Хальват и узлат

حیات فرهنگی ما و خاستگاه‌های آن

پرسش: حیات فرهنگیِ ما، از ما چه می‌خواهد؟

در حال حاضر، بزرگ‌ترین وظیفۀ ما این است که در زمینۀ آراستنِ ملت به علم و معرفت خدمت کنیم. هرگاه در این کار مهم کوتاهی نماییم، در واقع در همه چیزها کوتاهی نموده‌ایم. به باور من این غفلت؛ مُضرترین عقب‌گرایی، افراط‌گرایی و کوته‌فکری است. زیرا دچار شدن به این وضعیتِ ناگوار، به معنای غفلت در مسایل عصر ویا عقب‌مانی از واقعیت‌های عصر است. حال آنکه اگر در مسیر  قرآن، سنت، اجتهادِ خالصانۀ مجتهدین و دستورهای سودمند  و با پابندی به اصول، دست به انقلابهای گسترده نزنید؛ در شناخت الطاف و احسان‌های الهی و در تهییج و تحرک در محور این الطاف با موانع مواجه خواهید شد و یا هم شاید موفق به تهییج و تحرک نخواهید شد. با خوشدلیِ ارشاد انسان‌ها، در گوشه‌ای خواهید نشست و مثل اینکه مردمان را به دهلیزهای تاریک دعوت کنید با خواندن مناقب و حکایات نیکوکاران به دو سه نفر، خویشتن را تسلی می‌دهید. حال آنکه شرایط تغییر کرده و همه چیز دگرگون شده است. مثلاً، امروزه مسایل اسلامی در تالارها و سالون‌های کنفرانس به بحث گرفته می‌شوند. و شرایط امروزی دانشگاه‌ها، اکادمی‌ها و مراکز تحقیقاتی را به شما نشان می‌دهد.

امروزه، مسایل بسیاری در عرصۀ علوم تجربی و علوم دینی لاینحل باقی مانده است که به حل آنها باید پرداخته شود. بدیع‌الزمان، متفکر عصر که با اثر گرانسنگِ «محکمات»‌اش عصر را تنبیه نموده و افراد بااستعداد و شایسته را به تفکر فرا خوانده است، چنین می‌گوید: «به باور من ملت مسلمان از هشت قرن بدینسو در رکود و کساد بسر می‌برد.» این بدان معناست که از چند قرن بدینسو در جهان اسلام دانشمندی ظهور نکرده است که راه حل‌هایی برای مشکلات عصرِ مدرن تقدیم کرده باشد.

اگر ما برخی دانشمندان مان را سزاوارِ بزرگی‌ای که مستحق آن هستند بدانیم و آنها را سرتاج خویش بسازیم، این بزرگی فقط در قلمروِ خودِ ما منحصر است. سرتاج بودن آنها برای ما، نشانگر بزرگی واقعی نیست. بزرگیِ واقعی در قرن اول، دوم، سوم و حتی چهارم هجری با ابعاد واقعیِ آن تحقق یافته است. در عصر کنونی نیز می‌توان مشابهِ رونقِ این قرنها را تحقق بخشید. آری، جهان اسلام در قرن پنجم هجری دچار رکود و بی‌رونقی شد. در این رکود، مدارس نظامیه[1] گویی آغاز و پایانِ این رونق بوده است. از این جهت می‌توان گفت که مدارس نظامیه در رونق و احیای جهان اسلام نقش مهمی داشته است. اگرچه این منبع برای بسا اشخاصی از امام غزالی شروع تا فخرالدین رازی، منبع فیض و معرفت بوده است ولی بعدها از هدف اصلی‌اش عقب مانده و از ادای وظیفه و مسئولیت خویش عاجز آمده است.

و حال به روزگار خود بر می‌گردیم. برخی‌ها در زمینۀ خدمتی که ما به ملت خویش ارائه می‌کنیم‌، ضمن اینکه در درک و فهم برخی مسایل تأخیر نموده اند، دچار شک و تردید نیز شده اند و در آینده نیز خواهند شد. بسیاری‌ها در برابر اقدامات سازنده‌ای در راستای احیای حیات فرهنگی نظیر فراهم نمودن فضای مناسب برای دانش‌آموزان، ایجاد خوابگاه‌ها، مراکز تعلیمی و مدارس آموزشی متردد شده اند.

آری، چنین شده است. زمانی که پیشنهاد نمودیم «برای دانش‌آموزان خوابگاه‌ها ایجاد نمایید» برخی‌ها واکنش‌های شدیدی نشان دادند و قیامت برپا نمودند. وقتی پیشنهاد تأسیس مکاتب را نمودیم، برخی‌ها با تعجب به این مسئله نگاه کردند و دیگران را نیز برآشفتند. اینها با افکار کهنه و فرسودۀ شان، پیوسته تلاش نمودند تا مانع اقدامات سودمندی چون تأسیس روزنامه‌ها، مجلات، شبکه‌های تلویزیونی و دانشگاه‌ها شوند.

این‌گونه افراد از گذشته‌ها بدینسو از لحاظ دانش، اندیشه و حیات فکری شان، چند صدسال عقب‌تر از عصر خود بوده اند. به گمان من، شمار این‌گونه اشخاص در آینده افزایش خواهد یافت. چراکه همگام بودن و پا به پا رفتن با سرعتِ سرسام‌آورِ تخنیک و تکنالوژیِ عصر کار دشواری خواهد بود. چون برای دست یافتن به آیندۀ درخشان، به ارواح انقلابگری نیاز است که در کنار پایداری در اصول بنیادین، دست به انقلاب گسترده‌ای بزند. کسانی که از چنین روحی محروم هستند، در آینده یا از صحنۀ هستی کنار زده خواهند شد ویا مانع پیشرفت دیگران خواهند شد. طبعاً که ایمان آنها، پیوندشان با خداوند و دلبستگی شان به داعیۀ خدمت به دین امری مهم است، ولی از وضعیتی که بدان گرفتار هستند، بهتر است آنان را «عقب‌گرا» نامید.

به باور من، ادعاهایی که اهل دنیا به منزلۀ سخنگویان شیطان در بارۀ ما دارند، معنا و مفهومی را در نهان دارد. در بین ما عقب‌گرایان بسیاری هستند که نتوانسته اند با صداقت به اصول بنیادین و با پایداری در مسیر قرآن، سنت، اجتهاد خالصانۀ مجتهدین و دستورهای سودمند، انقلابهایی را رقم بزنند.

اهل دنیا با آگاه ساختن شیطان، به این کاستی پی برده اند که پیوسته ما را به «عقب‌گرایی» متهم می‌کنند. در این زمینه، علامه بدیع‌الزمان معیار خوبی برای ما است، آنجا که می‌گوید: «هرگاه من کوچکترین نااخلاصی را در دلم حس کنم، اهل دنیا با حساسیتی به میزان کشف و کرامت، مرا سرزنش می‌کنند». آری، اگر اهل دنیا با برداشت خود شان ما را متهم به «عقب‌گرایی و افراط‌گرایی» می‌کنند، این ادعای شان سراپا باطل و ناحق است. ولی اگر با معیارهای واقعیِ خود ما به این نکته نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که ادعای آنها تا اندازه‌ای درست است.

بنده با پرداختن به جزئیات این مسئله می‌خواهم بگویم که ما باید این پرسش‌ها را از خود بپرسیم. آیا توانسته ایم قرآن را در روزگاران ما به نحوی که سزاوار قرآن است تمثیل کنیم؟ آیا توانسته ایم دستاوردهای قرن اول، دوم، سوم و چهارم هجری را موافق شرایط امروزی، در زندگی پیاده نماییم؟ اگر پاسخ ما به این پرسش‌ها منفی باشد، گفته‌های کافران افراطی را باید «انطاق بالحق» قلمداد نماییم و بدایم که خداوند آنان را به سخن می‌آورد. این نکته را می‌توان با معیارِ «در چیزی که انسان‌ها ظلم می‌کنند، قَدَر عدالت می‌کند» ارج‌گذاری کرد.

اندکی بیندیشیم؛ آخرین کتابی که در باب فقه با جمع‌آوری آراء و نظرات فقهیِ اهل ترجیح نگاشته شده است، کتاب «ملتقی‌الابحُر» اثر مرحوم ابراهیم افندی است که در زمان سلطان محمد فاتح زیسته و مدتی در مسجد سلطان محمد امامت کرده است. کتاب «دُرَر و گُرَر» نوشتۀ ملا خسرو اثر دیگری است که در همین دوره به نشر رسیده است. از آن زمان تا کنون چندین قرن سپری شد و چیزهای بسیاری تغییر کرد. حال آنکه می‌باید هیأتی تشکیل می‌شد و در این زمینه صاحب‌نظرانِ چیره‌دست پرورش می‌یافتند و عصر این‌گونه به آغوش کشیده می‌شد. پنج قرن اخیری که گذشت، مانند عصرهای پیشین، از آنِ ما می‌شد و با کارکردها و پیشرفت‌های جهان اسلام رقم می‌خورد. ولی ما در طول هشت قرنِ اخیر، به مسایل مشخصی چنگ زدیم و از مسایل مهم و حیاتیِ دیگر چشم پوشیدیم.

این گفته‌های ما، مانعِ به نیکی یاد کردن سلف صالحین نمی‌شود. خداوند به تعداد ذرات کاینات از ایشان خشنود باشد! ولی به نیکی یاد کردن سلف صالحین زمانی ممکن است که همانند آنها رفتار نماییم و از آنها الگو پذیریم. همان‌گونه که آنها عصرِ خود را به آغوش کشیدند و حتی پا فراتر از عصر خویش گذاشتند، ما نیز ناگزیر هستیم رفتاری همانند رفتار آنها به نمایش بگذاریم و به سویۀ آنها دست یابیم.

آنچه تا اینجا به عرض رساندیم، مقدمه‌ای بود برای موضوعاتی که پس از این ارائه خواهیم کرد: ما ناگزیر هستیم به عنوان یک ملت، مشکلات آموزشی خویش را حل بسازیم و با غنای فرهنگی و طرز تفکر تمدن خویش، به حیات فرهنگی بشریت کمک و یاری برسانیم. در این راستا باید دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی ایجاد کرد. دانشمندانی که در این مراکز علمی گماشته می‌شوند، همۀ مسایلی که تا کنون در باب علم گفته شده است را سر از نو مورد تحلیل و بازپرس قرار خواهند داد. اگر چنین نشود، از اندیشۀ دوآلیسم[2] رهایی نخواهیم یافت.

هدف بنده از جملۀ آخر این است که: در روزگاران ما علوم مثبته با همه شاخه‌هایش به ماتریالیسم غرب متکی است. غربی‌ها ماده را بنیاد همه چیز می‌دانند. نخستین انفجار و قوانین ترمودینامیک حقایقی هستند که نیاز به بحث و مناقشه ندارند. ولی ما هنگام شرح و بیان این مسایل در پرتو دین، حقایق علمی را همانند بقچه‌ای که چندین پینه خورده است تقدیم انسان‌ها می‌نماییم. مجلات علمی‌ای چون «سزنتی» (تراوش)، «ظفر» و «سور» در این زمینه خدمات بزرگی را به انجام رسانده اند. خداوند سعی و تلاش دست اندرکاران این مجلات را مشکور گرداند و ثواب این کارهای نیک‌شان را عطا فرماید.

ولی از این حقیقت نباید چشم پوشید که همۀ این ارج‌گذاری‌ها با آمیختن برداشتهای علمی غرب انجام می‌یابند و خواهی نخواهی شکل ساختگی را به خود می‌گیرند. حال آنکه انتظار ما از این ارج‌گذاری‌ها چنین نیست. و بسی جای تأسف است که مردمان ما هنوز به این سویه دست نیافته اند. چراکه علوم طبیعی با توجه به معیارهای ما تا کنون بر پایه‌های مستحکم قرار داده نشده است.

در روزگاران ما برخی تاریخ‌نگارانِ علوم مسلمان، با به پیش کشیدن فرضیه‌های گوناگون سعی می‌کنند در این باره به نتایجی دست یابند. ولی با فرضیه‌های متکی به اندیشۀ «گرفتن علم از غرب و بُعد اسلامی بخشیدن به آن» نمی‌توان به نتایج سالم و دلخواه دست یافت. به گمان من، تا زمانی که علم در جایگاهِ کنونی‌اش ادامه دهد، مسلمان و اسلامی ساختن آن ناممکن است. مسلمانان در باب علم زمانی می‌توانند به نتایج مثبت دست یابند که تمامی معیارهای مرتبط به غرب را بازبینی نمایند و کشفیات و یافته‌های علمی را مجدداً در آزمایشگاه‌ها مورد پژوهش و کاوش قرار دهند. زمینی که فعلاً علم بر آن بنا شده است، اشتباه است و شما نمی‌توانید به وسیلۀ اشتباهات به حقایق دست یابید. برای رسیدن به اهداف درست، وسیله‌ها نیز باید درست باشند.

برای اجرای این مأموریتِ مهم، بازهم به ارواح انقلابگر نیاز است. این انقلابگران باورها و اندیشه‌های کنونی را به شمول موضوعات اسلامی سر از نو مورد کاوش قرار خواهند داد و جز نصوصی که از جانب قرآن و سنت تثبیت گردیده است، همه چیز را با این اندیشه و باور نوین ارج‌گذاری خواهند کرد. فقط با این رویکرد می‌توان در قلمرو علم از دوآلیسم رهایی یافت. چرا باید در برابر این جهد و کوشش مخالفت کرد؟ کاینات کتابی است که با قدرت، اراده، مشیت و علم خداوند پدید آمده است. قرآن کریم نیز بیانی است که از این کتاب کاینات سخن می‌گوید. میان این دو کتاب هیچ‌گونه تناقض و ضدیت وجود ندارد. این باوری است که ما دنبالش می‌کنیم. هرگاه این باور را تحقق بخشیم، به عصر خویش تسلط خواهیم یافت و پا فراتر از آن خواهیم گذاشت.

امروزه راه اندازی مطالعات اکادمیک، از نیازهای جامعه است و نمی‌توان از آن اجتناب کرد. این مطالعات را نباید به ساینس و تکنالوژی منحصر کرد. شاخه‌های علوم اسلامیِ چون حدیث، فقط، تفسیر، کلام و... را نیز باید شامل مطالعات اکادمیک نمود. برای این کار، از پیشرفته‌ترین امکانات علم و تخنیک باید بهره جست. مثلاً، هنگام مطالعۀ علم حدیث، پژوهشگران می‌توانند کتب رجال را مجدداً بازبینی نمایند و با توجه به معیارهای علم حدیث، یکایک متن‌های آن را مورد بررسی قرار دهند. چراکه ممکن است بعضی چیزها از نظر پنهان مانده باشد. برخی عالمان علم حدیث، که پس از محدثین ظهور نمودند، مسایل بسیاری را که از نظرها پنهان مانده بود، تثبیت نمودند و در کتاب‌های خود درج کردند. در این باره اشخاصی چون دار قوطنی، حاکم و امام بیهقی را می‌توان مثال آورد. اینچنین مطالعات، به هیچ وجه به عظمت و بزرگی امام بخاری و امام مسلم ضرر نمی‌رساند. به گمان من تثبیت‌هایی که به وسیلۀ کمپیوتر و تکنالوژی انجام بیابند، سالم‌تر از تثبیت‌های گذشته خواهند بود.

آری، مسئله فقط با سوق دادن ایمان‌داران به سوی بهشت خلاصه نمی‌شود. بلکه اصل مسئله این است که هنگام رفتن به بهشت تمامی درهای دنیا را به سوی فردوس باید باز نگه داشت. و این با علم، عرفان و برداشتِ درست از اسلام و تطبیق آن در زندگی که به عنوان میراث از خود باقی می‌گذاریم، ممکن خواهند بود. کاری که با به دست گرفتن مسایل اسلامی در سطح اکادمیک میسر خواهد شد. آرا و اندیشه‌های عامیانه در این زمینه هیچ پیامد مثبتی به دنبال ندارد..

اشخاص آراسته با فرهنگ حقیقی، این فرهنگ را احیا خواهند کرد و در زندگی به اجرا درخواهند آورد. تربیه و پرورش همچو اشخاصی که این مأموریت سنگین را به عهده بگیرند، بازهم به دوش ما است.



[1] - نظامیه نام مدارسی است که در زمان سلجوقیان برای آموزش علوم و فنون روز در شهرهای بزرگی چون بغداد، نیشاپور، آمل، قاهره و اصفهان بلخ هرات تأسیس شد. این مدارس را خواجه نظام‌الملک، وزیر برجستۀ آلپ ارسلان سلجوقی بنا نهاد (مترجم).

[2] - دوآلیسم‌ (Dualism) یک‌ نظریه‌ فلسفی‌ است‌ که‌ در آن‌ دو مفهوم‌، واقعیت‌ یا واژه‌ متضاد و ضد یکدیگر رودرروی‌ یکدیگر قرار می‌گیرند (مترجم).