خشکیدن عرق جبینش دریافت می دارد، اما در عین زمان، دستگاهی را که بر سر آن گماشته شده است به کار می اندازد و کارش را بر پایۀ اتقان و محکم کاری انجام می دهد (حقش را ادا می کند) و حق کارفرما را هم در نظر می گیرد.

در ارشاد گهربار پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می بینیم که بهترین درآمد، درآمدی است که با انجام کار از روی دقت و حساسیّت و احترام به کارفرما به دست آمده است. کارگرِ مسلمان، کارش را به نحوی انجام می دهد که گویا آن را به خدا و رسولش و همۀ مؤمنان عرضه خواهد داشت. امکان ندارد که چنین شخصی بر حق کارفرمایش تجاوز کند. کسی که بر این باور باشد، نه وقت خود را ضایع می سازد و نه از زحمتی که باید بکشد دریغ می ورزد، چون او به روزی ایمان دارد که در آن روز، حساب هر کارش یک به یک پرسیده خواهد شد.

وقتی نوبت به کارفرما می رسد، کسانی که تحت فرمانش کار می کنند برادران او هستند. از آنچه خود می خورد به آنها هم می خوراند و از آنچه می پوشد، می پوشاند و بر آنها کاری را که فوق توان شان است تحمیل نمی کند، او حقوق برادران کارگرش را به عنوان حقوق الله می بیند و نیک می داند که بدون جدا نمودن حق خدا، هر لقمه ای که بر دهانش می برد بر او حرام است. بر کارفرما شرط است که قبل از هر چیز حق کارگر را مشخص سازد و تاریخ تعیین کند. بنابر این، اگر کارفرما از پرداخت اجرت مطابق نیازِ زندگی کارگرش عاجز باشد، می تواند او را در نسبتهای معیّنی شریک کارش بگرداند. اسلام به اعتصاب و دست کشیدن از کار که به قصد بهتر شدن شرایط کار و افزایش دست مزد صورت می گیرد، تشویق نمی کند و طرفدار بسته شدن کارخانه ها و کارگاه ها از طرف کارفرمایان به منظور وارد آوردن فشار بر تصمیم گیریهای کارگران هم نمی باشد، زیرا اعتصاب، فقط تولید کننده و مصرف کننده را متضرّر نمی سازد، بلکه کارگران را نیز تحت شعاع خویش قرار می دهد و باعث از بین رفتن کارگر هم می شود. و با تعطیل کارخانه ها از سوی کارفرمایان نیز که ضد اعتصاب است، تولید متوقف می گردد و مشکل بی کاری بروز می کند. بدین ترتیب، در نتیجۀ اعتصاب کارگران و یا تعطیل کارخانه ها، منافع متقابل خدشه دار می گردد و این وضعیت، منجر به بحران های اجتماعی و حتی نزاعهای غیر قابل کنترول می شود.

بدون شک، در مناسبات بشری، بعضی ناسازگاری ها بروز خواهد کرد، پس موجودیت مرجعی برای مراجعۀ انسانهایی که خود را مظلوم و ستمدیده می پندارند، امری حتمی است. به همین خاطر در اسلام تشکیلاتی بنام «حِسبَه» وجود دارد که به قصد خدمت به همین هدف تأسیس گردیده است. در دنیای اسلام سابقۀ حِسبَه به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بر می گردد و معنی عمومی آن عبارت است از: موسسه ای که «به خوبی امر و از بدی نهی می کند؛ امر بالمعروف و نهی عن المنکر.» حِسبه، در زمان خلیفۀ دوم حضرت عمر رضی الله عنه شکل مؤسسه ای با تشکیلات کامل را به خود گرفت و به نهادی تبدیل شد که در تأمین آرامش برای مردم نقش کلیدی داشت. در پهلوی تأمین آسایش عمومی، یکی از وظایف حِسبه این است که پیشه وران و دیگر اربابان تجارت را کنترول کند و مسایل موجود میان کارگران و کارفرمایان را حل نماید و بدین طریق، زمینه را برای دست یافتن مردم به مواد اولیۀ زندگی شان به طور مناسب و ارزان فراهم سازد.

آری، در مقابل برخی از «قدرتهایی» که بعضی از نظامها به میان می آورند و خود را به ترتیب و تنظیمِ اصول و روشهای کشمکش و منازعۀ این قدرتها مشغول می سازند، دین مقدّس اسلام می کوشد تا در بین جناحها، توازن و سازش را تأمین کند و منافع منتسبینش را مشترک سازد. و جلوگیری از بی کاری و تداوم بخشیدن به تولید را در زندگی اقتصادی هدف اساسی خویش قرار می دهد، و در هنگام سمت دهی انسانها به سوی این هدف، برای حلّ ناسازگاریهای احتمالی نیز راههایی را به طرفها پیشنهاد می کند و هرگز اجازه نمی دهد که یک طرف، طرف دیگر را پایمال کند و ساختار اجتماعی ضرر ببیند. و بر علاوۀ آن، در اساساتی که به ارمغان آورده است، تقسیم بندیهایی مانند: ارباب و غلام، کارمند و بی کار، ثروتمند و فقیر را به رسمیت نمی شناسد و بدین گونه، در بین افراد جامعه یک نوع همدلی و نزدیکی را تأمین می کند. به نحوی که مردم در جامعۀ مسلمان، دولت و رجال دولتی را بر شانه هایشان حمل می کنند و دولت و رجال دولتی هم با افتخار، خدمت اَتباع را انجام می دهند و همانند یک چوپان دلسوز و پدر مشفق، سعادت و خوشبختی شان را در سعادت و خوشبختی رعیّت و زیردستان خود می یابند.

در چنین اجتماعی، معارف و همۀ مؤسسه های وابسته به آن انکشاف می بخشد، دروازه های دوستی و مروّت را می گشاید، و به انسانها درس شفقت و سازش را با هرکس می آموزاند، و او را از اعمال بی رحمانه، خواهشات پست، مایۀ سیه روییِ انسانها شدن و از هرگونه بی تربیتیها و بزِه کاری ها محفوظ نگه می دارد؛ به ویژه در برابر مفاهیم مقدّسش او را با ادب و احترام تربیت می کند. و برعلاوۀ آن، این انسانهای نورانی، در خصوص کمک و مراقبت از غیر مسلمانانی که خود را در جامعه ضعیف و بی قدرت احساس می کنند، و همچنان کودکان و معلولان و در راه ماندگان و بی کاران، تدابیر بنیادی و ماندگاری اتّخاذ نموده و با تهیه و تدارک کمکها و مساعدتهای مختلفی می کوشند تا دست این بی نوایان را بگیرند.

از لحاظ ایجاد توازن میان ثروتمند و فقیر نیز اسلام اساسات زیادی را به ارمغان آورده است که توسط آنها به زندگی اجتماعی ما نظم می بخشد. از این میان زکات، صدقه، قربانی، کفّاره، هبه و قرض حسنه از جملۀ نخستین اساساتی هستند که به ذهن ما می رسد. به شهادت تاریخ ثابت است که، در روزگارانی که از این اساسات، پیروی می شدند، نه در بین طبقات اجتماعی فاصله ها و پرتگاه ها وجود داشت –چنانکه در روزگار ما وجود دارد- و نه از کین و نفرتی که این طبقه ها در برابر یکدیگر دارند خبری بود. زیرا مسلمانها در بین خودشان – اگر تعبیرش جایز باشد- به عنوان مأموران توزیع الهی رفتار می کنند؛ زکات شان را به گونه ای که لازم است می پردازند و در وقت لزوم، صدقاتشان را نیز همچون آب خروشان به سوی مستمندان سرازیر می سازند؛ بدین طریق، در جامعۀ اسلامی چنین نیست که گروهی کاملاً ثروتمند و مرفّه و دسته ای دیگر فقیر و گرسنه باشد. زیرا سالکان و پویندگان این نظام، آن گفتۀ منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را که فرموده است: «کسی که خودش سیر و همسایه اش گرسنه باشد از ما نیست» به خوبی درک نموده اند و در زندگی عملی نیز آن را در گستردۀ وسیعی تطبیق کرده اند.

آری، در اسلام فقط به رعایت حقوق اکتفا نمی شود، بلکه با این برداشت حرکت می شود که در اشیایی مانند مال و ملکِ مسلمانان، دیگران نیز حق دارند. و این امکان فراهم می گردد که بدون تصوّرِ کبر و دزدی و منّت گزاری، همۀ فقرا بتوانند از این حقوق استفاده کنند. در این نظام الهی، متکبّر شدن کارفرمایان، و ثروت و زراندوزی و فقط به فکر خوشبختی خودشان بودن، امری پسندیده نیست و اسلام به چنین پنداری رضایت ندارد؛ بلکه اسلام مفکورۀ ملّتِ یکپارچه بودن و تقسیم همۀ غمها و شادمانی ها را رشد داده است. به همین خاطر است که حضرت ابوبکر رضی الله عنه همۀ ثروتش را در راه سعادت ملّتش به مصرف رسانید. و – با آنکه نخستین خلیفه بود- اما در وقت وفات، فقط با یک لباسِ باقی مانده اش دفن گردید. و حضرت عمر رضی الله عنه در زمان قحط سالی- که در آن روز رئیس یک دولت بود- نانش را در سرکه تَر می کرد و می خورد و این گونه می زیست. این خلیفه با خدمتگزارش یک سواری را به نوبت سوار می شد و بدون آن که این را یک حادثۀ فوق العاده تلقّی کند، با کمال تواضع به این کار رضایت نشان می داد. در زمانی که لشکر ابو عبیده بن جرّاح در معرض گرسنگی قرار داشت، خود این فرمانده بزرگ نیز مانند سربازانش به یکی دو خرما اکتفا می کرد.

حضرت ابو ذر رضی الله عنه، باری تکه ای را که به دست آورده بود به دو بخش تقسیم کرد و بخشی را به خود و بخشی دیگر را به غلامش دوخت و پوشانید؛

در پاسخ به آنانی که سببِ این رفتار را می پرسیدند حضرت ابوذر رضی الله عنه این حدیث را می خواند: «آنها برادران شما هستند که تحت حمایۀ شما داده شده اند، از آنچه خود می خورید به آنها هم بخورانید و از آنچه می پوشید بپوشانید، و کاری را که بالاتر از توان شان است بر آنها تحمیل نکنید، و هرگاه کار دشواری را بر ایشان سپردید با آنها همکاری کنید.» در پایان سخنانم باید به عرض برسانم که، حقایق مذکور، داستان یک زندگی آرمانی نیست.

بلکه برعکس، تصویر یک نظام الهی است که قرنها در برابر بی رحمانه ترین ضربه های دنیایی از ستم ایستادگی کرد و تزلزل به خود راه نداد. آری، مدینۀ فاضلۀ فارابی، یک آرمان است. و افلاطون یک نویسندۀ خیال پرداز بود، اما آنچه در مدینه به وقوع پیوست، یک واقعیت است. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در مدّت زمان بسیار کوتاهی، چنین دولت سراسر فضیلت و نیکی را تأسیس نمود. اگر امروز حالت عمومی مسلمانها با تصاویر ارایه شده در این تابلو مطابقت نداشته باشد، کوتاهی در این مسأله، نه به اسلام بلکه به مسلمانانی که از دین شان بی خبرند و آن را دستوری برای زندگی خویش قرار نداده اند، بر می گردد.

گزیدۀ سخن این که، تا زمانی که انسانها در اندیشه، تصوّر و عقیدۀ شان بر اساس اسلام استقامت دهی نشوند، امکان ندارد که مسایل اقتصادی هم جایگاه مناسبش را پیدا کند و به گونۀ متوازن حرکت نماید. در پیوند و رابطۀ کار و سرمایه نیز وضعیت این چنین است.

کارفرما در وقت دادن اجرت، و کارگر هم در وقت انجام کار، حتی برای لحظه ای نباید این را از یاد ببرند که همیشه تحت نظر و مراقبت الله جل جلاله قرار دارند، اینجا است که هم سرمایه و هم کار قدسیّت می یابد، و جنگ و نزاعِ استثمار کننده و استثمار شده به کلّی ریشه کن می گردد. در چنین جامعه ای، کارفرما همیشه در پهلوی کارگر است، و همانند فردی از افراد خانواده اش با او رفتار می کند و در خوراک و پوشاک و همه نیازهای مشروعش همکار و غمخوار وی می باشد. کارگر هم در کنار کار و کارفرما است، و دشمنی با ثروت و ارباب را در دل نمی پروراند و همواره می کوشد تا نمونۀ کار و کوشش باشد. او نیک می داند که در وقت انجام دادن بهترین کار و دست و پنجه نرم نمودن ب خون و عرق، در عالمهای بالا به او کف زده می شود و در پیشگاه حق، مورد تقدیر و تحسین قرار می گیرد، بنابر این، هر کارش را با رضایت قلب و با نشوۀ عبادت انجام می دهد.