ویژگیهای پیامبران

الف) ربّانیت

هیچ پیامبری در نتیجۀ افکار و اندیشه های شخصی اش به هدف پیاده ساختن فلسفۀ خاص و یا نظام معینی که ساخته و پرداختۀ خود او می باشد، به کار آغاز ننموده است و نمی تواند آغاز کند. بلکه مستقیماً خود خداوند متعال از میان انسانها، شخص معیّنی را به نبوّت و پیامبری بر می گزیند و با فرا رسیدن وقت و زمانش، وظیفه، مسئولیت و مکلّفیّتِ نبوت را به این انسان برگزیده ای که فقط به خاطر نبوت آفریده شده است ابلاغ می دارد، و او هم اعلان نبوت می کند. آری، هر پیامبر با وحی می آید.. با وحی زندگی می کند.. و با انقطاع وحی هم رحلت می کند. همان جایگاهی را که هوا و آب و نان در زندگی ما دارد، وحی نیز برای پیامبران از همان جایگاه برخوردار است. گویی آنها با نسیم «أُنس الهی» تغذیه می شوند و از فیضِ اقدس و مقدّس الهی همواره چیزهایی مانند باد صبا می وزد و به مشام شان می رسد و آنها هم تا زمانی که وزش این نسیمها ادامه دارد، ماندن در بین انسانها را تحمّل می کنند و با انقطاع آن هم با بالهای شوق به سوی پروردگار پرواز می کنند و یا هم در انتظار فرا رسیدن لحظۀ پرواز به عالمهای آن سوی ماده، بسر می برند.

آنها با تمام وجود تسلیم ربّ شان هستند و فقط آنچه را که خداوند از آنان خواسته است، آن هم با اسلوب و اندازه ای که مورد نظر خداوند است به زبان می آورند و در مورد آن سخن می گویند، دینی که آورده اند، کاملاً از جانب الله جل جلاله وضع شده است. از این رو، آنها در وظایفشان ربّانی هستند و مکلّفند تا چنین وظیفۀ ربانی را بجای آورند.

آنها در هنگام دعوت مردم و انجام وظایفشان در بندِ قبول و یا ردّ مخاطبانشان نیستند و این به آنها تعلق ندارد، زیرا وظیفۀ آنها فقط تبلیغ و تفهیم است. و هیچ اعتنایی به گفته ها و یا کرده های مخاطبانشان ندارند. و اما مسألۀ عقب نشینی و دست کشیدن از دعوت و مرامشان هرگز قابل تصور نیست، و در این راستا، قانون عمومی شان این است: «لَو وَضَعوا الشَمسَ فیِ یَمینی والقَمَرَ فی یَساری عَلی أن أَترُکَ هَذَا الأمرُ مَا تَرَکتُهُ أَو أَهلِکَ دُونَهُ؛ اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا من از دعوتم دست بردارم، به والله از دعوتم دست بر نخواهم داشت.»1

ب) لِلّهیت

پیامبران در بدلِ خدمتی که انجام داده اند انتظار هیچ نوع پاداش مادی و معنوی را ندارند. قرآن کریم، این ویژگی پیامبران را در مناسبتهای گوناگون و آیات مختلفی بیان می دارد، نقطۀ مشترک و محوری در سخنان همۀ آنها در آیۀ «إن أجری الّا علی الله؛ پاداش من فقط به خدا مربوط است.» جمع شده است. ما گاهی هرچند در انتظار پاداش مادی نباشیم، اما ممکن است پاداش معنوی، مطمح نظر ما باشد. ولی انبیا این انتظار را هم ندارند و به همۀ کارهایشان از زاویۀ امر الهی بودنِ آن، می نگرند و انجام می دهند. به فرض محال، اگر فرجام کارشان سوختن در آتش جهنم باشد بازهم کوچکترین تردیدی در راستای انجام وظایفشان به خود راه نمی دهند و صفا و پاکیزگیِ افکار و اندیشه هایشان آلوده نمی گردد.

انبیا و پیامبران الهی آماده اند تا همۀ فیوضات مادّی و معنوی خود را در راه دعوتشان فدا نمایند، در این زمینه آنها در قلّه فداکاری قرار دارند. آنچه آنها را به انجام این وظیفۀ سخت و دشوار وا می دارد، نه سودای جنت است و نه ترس جهنم، بلکه فقط و فقط انگیزۀ کارشان دست یافتن به رضای الهی، می باشد.

آری، اعمال همۀ پیامبران خالصاً لله است. اما پیامبر بزرگوار ما صلی الله علیه وسلم در اوج این خلوص قرار دارد. در لحظۀ ولادت «أُمَّتی» می گفت و در محشر هم «أُمتی، أُمتی» خواهد گفت. این چه خلوص و فداکاری است که جنت دروازه هایش را تا آخر گشوده است و تشریف آوری او را لحظه شماری می کند، اما او به خاطری که امتش را هم به آنجا ببرد، دشوارترین لحظات محشر را بر نعمتهای جنت، ترجیح می دهد. و باز این چه خلوص و دلسوزی است که او فقط آنانی را که از لحاظ صهریت و قرابت به او نزدیک  اند، نمی خواهد، بلکه همۀ امتش را به شمول مجرمان می طلبد و می اندیشد.

آری، منفذهای روحِ آنها فقط به یک نکته باز است: رضای الله جل جلاله. بجز این، در برابر هر چیز دیگر دروازه هایشان را بسته اند و لاک و مهر کرده اند.

به ویژه در روزگاران ما آنانی که وظیفۀ ارشاد و تبلیغ را – که وظیفۀ پیامبران است- بر عهده گرفته اند، باید به این نکته خوب دقت کنند و در این خصوص باید بسیار حساس باشند، چون تأثیر سخن، نه در بلاغت و فصاحت آن، بلکه در صمیمی و خالصانه بودن آن نهفته است. و این هم مستلزمِ للهیت می باشد.

قرآن کریم به همین نکته اشاره می کند و می گوید: «اتَّبِعُواْ مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُمْ مُّهْتَدُونَ؛ از کسانی که پاداشی از شما نمی خواهند پیروی کنید، آن ها رَه یافتگان و هدایت شده گانند.» (یس: 21)

آری، آنگاه که آنها در آسمانهای هدایت به پرواز آمده اند، شما هم تابع آنها شوید. چون از شما چیزی به نام دنیا نمی خواهند؛ هوشیار باشید و در مورد انسانهایی که اتباع و پیروی شان را خواهید کرد، خوب فکر کنید و محک بزنید و از انسانهایی پیروی نمایید که شب و روز شان پُر از عشق و شوق و خدمت باشد.. او باید هموار ساختنِ راه پیروزی را برای نسل آینده، بر زرق و برق آن روز دنیا و رفاه و عیش و نوش خود ترجیح دهد. و بر دنیای قلب او که با للهیّت عجین شده است، ذرّه ای از محبت دنیا سایه نیفکند. پس چنین پیشوایان و رهبرانی را برای خود بر گزینید و از پی آنها بروید!

رسول الله صلی الله علیه وسلم للهیت داشت، در طول حیاتش حتی نتوانست شکمش را از نان جو سیر کند. بعضاً روزها و هفته ها و ماهها می گذشت و در خانۀ پر سعادت او به خاطر پختن نان نه آتشی روشن می شد و نه دیگی می جوشید.2

حضرت ابو هریره رضی الله عنه می گوید: روزی نزد حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم، دیدم ایشان نشسته نماز می خوانند، با ختم نمازشان پرسیدم:

ای رسول خدا! آیا مریض هستید؟

فرمودند: نخیر، ای ابو هریره، گرسنگی است!

من گریستم. محبوبترین بندۀ خدا که کاینات به خاطر او آفریده شده است به سبب گرسنگی و بی غذایی تاب ایستادن ندارد و نشسته نماز می خواند. با دیدن گریه های من، مرا تسلّی داد و گفت:

گریه مکن ای ابا هریره! کسی که رنج گرسنگی را در این دنیا می چشد، در عالم دیگر از عذاب خدا در امان خواهد ماند.

زنی از انصار فرشی را به خانۀ آنحضرت فرستاد و حضرت عایشه رضی الله عنها هم آن را روی حصیری که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم همیشه بر آن استراحت می فرمودند پهن نموده بود. پیامبر بزرگوار ما وقتی به خانه تشریف آورد و این منظره را دید، علت آن را جویا شد و پس از دریافت جواب، چنین فرمود:

ای عایشه! فوراً آن را مسترد کن؛ قسم به خدا اگر من می خواستم، خداوند در سمت راست و چپم گوه هایی از طلا و نقره را به گردش در می آورد.3

آری، او اگر می خواست می توانست زندگی مرفّهی داشته باشد، اما نمی خواست.

روزی فرشته ای آمد و سلام پروردگار سبحان را آورد و سپس پرسید: «یا رسول الله! خداوند بر تو سلام می فرستد و می پرسد: آیا می خواهی یک پیغمبر پادشاه باشی و یا یک پیغمبرِ بنده؟.» جبرئیل به امداد رسید و گفت: «تَوَاضَع یا رسول الله؛ ای رسول خدا (در برابر پروردگارت) تواضع اختیار کن» و رسول خدا هم انتخابش را اعلان می کند و می گوید: «می خواهم پیغمبر و بنده ای باشم که یک روز گرسنه می ماند و تضرع می کند و روز دیگر سیر است و شکر می گذارد.»

او می نشست و با برده ها و خدمتکاران یکجا غذا می خورد، یک زن با دیدن این منظره گفت: «نشسته است و مثل برده غذا می خورد.» سرور کاینات جواب داد: «چه برده ای بهتر از من، من بردۀ خدا هستم.»4

تمام زندگی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با تابلوهای للهیّت پُر است. فعلاً تفصیلات مثالهای آن را به هزاران کتابی حواله می کنیم که موضوع آنها سیرت سنیّۀ آنحضرت می باشد. آری، همۀ پیامبران و در پیشاپیش شان پیامبر بزرگوار ما با للهیت زیسته اند، و در برابر خدماتشان هیچ نوع توقع مادی و یا معنوی نداشته اند، و به همین خاطر سخنان شان مؤثر بوده است. پس کسانی که می خواهند سخنانشان همچون اکسیر مؤثر واقع شود اولاً باید یاد بگیرند که در مقابل خدماتشان از هیچ کس چیزی نخواهند.

ج) اخلاص

اخلاص به معنی انجام دادن هرکار به خاطر الله جل جلاله و یا ترک عملی به خاطر اوست. پیامبران اشخاصی هستند که در بدو هرکار شان به چنین اخلاصی نایل گردیده اند، هرچند انسان می تواند با سعی و تلاشش به نقطه ای از اخلاص برسد، اما آخرین نقطه ای که انسانها به آن می رسند، در واقع نقطۀ آغازی است برای پیامبران. گویا آنها لبّ و جوهر اخلاص هستند و از «مخَلصین» قرار داده شده اند. قرآن کریم این خصوصیت و ویژگی پیامبران را برجسته ساخته و با ذکر اسم برخی از آنها می فرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولا نَبِيًّا؛ در کتاب موسی را هم ذکر کن، بدون شک او یک رسول و پیامبری است که به اخلاص رسانیده شده اند» (مریم: 51) و در بارة حضرت یوسف علیه السلام می فرماید:

«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ؛ بدون تردید، او از جملۀ همان بندگان ماست که به اخلاص رسانیده شده اند.» (یوسف: 24)، و امت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را هم در شخص ایشان مورد خطاب قرار داده و می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ؛ حقّا که ما کتاب را به تو فرستادیم. پس تو هم دین را به او خاص بگردان و الله را بندگی کن!» (زمر:2) و باز خداوند متعال از حبیبش می خواهد تا بگوید: «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَّهُ دِينِي؛ بگو: من دینم را به الله جل جلاله خاص گردانده و او را پرستش می کنم» (زمر: 14)

سبب بندگی، امر الهی است و نتیجۀ آن رضای الهی می باشد، و میوه و ثمرۀ آن نعمتهای اخروی است. این بندگی، سراسر زندگی را در بر می گیرد و در تمام رفتارها و کردارهای مؤمن تأثیر می گذارد و به عنوان یک شعور و اذعان خود را محسوس می گرداند.

متفکر بزرگ عصر ما با بیانِ: «به خاطر خدا کار کنید.. به خاطر خدا آغاز کنید.. به خاطر خدا بکوشید.. و در چارچوب رضای او حرکت نمایید!» هم اخلاص را تعریف می کند و هم اهمیت آن را به زبان می آورد.5

اخلاص، عنوانی است برای راست و مستقیم بودن انسان. در زندگی انسانِ با اخلاص انحرافها و کجیها وجود ندارد. سَیر روحانی او همواره سر به بالا و استوار است. به همین خاطر آنها توانسته اند اخلاص و محویّتی را که در شروع کار داشته اند  در هنگام رسیدن به ذروه ها نیز محافظت نمایند. اما اینها چقدر اندک و نادر اند!.

در تاریخ انسانیت فقط یک شخصیت فرید وجود دارد که به قمّۀ اخلاص و ذروۀ این افق رسیده است، و آن هم رسول اکرم صلی ا لله علیه وسلم می باشد. چرا چنین نباشد؟ او محویّت و تواضعی را که در روز نخستِ آغاز دعوتش داشت کماکان حفظ کرد و میان آن روز و روز فتح مکّه، کوچکترین تغییری در محویّت و تواضعش نشان نداد.

مکّه با صلح به دست آمد. هرچند یکی دو حادثۀ منفرد رخ داد، اما تعمیم و تشمیل آن درست نیست. سرور دو جهان صلی الله علیه وسلم به هنگام داخل شدن به این مکان مبارکی که سالها پیش، از آن جا اخراج گردیده بود، با ادا و اصول یک فرمانده فاتح داخل نمی شود. در آن روز سوارِ مرکوب گردیده و سرش را آنقدر پایین آورده بود که نزدیک بود سرِ مبارکش به پشت سواری تماس بیابد.6

او در مدینه نیز رفتارش را هرگز تغییر نداد. صحابه به هنگام داخل شدن ایشان از جا بر می خاستند.. باید هم بر می خاستند.. حتی با داخل شدن ایشان جنازه ها هم باید از قبر می پریدند و ادای احترام می کردند.. او حتی شایستۀ بیشتر از اینها بود، اما آنحضرت صلی الله علیه وسلم از برخاستن اصحاب جداً اظهار نا رضایتی می کرد و هر بار می فرمود: «لاَ تَقُوموُا کَمَا تَقومُ الأعَاجِم؛ آن گونه که عجم ها (برای بزرگان شان) از جا بر می خیزند، شما بر نخیزید!»7

آری، او به هر نحوی که وظیفۀ مقدسش را آغاز نموده بود، به  همان نحو به پایان رساند؛ چون گویا حیات او در آهنگ یک موسیقی سپری گردید. کاری را که آغاز می کرد، در همان پرده به آخر می رساند و این یک موفقیت بی نظیر بود. حتی می توان گفت که او این موسیقیِ الهی را با صداهای آرام آغاز نمود و در اسرع وقت، به حدی طنین انداز شد که آسمانها و زمین را به ولوله درآورد.

او در طول حیاتش دین را به الله تخصیص داد و فقط او را پرستش نمود.. و قلبش فقط با معرفت او به جوش آمد و لبریز گردید.. چشمش در هر جا به تماشای آثار خلقت و عظمت او مشغول شد.. و همۀ حواس و لطایفش با ذوقهای معنویِ برخاسته از آن تماشا به وجد و خروش آمد.. او به حقایق بیدار شده بود و به سوی حق پروبال می گشود و با اشتهای اشباع ناپذیر همواره «الله» می گفت، چون او مرد اخلاصی و للّهیت بود.

شعور احسانی که در او بود، به ارتباطش با خدا بُعد دیگری می بخشید. زیرا خود او در تعریف احسان می گفت: «أن تعبدالله کانک تراه، فان لم تکن تراه فانّه یراک؛ خدا را چنان عبادت کن که گویا او را می بینی، اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند.» اگر خواسته باشیم مسأله را با تشبیه دیگری بیان کنیم، می توانیم بگوییم که اگر دیگران رو به طرف قبله نماز می خوانند، او نمازش را در درون کعبه می خواند.

د)  موعظۀ حسنه

پیامبران در انجام وظیفۀ دعوت و تبلیغ هرگز وارد مناقشه و دیالکتیک نشده اند، آنها از راه «موعظۀ حسنه» و «حکمت» به انسانها نزدیک می شوند. چنانکه قرآن کریم هم خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می فرماید: « ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ با حکمت و پند و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و به بهترین شکل با آنها مجادله نما!» (نحل: 125)

یعنی، حکمت اشیاء و أسرار آفرینش را به نرمی و با اسلوب قانع کننده به آنها بیان کن، و بدون بازی با احساساتشان بکوش و قلب و عقلشان را اشباع نما!.

پیامبران هیچ التفاتی به عوام فریبی (دماگوژی)، مناقشه و فلسفه بافی نداشته اند، زیرا چنین روشی، نه دیروز و نه امروز منجر به هدایت هیچ شخصی نشده است و فایده ای به کسی نداشته است. و خود خداوند هم آن ها را از مشغول شدن با چنین چیزهای عبث و بیهوده مصئون نگه داشته است. از این رو، وظیفۀ آنها عبارت است از: تبلیغ و نشر مسایل دینی با حکمت و موعظۀ حسنه.

انسان فقط ذهن و عقل نیست، بلکه او قلب، روح، سرّ، خفی و اخفی هم دارد، و هریک از این لطایف می خواهد اشباع شود، لذا پیامبران انسانها را با همۀ این لطایفشان به دست می گیرند و در وقت تقدیم پیامهایشان انسان را با همۀ حواس و مشاعرشان اقناع و اشباع می نمایند. نتیجۀ چنین تبلیغی که بدون اهمالِ هیچ یک از خصوصیتها و نیازهای انسان انجام یافته است، عبارت است از: زدوده شدن همۀ شک و تردیدهای مخاطب و رسانیدن او به وحدت ایمانی، که این هم غایۀ هست شدن انسان است.

در تربیت یافتگانِ حلقۀ درس آنها، ایمان متمایز و یقین دیگری حاصل می گردد، و در حضور آنها در کنار چشمانی که به این عالم می نگرد چشمان قلب نیز باز می شود و مسایلی که دیگران نمی بینند و نمی فهمند برای آنها عیان و بیان می شود. اگر همۀ دنیا را شک و تردیدها فرا گیرد، احتمال دارد آنها فقط با ادای تمسخر آمیزشان از کنار آن بخندند و بگذرند. زیرا هیچ شبهه و تردیدی نمی تواند بر ضمیر وجدان پر از معرفت و یقین آنها راه یابد و نفوذ نماید.

الله جل جلاله به علمشان برکت می دهد و یکی را چندین و چند برابر می سازد و آنچه را نمی دانند به آنها می فهماند.8 و نسیمهای الهامی که از آسمانها آمده است گویا قلب آنها را هم به حالت یک آسمان در می آورد، و آنها به خاطر تطبیقِ حرف به حرفِ دانسته هایشان مرکوبِ «کلمۀ طیّبه» را که به سمت آسمانها در پرواز است می یابند و سوار بر آن، بالا و بالاتر می روند.9

حتی از بین آنها شخصیتی مانند حضرت علی بن ابی طالب رضی الله عنه نشأت یافته است که می گوید: «اگر پردۀ غیب برداشته شود و من هر آنچه را که باید می دیدم، ببینم، گمان نمی کنم بیش از ایمان فعلی ام به أفق بالاتری  در شناخت و معرفت دست یابم. چون من یقین دارم که در ذروۀ ایمان به غیب قرار دارم.»10

این سخن از شخصیتی همچون حضرت علی رضی الله عنه سخنی است که در مقام «تحدیث نعمت» گفته شده است. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم او را – با تقدیر الهی- پدر اولیایی که تا روز قیامت خواهند آمد اعلان نموده است. او را در آغوش پر سعادت خود پرورش داده و برترین و زیباترین و ظریفترین زنها را که گُلی از بوستان نبوّت است و حوریان را پشت سر گذاشته است، یعنی حضرت فاطمة الزهرا رضی الله عنها را به ازدواج او درآورد و از این ازدواج مقدس هم دو ریحان جنّت حضرت حسن و حسین رضی الله عنهما به دنیا آمدند. و نیز همۀ اولیا و در بین اولیا هم همۀ اقطاب از همین نسل مبارک و منبعِ پر میمنت برخاسته اند.

آری، آن گونه که حضرت علی رضی الله عنه در این مقام و منزلت قرار داشت، هر حلقه ای از حلقه های این سلالۀ طلایی، و هریک از نوادگان او یکی از قهرمانان تمثیلِ این شعور و منزلت محسوب می گردد.11

آری، این شعور در آنانی که در نتیجۀ ایمان و اسلام به سِرّ احسان دست یافته اند، انکشاف می یابد.. و اینان با آن که هنوز در دنیا هستند، مظهر خطاب : «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛ پرده را از مقابلت برداشتیم، امروز دیگر چشمت تیز و برّنده است.» (ق: 22)

این حال و فراستی که غربیان آن را  Entuitionمی نامند، وقتی در ضمیر و وجدان انسان به کار آغاز نمود و موجودیتش را محسوس ساخت، آنگاه دنیای بیرون دست از کار می کشد و خاموش می شود و صداهای این حدس و الهام داخلی بر انسان مستولی می گردد و حالتِ روح افزایی بوجود می آید. زیرا اکنون معرفت و حقیقت بر تخت دل نشسته است. و چه لزومی به جستجوی آن در بیرون وجود دارد؟

لذا پیامبری که شاگردانش را به این منزلت والا و اندیشۀ واراسته ارتقا داده است موعظۀ حسنه را در گسترده ترین معنی اش اساس دعوت خود قرار داده و بنای ارشادش را هم روی آن برافراشته نموده است.

نکات و مواردی را که ما در این بخش در صدد گفتن آن هستیم، این آیۀ مبارکه با وجیزترین و معجزه وی ترین اسلوب به زبان آورده است: «كَمَآ أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنْكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ؛ چنانکه در بین شما رسولی را از بین خودتان فرستادیم که آیات ما را به شما می خواند و شما را پاک می سازد و کتاب و حکمت را به شما می آموزد و آنچه را نمی دانید به شما تعلیم می دهد» (بقره:0151)

ما در مناسبتهای مختلف حساسیّت و متدِ روشن سرور دو جهان را در این موضوع با ارائۀ مثالهای آن به عرض رسانده ایم، لذا اطالۀ سخن را در اینجا زاید می بینیم. بازهم اگر خواسته باشیم این موضوع را با چند جمله خلاصه کنیم، می توانیم بگوییم:

او هر انسان را با توجه به وضعیت خاص و سطح دانش اش، با کمال حکمت مورد خطاب قرار می داد، به گونه ای که عقل و قلب و روان و وجدان او را اشباع می نمود و سخنان او از هر نوع زیادت و نقصانی مبرّی بود. از این رو بسیاری از شنوندگان او پیش از ترک مجلس به ایمان و اطمینان دست می یافتند. اشخاصی مانند ولید بن مغیره و عتبه بن ربیعه با آن که حقّانیت گفته های حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را قبول داشتند، اما اسیر کبر و غرورشان بودند، و برخی از غیر مؤمنان هم فدای ترسشان شدند و انکار نمودند، که سبب انکار هم کاملاً به عیب و نقص خود آنها که در موقف گیرنده قرار دارند، بر می گردد. و در بین آنها افرادی همچون شاعر أعشی هم موجود است که به رغم قبول هر چیز بازهم نتوانست عادات قبلی اش را ترک کند، لذا از پیامبر مهلت خواست. اگر اینها پیش از رسیدن به هدایت مرده باشند، این بدان معنی است که قضا و قدر در حق آنها پیش از پیش سبقت گرفته است. پس در هیچ یک از این موارد، عیب و نقصی در تبلیغ رسول الله وجود ندارد و نمی تواند باشد!

ﻫ) دعوت به توحید

همۀ پیامبران اقوام شان را به توحید و یکتا پرستی فرا خوانده اند «وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ؛ ای قوم من! الله را پرستش نمایید، برای شما بجز او إله دیگری وجود ندارد» (هود:84)

دعوت هر پیامبر با این حقیقت والا آغاز می شود و با آن خاتمه می یابد.

اتفاق همۀ این شخصیتهای ممتاز در یک نقطه به رغم اختلافات زمانی و مکانی شان، و دعوت شان به حقیقت واحد، هیچ شک و تردیدی باقی نمی گزارد که اینها مبلّغ افکار و نظریات خودشان نیستند، بلکه پیامهایی را که از ربّ شان دریافت نموده اند، تبلیغ می کنند. زیرا اتفاق انسانهایی که دارای استعدادها و قابلیتهای مختلف هستند و در مکانها و زمانهای متفاوتی می زیسته اند، در مسأله واحد عقلاً ناممکن است. شما وقتی به جریانات فلسفیِ منسوب به مکتب واحدی که در یک عصر و در یک شهر زندگی می کنند بنگرید، می بینید که افراد آن در مسایل کوچک و پیش پا افتاده ای با یکدیگر اختلاف دارند و دیدگاههایشان متفاوت است. پس موجودیت این اختلافات در جریانهای سرچشمه گرفته از فکر و اندیشه های بشری، و موجودیت این اتفاق در نظامهایی که شخصیتهای سرفراز با وحی الهی به ارمغان آورده اند، نشان دهندۀ آن است که منبع دستۀ اول، هوی و هوس است و منبع دستۀ دوم وحی الهی است. آری، همسویی و اجماع پیامبران بر حقیقت توحید، از خصایص و ویژگیهای مقام نبوت است، به همین خاطر است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «أفضَلُ مَا قُلتُ أنَا والنَّبیُّون مِن قَبلی: لا إلهَ الّا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَه؛ با فضیلت ترین سخنی که من  و پیامبران پیش از من گفته ایم، لا إلهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، است.12


[1] نگا: سیرة نبوی» ابن هشام 1/285

[2]  بخاری،رقاق، 17؛ مسلم، زهد، 28

[3] مسند امام احمد 2/231؛ «مجمع الزواید» از هیثمی 9/18-19

[4] «مجمع الزواید» از هیثمی 9/21

[5] «گفتارها» از بدیع الزمان سعید نورسی،ص 8؛ «پرتوها» از بدیع الزمان سعید نورسی،242

[6] سیرۀ ابن هشام 4/47-48؛ «مجمع الزواید» 6/169

[7]  ابو داود، أدب 152؛ مسند امام احمد 5/253

[8] بنگر به حدیث «مَن عَمِلَ بماَ یَعلَم وَرَّثَهُ اللهُ عِلمَ مَا لَم یَعلَم؛ هرکه به آنچه می داند عمل کند، خداوند به او علم چیزهایی را که نمی داند احسان می کند

[9]  إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ؛ سخنان خوب به سوی او صعود می کند و عمل صالح هم آن را بالا می برد.» (فاطر: 10)

[10]  «الاسرارالمرفوعه» از علی قاری، ص 193

[11]  مسلم، فضایل الصحابه، 41

[12] موطأ، قرآن،32 حج،246؛ کنزالعمّال 5/73