تقواي ايشان

فتح الله گولن

آقاي فاروق مرجان كه كتابي ‌در بارة استادگولن نوشته است مي‌گويد: در دوران تأليف كتابم وقتي در امريكا بودم، در 28 نوامبر سال 2007، علامه گولن پس از اداي نماز از مقابل ما مي‌گذشت و به سوي ‌اتاقش مي‌رفت. در اين هنگام به من گفت: «هميشه روي‌ حصير (بوريا) خوابيدم، نمي‌خواهم قالين در اتاقم باشد. چون نمي‌خواهم روي قالين بميرم.» آقاي فاروق مي‌گويد روزي وارد اتاقش شدم و حصيري را كه سرتاپاي اتاقش فرش بود، ديدم.

كارتن‌هايي ‌را كه در قوطي يخنقاق مانده مي‌شود نيز دور نمي‌انداخت و به عنوان كاغذ از آن استفاده مي‌كرد. من سر مقالة‌ي را ديدم كه استاد گولن براي مجلة «سزنتي» روي اين كارتن‌ها نوشته بود.

دستمال‌هاي ‌كاغذي‌اي‌ را كه فقط يك انسان روزانه ده‌ها برگ آن را استفاده مي‌كند، استاد گولن با يك بار كار گرفتن دور نمي‌انداخت، بلكه كاغذي‌ را كه دست و رويش را پاك مي‌كرد جدا و كاغذي‌ را كه پاهايش را خشك مي‌كرد جدا روي مركزگرمي ‌مي‌نهاد و بعد از خشك شدن دوباره استفاده مي‌كرد.

گولن هنوز 21 ساله بود كه در بين سال‌هاي ‌1959-1961 در «ادرنه» به مدت 2.5 «دو نيم» سال در كنار پنجرة مسجد «اچ شرفلي» مي‌خوابيد، در ازمير ساليان متوالي‌ را در يك كلبة تخته‌اي‌ چهار متر مربعي سپري‌ نمود و گويا تصوير ارائه شده از ملاها در جامعه و ضرب المثل «ملاي شكم كلان» را به چالش مي‌طلبيد. به طور مثال در دوران انجام وظيفه در «ادرنه» به خانه‌هايي‌كه او را به صرف غذا دعوت مي‌كردند، نمي‌رفت، به گفته پروفيسور «سواد يلدرم» كه در آن زمان مفتي «ادرنه» بود گولن، اغلب نصف معاشش را به شاگردان نيازمند تقسيم مي‌كرد.

براي ساليان متمادي‌ پيش از سخنراني‌ به خصوص سخنراني‌هاي ‌روز جمعه از صبح آن روز چيزي‌ نمي‌خورد. و تنها در شب روز قبل چيز كمي تناول مي‌كرد.

گولن وقتي با چنين شيوة زندگي‌اش نمونه‌اي ‌از يك ملا را به نمايش مي‌گذاشت، هشدار بسيار مهمي به جامعه هم مي‌داد و مي‌گفت: «علما با كاري‌كه انجام مي‌دهند وارث پيامبران هستند، لذا تمسخر و استهزاء آنها گناه بزرگي است» چون در بين مردم قصه‌هاي ‌عجيب و غريبي‌ در بارة ملاها رايج بود، مثلاً مي‌گفتند: «دركوه دستمالي ‌را تكان دادند و گفتند در اينجا چه خبر است، ملا فوراً دوان دوان به آن طرف رفت». و در بارة بزرگ بودن شكم ملاها هم افسانه‌هاي‌خنده داري‌ مي‌ساختند و گاهي‌ خود ملاها هم به آن مي‌خنديدند.

به باور استاد گولن، زندگي با استغنا تنها به موضوعاتي ‌چون خورد و نوش خلاصه نمي‌شود. در سال 1970 وقتي استاد گولن در ازمير مدير ليلية «كاستانه پازاري» بود، براي سومين بار شاگردانش را به كمپ برد. تعداد شاگردان كمپ به 275 نفر مي‌رسيد.‌ وقتي‌ شاگردان براي فعاليت‌هاي ‌سپورتي ‌بوت‌ها و چبلك‌هاي‌شان را از پا مي‌كشيدند گولن به آنان مي‌گفت: «بدون اجازه حتي چبلك‌هاي‌ يكديگر را زير پا نكنيد!»