مكلفيّت سابجكتيف

مكلفيّت سابجكتيف

پرسش: «مكلفيّت سابجكتيف» چيست؟ آيا حدود اين مكلفيّت را خود وجدان هر انسان مشخص مي‌سازد؟

پاسخ: «سابجكتيف» يعني آنچه كه فقط به يك شخص مخصوص است، و صرف در مورد يك شخص يا يك گروه معتبر است و به فكر و برداشت فرد تكيه مي‌كند نه به حقيقت اشياء؛ و امري اضافي، شخصي، انفسي و عندي است و به دايرۀ تنگي تعلق دارد. كلمۀ «سابجكتيف»، عمدتاً به عنوان ضّد واژۀ «آبجكتيف» استفاده مي‌شود. كه «آبجكتيف» به معناي غير وابسته به ديدگاه‌هاي شخصي فرد، مدار اعتبار براي همه، كلّي، آفاقي و فراگير به كار مي‌رود.

با توجه به معاني‌اي كه اين دو كلمه حاوي آنند، «مسئووليت آبجكتيف» عنواني است براي وظايف و مسووليت‌هايي كه حدود آن‌ها با موازين اصول دين مشخص شده است و به قواعد و ضوابط سهل و آسان موجود در ذات دين تكيه دارد و براي همگان مدار اعتبار مي‌باشد. و اما «مكلفيّت سابجكتيف» عنواني است براي وظايف و مسووليت‌هايي كه هر فرد در نتيجۀ برداشت، درك، حسّ و ارزيابي‌هاي شخصي‌اش بر عهده گرفته و در چارچوب معيارهاي وجداني، براي خود مشخص كرده است.

در حقوق جزاي مدرن، وقتي رفتارهاي مضّر به كوتاهي‌هاي يك شخص معين تعلق بگيرد از آن با اصطلاح «مسووليت سابجكتيف» ياد مي‌شود؛ اما در اصطلاحات فقهي تعبيري به نام «مكلفيت سابجكتيف» وجود دارند. يكي از دو كلمۀ اين تركيب، فرانسوي و ديگري عربي است: با آن هم گمان نمي‌كنم توصيف يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي موضوع «مكلفيت» با كلمۀ «سابجكتيف» اشكالي داشته باشد. آري، تعبير «مكلفيت سابجكتيف» در كتاب‌هاي اصول فقه به حيث يك اصطلاح وجود ندارد؛ اما فكر و انديشه‌اي كه خواسته شده است با اين كلمه بيان شود ما هم به زندگي همۀ سلف صالح جهت داده و هم در آثار همۀ فقه‌هاي قديم و جديد به عنوان يك ديدگاه بسيار مهم جا گرفته است. از اين‌رو وقتي امام شاطبي در كتابش به نام «موافقات» احكام وضع شده در دوره‌هاي مكّي و مدني را باهم مقايسه مي‌كند، خاطر نشان مي‌سازد كه تشريع مكّي از لحاظي به روي مكلفيّت سابجكتيف باز بوده است و دوستان حق، بالعموم اوامر دورۀ مكّه را اساس زندگي خويش قرار داده‌اند.

تشريع مكّي

آن‌ طوركه علماي بزرگي چون امام شاطبي خاطرنشان كرده‌اند، اوامر و نواهي دوران مكّه بالعموم مطلق بوده وبا هيچ قيد و شرطي مقيّد نشده بودند. اغلب اين اوامر و نواهي به برداشت و ارزيابي خود مكلفين و اجتهاد شخصي آنان حواله شده و بدين‌طريق براي هر مكلّف اين امكان فراهم شده بود تا از بين آن اوامر و نواهي به قدر استطاعتش هر‌چه را مي‌تواند تطبيق كند. عبادت‌هايي چون نماز، روزه و زكات به اعتبار اصل و ذات‌شان امر شده و زشتي گناهاني چون سود، شراب و قمار بر ملا گرديده بود؛ اما هم اوامر و هم نواهي به طور مطلق ذكر گرديده و هيچ قيدي در بارۀ آن‌ها وجود نداشت. به طور مثال، همه براي انفاق در راه الله جل جلاله تشويق شده بودند ولي در مورد اين‌كه مي‌بايست چه مقدار از مالشان را انفاق كنند حدّ و مرزي وضع نشده بود. از اين‌رو در آن روز هركس با توجه به عمق ايماني، هيجان اسلامي و أفق معرفتش راهكاري را مشخص مي‌كرد و اين يكي يك چهارم و ديگري نصف مالش را به خاطر خدا مي‌داد. و شخصيت‌هايي چون حضرت ابوبكر و حضرت خديجه كه در قلۀ سخاوت و جوانمردي قرار داشتند، همۀ هست و بود خود را انفاق نموده و مي‌گفتند: «مولاي متعال مرا به انفاق امر كرد و در اين راستا هيچ حّد و مرزي مشخص نساخت، پس وظيفۀ من اين است كه همه چيزم را فداي او كنم!»

در آن دوران مسلمانان تمام توان‌شان را در راه اطاعت از اوامر و اجتناب از نواهي صرف مي‌كردند. آنان آن‌طور كه در حّد طاقت و توان‌شان به همۀ اعمال صالحه مي‌چسپيدند، در برابر همۀ انواع منكرات و فحشيات نيز بسيار با تمكين بودند و بدون در نظر داشت مراتب زشتي آن‌ها به طور يكسان از همگي گريزان بودند. به طور مثال، مسايلي چون سود و شراب در مدينه به طور آشكار و به شكلي كه مجالي براي تأويل و تفسير باقي نماند نهي گرديد. اما بسياري از اصحاب در حالي‌كه هنوز در مكه بودند، به محض نزول آياتي كه به زشتي اين افعال اشاره مي‌كردند، از آن دست كشيدند و ديگر به هيچ وجه به سمت آن گناهان نرفتند.

اما پس از هجرت به مدينه، قلمرو اسلام با گذشت هر روز وسعت بيشتري يافت و مردم دسته دسته به دين اسلام داخل شدند. و به عنوان نتيجۀ طبيعي اين امر، تفاوت‌هاي فكري و تطبيقاتي به ويژه در موضوع معاملات بروز كرد. بالاخص تازه مسلمان‌ها خواستار آن بودند كه موضوعات مربوط به آنان بالتفصيل مطرح شود. و به احكامي كه اساسات و قواعد موجود را تشريح، و مقدمه‌ها را تكميل كنند احساس نياز مي‌كردند و مي‌خواستند مرزهايي كه حرام را از مكروه، و حلال را از مندوب جدا مي‌كنند تعيين شوند، لذا قواعد كلّي تثبيت شده در مكّه، با پاره از احكام جزئي در مدينه تقييد و تأييد شدند؛ و اساسات مجمل مكّي بالتفصيل بيان گرديدند؛ و بياناتي كه داراي چند احتمال بودند، تشريح شدند؛ و تعبيرهاي مطلق، تحت قيد در آمدند و قواعد عمومي، تخصيص يافتند. با اين تفسير، تفصيل، تقييد و تخصيص‌هاي دوران مدينه، اساسات كلّي قبلي به پايۀ كمال رسيده با تمام كليّت و فراگيري‌اش تكميل شد.

در حقيقت براي سلف صالحي‌كه تشريع مكّي را اساس قرار داده بودند، احكام مدني به لحاظي رخصت محسوب مي‌شدند. آناني بدين باور بودند كه در مدينۀ منّوره حّداقل هر مسأله مشخص شده است و انساني‌كه دست كم همان مقدار را انجام دهد، نجات خواهد يافت، اما در مورد خودشان عمل به آن رخصت‌ها را دون همّتي مي‌شمردند. به طور مثال اين را قبول داشتند كه هر كه پنج وقت نمازش را بگزارد، وظيفه‌اش را انجام داده است؛ زيرا حّد اقل عبادت نماز با پنج وقت تحديد شده بود، ولي خودشان تقريباً هر شب صد ركعت نماز مي‌خواندند. با آنكه مي‌پذيرفتند هر كه ماه رمضان را روزه بگيرد مكلّفيت روزه را ادا كرده است و در پيشگاه خدا از آن مسئوول نخواهد بود، اما وقتي نوبت به خودشان مي‌رسيد، روزه گرفتن بيش از نصف سال را نيز كم مي‌ديدند.

آري، رخصت‌هاي صادر شده در مدينه آنان را از رخصت‌هاي مكّي باز نداشت و مانع عبادت و بندگي آن‌ها با تمام توان نشد. آنان بپويسته احكام مطلق تشريع مكّه را اساس قرار دادند و در بستر عزيمت‌ها زيستند. به طور مثال در برابر أمر «نماز را برپاكن!» بدون قيد و شرط انقياد نموده و تقريباً هر شب صدها ركعت نماز خواندند. به نحوي كه توجه و اهتمام شان به نماز گويا تبديل به يك كرامت شده بود؛ مظهر بسط زمان مي‌شدند و در يك شب چند صد ركعت نماز اقامه مي‌كردند. در بين آنان كساني هم بودند كه در دو ركعت، قرآن كريم را ختم مي‌كردند. آنان با ايمان به اين‌كه در مدينۀ منوره، جنبۀ آبجكتيف دين با توجه به سطح دانش و برداشت مردم تبليغ شده و حّد اقل و بجش الزامي مسأله مطرح شده است؛ مي‌گفتند: «احسانات خداوند بر ما نا‌متناهي است. اگر ما تا آخر عمر سر از سجده بالا نكنيم، باز‌هم نمي‌توانيم شكر يك چشم را ادا كنيم؛ پس ما بايستي با در نظرداشت كوچكي خود و عظمت مولاي متعال، و هيچ بودن خود و بي‌پايان بودن نعمت‌هاي او به پروردگار روي آورده، عبادتش كنيم.» و بدين منوال، عمرشان را در همين استقامت سپري كردند. لذا اين برداشتي كه بيانگر «مكلفيت سابجكتيف» است نتيجۀ احساسي بود كه واقعاً شايستگي سلف صالح را داشت و تفكر و راهكاري بود كه صرف خود آنان را مي‌بست نه همه را. همۀ دوستان خدا در دور تابعين و تبع تابعين و پيش از آنان، اصحاب كرام پيوسته در همين مسير زيستند و در بين نسل‌هاي بعدي نيز دوستان حق همين راه را پيمودند و پا به پاي پيشينيان راه رفتند.

آداب دايرۀ حرم

از جانب ديگر أفق معرفت يك انسان در مشخص شدن چارچوب مكلفيت او عنصر بسيار مهمي است، دوستان حق گفته‌اند: «حسنات ‌الابرار سيئات ‌المقربين؛ ابرار چنان خوبي‌هايي دارند كه براي مقربين گناه محسوب مي‌شود.» اين سخن نيز – در فروعات – بيانگر اين است كه معيارهاي شرعي در خصوص عده‌اي از انسان‌ها حالت متفاوتي به خود مي‌گيرند. آري، هستند كساني‌كه به اعتبار موقف و جايگاه‌شان همواره تحت حفظ و عنايت قرار دارند و از آنان هم توقع مي‌رود تا در برابر اين حمايت و مراقبت، وفادار بمانند. بدين لحاظ در حالي‌كه عوام از ترس عقوبت به حق پناه مي‌برند، أبرار هم مي‌كوشند با انگيرۀ محافظۀ درجات، در او فاني شوند؛ اما آناني‌كه در حلقۀ مقربين هستند بايد در پي بريدن از هر چيز، جز او باشند.

اگر يك انسان از لحظ أفق معرفت، خود را به پروردگار بسيار نزديك احساس كند، به طور مثال اگر اوهم مانند يكي از قهرمانان قربت بگويد: «وقتي سر به سجده مي‌گذارم، حالت خاصي به من دست مي‌دهد و احساس مي‌كنم كه سرم به عرش الهي مي‌خورد.» اين بدان معنا است كه او ديگر به دايرۀ حرم گرفته شده است، و هر حركت او بايد مناسب حرم باشد. ديگر او در كوچه نيست، در دروازۀ دخولي نيست، در دهليز ويا سالن انتظار هم نيست؛ او وارد دايرۀ حرم شده و جايگاهش را در نقطۀ مركزي قصر همايوني نصب كرده است. اكنون در آنجا نشستن هم به گونۀ ديگري است و برخاستن هم؛ كيفيت سخن گفتن هم تغيير مي‌كند و سكوت هم، حركات و رفتارهاي دايرۀ حرم كاملاً خصوصي است. حتي اغلب در آنجا سكوت كافي نيست، آن مقام مستلزم ضبط و كنترول اميال دل نيز مي‌باشد.

يك انسان عادي ممكن است به خاطر افكار و انديشه‌هايي كه در ذهنش خطور كرده، مسوول شناخته نشود. اما بندۀ مقربي كه عزم كرده است به هيچ خيال بيگانه اجازۀ داخل شدن در چشمانش را ندهد، احتمال دارد به خاطر تخيلاتش نيز محاسبه شود. چنانكه شيخ «محاسبي» در أثرش به نام «الرعايه لحقوق الله» مكلفيت را به هشت مرتبه جدا كرده و آناني را كه به منزلت مشخصي رسيده اند، فرا خوانده است تا همواره در انديشۀ محاسبه شدن به خاطر خيالات‌شان بسر برند. و افزوده است انجام دادن يك عمل بد ويا خوب به جاي خود، حتي اگر انسان عملي را كه منتج به ثواب و عقاب مي‌شود انجام هم ندهد و صرف در حدّ تعقّل، تصّور و حتي تخيّل به آن تمايل نشان دهد نيز بدل آن ميل را خواهد ديد. از اين‌رو آن عده از اهل الله كه شهبازان أفق قربت‌اند، همواره از اين ترسيده‌اند كه مبادا هر يك از افكار نا‌خوشايندي كه در ذهن‌شان خطور كرده و هر احساس زشتي كه ولو براي يك لحظۀ به سان يك گره در قلب‌شان راه يافته است، به عنوان يك سيلي به صورت‌شان اصابت كند، لذا هميشه كوشيده‌اند اذهان‌شان را نيز پاك و تميز نگه‌دارند.

فراتر از آن، عده‌اي از آنان بدين باور بودند كه اگر مناسبات‌شان با خداوند براي يك لحظه قطع شود، محو و نابود خواهند شد؛ هرگاه احساس مي‌كردند كه ارتباط‌شان با او كمي تيره شده و ابري آمده و به طور موقت سايه افكنده است به حّدي مي‌ترسيدند كه قريب مي‌بود قلب‌شان بايستد. وبا سخناني چون: «اگر تو بندۀ خدا هستي، بايد در بندگي پايدار بماني. آيا هيچ شاهد بوده‌اي كه در ربوبيت و الوهيت پروردگار در حق تو، انقطاعي رخ داده باشد؟ آيا يك آن سيّال را به خاطر داري كه خداوند ربّ تو نشده باشد؟ ساعت و دقيقه و ثانيه و ثالثه و عاشره به جاي خود... آيا لحظه‌اي وجود دارد كه او متوجه تو نبوده باشد؟ مدام مولاي متعال ربّ دايمي تو است و معبوديت، الوهيت و ربوبيت او بلا انقطاع دوام دارد، تو چگونه خود‌سرانه دچار انقطاع مي‌شوي وبا او قطع رابطه مي‌كني؟» پيوسته خود را زير سوال مي‌بردند وبا همين افكار نفس مي‌كشيدند و همواره با اين احساس كه او را مي‌بينند و يا دست كم او آنان را مي‌بيند، مي‌زيستند. لذا اين ملاحظه نيز ملاحظۀ سابجكتيفي است كه به مقربين تعلق دارد، و مسئووليتي كه زادۀ اين تفكر است، يك مكلفيّت سابجكتيف مي‌باشد. اين رابطه و مناسبت خاصي است كه به حالت منحصر به فرد انسان‌هايي تعلق دارد كه به منزلت معيني رسيده‌اند. و مكلفيت خاصي هم وجود دارد كه شايستۀ آن مناسبت است.

سيلي‌هاي شفقت

در بين افرادي كه خود را وقف خدمت به ايمان و قرآن كرده‌اند، كساني هم هستند كه حتي به خاطر بعضي از افكار سپاسگزارانۀ خود نيز استغفار مي‌كنند. به طور مثال، اگر از باب تحديث نعمت بگويند: «خدا را شكر، خداوند دوستان پاك و تميزي به ما احسان نمود؛ در راه خدمت به وطن و ملت اين همه امكانات را در اختيار ما گذاشت؛ سپس فرصت رفتن به چهار سمت و سوي جهان را فراهم ساخت؛ دل ارواح فداكار را با حس هجرت مالامال كرد؛ بسياري از آنان در مناطقي كه رفته‌اند ماه‌ها بدون معاش بسر بردند، اما باز هم با اخلاص كار كردند و هرگز به فكر ترك وظيفه و بازگشت نيفتادند. من بدين باورم كه اين ارواح فدا كار در آينده موفق به انجام كارهاي زيادي خواهند شد.» حتي اگر اين احساس را به زبان نياورند و صرف در صفحۀ تصور نگه‌دارند، باز‌هم بي‌درنگ سر به سجده مي‌گذارند وبا كمري خميده «استغفرالله» مي‌گويند. چرا؟ چون در موجوديت نيرو وقدرت خداوند، نسبت دادن تأثير به وسايل ديگر را شرك خفي و پنهان مي‌شمارند.

طوري‌كه آنان از لحاظ مشاعر و انديشه‌هايشان تا اين حّد ظريف‌اند، حركات و رفتارهايشان نيز بدان حّد دقيق و حساس است. در هر سطحي كه موفق به تأمين مناسبت با پروردگار شده باشند. با اذعان بر اين‌كه با توجه به همان سطح با آنان رفتار خواهد شد، به حال و حركات خود سروسامان مي‌بخشند. حتي عده‌اي از آنان – ببخشيد – برهنه شدن در حمام و توالت را نيز مخالف حيا مي‌بينند. چنانكه سخنان ابو‌موسي الاشعري كه مي‌گفت: «در تاريكي شب وقتي غسل مي‌كنم از راست كمرم حيا مي‌ورزم، از ترس اين‌كه مبادا قسمتي از بدنم برهنه شود، زهره ترك مي‌شوم.» بيانگر حساسيت انسان‌هاي اين افق‌اند.

آري، انسان‌هاي اين سطح، از هر رفتار و پندار مخالف با آداب حضور و معيّت بسيار مي‌ترسند، و از هر غفلت بزرگ و كوچكي كه ممكن است در قلب تراكم نموده و أفق بصيرت را تحت شعاع خود در آورد، مي‌گريزند، وبا گشودن بال‌هاي همّت، پيوسته با جهد و غيرت پناه بردن به رحمت و عنايت حق، مي‌نشينند و بر مي‌خيزند. فراتر از آن پيوسته سعي مي‌ورزند تا هر ماسوايي را كه به سان پرده‌اي بر قلب‌ها، سِرها و أخفاهاي‌شان تنيده است از اعماق وجودشان بروبند و دور كنند و رفتاري به نمايش بگذارند كه سزاوار مناسبات‌شان با پروردگار متعال است.

از ديگر سو، ممكن است ممثلان برگزيدۀ مكلفيت سابجكتيف، به خاطر هر تفكر و حركت ناسازگار با موقف‌شان فوراً مجازات شوند. هر‌چند انسان‌هاي عادي به سبب خطاهايي كه به مرز گناه نرسد، مجازات نمي‌شوند اما آناني‌كه به مرتبۀ خاصي رسيده‌اند، به خاطر سهوشان نيز مجازات مي‌گردند. بنابر همين حقيقت است كه مولف رسايل نور از وارد آمدن سيلي‌هاي شفقت بر آن عده از خادمان قرآن كه به اقتضاي بشر بودن‌شان مرتكب خطاهاي شده‌اند سخن گفته و خاطر‌نشان كرده است كه اين سيلي‌هاي شفقت خدمتگذاران مخلص را به خود آورده و يك بار ديگر آنان را متوجه جايگاه وظايف‌شان مي‌سازد. حضرت استاد در آغاز سخنش از اين سيلي‌ها، به اقتضاي طبيعت حق پرست و متواضعش، به حوادثي عطف توجه مي‌كند كه به باور او سيلي‌هاي شفقت در حق خود او هستند؛ سپس سرگذشت بعضي از طلابش را با اجازۀ خود آن‌ها بيان مي‌كند.

حضرت بديع‌الزمان يكي از حوادثي را كه به نام سيلي شفقت مسمّي ساخته است چنين حكايت كرده است: «... در خصوص نوشتن قرآن با خط زيبا و روش جديد، وظيفة تازه‌اي در برابر طلاب قرار گرفت. به آقاي حقي نيز سهمي داده شد. او وظيفه‌اش را واقعاً خوب انجام داد. و يك جزء از قرآن‌كريم را با خط زيبايي نوشت. اما بنابر ضرورت درد معيشت، خود را مجبور ديد تا وظيفة وكيل مدافعي در دارالوكاله‌ها را بدون اطلاع ما انجام دهد. اين بارهم به طور ناگهاني سيلي مشفقانة ديگري خورد. چون همان انگشتش كه قرآن كريم را با آن مي‌نوشت، شكست و موقتاً از كار بازماند. گويا اين انگشت خطاب به او مي‌گفت: «درست نيست كه اين انگشت، هم در كار وكالت كار كند و هم در نوشتن قرآن.» ما از شغل جديد او اطلاع نداشتيم. از اين‌رو از شكستن انگشتش شگفت زده شده بوديم. سپس پي برديم كه خدمت مقدس، صاف و بي‌آلايش قرآني نمي‌پذيرد كه اين انگشتان پاكيزه در امور ديگر مداخله و آغشته شوند.»

بايد گفت اين نوع ايقاظ‌هاي الهي به انسان‌هايي كه مظهر پاره‌اي از الطاف خصوصي قرار گرفته اند جايگاه‌شان را ياد‌آوري نموده و فرصت بازنگري به مقامي را كه بايد در آن بايستند به آنان مي‌دهد. و در ضمن گوشزد مي‌كند كه جايگاه آنان حتي تحمل خطاها را هم ندارد و رفتارهايي كه شايستة أفق معرفت نيستند، مي‌توانند سببي براي وارد آمدن سيلي شفقت شوند. از اين لحاظ سيلي‌هاي شفقت نيز از انجام ندادن آنچه كه لازمة يك مكلفيت خصوصي است سر‌چشمه گرفته و بدين‌طريق در كتگوري مكلفيت سابجكتيف داخل مي‌شود.

فتوحات مدني كجا است و فتوحات مكّي كجا؟

فراموش نبايد كرد مكلفيت‌هاي سابجكتيف، مسووليت‌هاي ويژه‌اي براي انسان‌هاي سطح معين است؛ اين مسووليت‌ها براي اهل معرفت، و آناني‌كه الله جل جلاله را خوب شناخته، و به معناي حقيقي به او ايمان آورده، و روي يكي از مرتبه‌هاي يقين جايگاه‌شان را نصب كرده و قهرمانان قربت هستند مكلفيت‌هاي خاصي به شمار مي‌آيد. لذا عموم مسلمانان به بندگي محدود و مقيّد مدني، يعني به اوامر آبجكتيفي كه مربوط به همه است، مكلفند. مجبور كردن يك انسان عادي به داخل شدن در چارچوب مكلفيت سابجكتيف به معناي واداشتن او به «تكليف مالايطاق» است و رفتاري متضاد با حقيقت «آسان بگيريد و سخت گيري نكنيد...» به حساب مي‌آيد. آري، نشان دادن آن أفق به انساني‌كه هنوز از بند جسمانيت رها نشده است به معناي راندن او به زير بار بسيار سنگين و طاقت فرسا و شكستن كمر مي‌باشد.

حال آن‌كه دين به هيچ وجه سخت نيست. اسلام بر بنياد «تيسير» (آساني) وضع شده است. كسي كه بدون در نظرداشت فطرت‌ها و كركترها آن را سخت و دشوار بسازد، در واقع كاري بر ضّد روح دين انجام داده است. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) با بيان: «اين دين آسان است. هيچ كس با رفتن به زير بار مكلفيت‌هايي كه توان حمل آن را ندارد، در پي برآمدن از پي آن نباشد. (انسان هر‌چه بكوشد بازهم كاستي‌ها و كوتاهي‌هايي دارد و) برتري از آن دين است.» به همين حقيقت جلب توجه كرد است. پس نبايد با تحمل مسووليت‌هاي سنگين و دشوار بر انسان‌ها، دين به چيزي غير قابل تطبيق تبديل شود. همواره به ياد بايد داشت كه اين دين بر بنياد آساني بنا شده وبا استناد به مسامحه آمده است و عفو و بخشش‌هاي فراوان در آن وجود دارد.

چنانكه مؤلف رسايل نور وقتي مي‌گويد: «صرف يك ساعت، براي پنج وقت نماز و وضوي آن كافي است.» در‌واقع به همين آساني موجود در جوهر دين اشاره نموده و قاعدۀ آبجكتيف را تذكر مي‌دهد. يعني گفته است، وقتي حكمي متعلق به سر‌نوشت همۀ انسان‌ها مطرح باشد، با توجه به ضابطۀ لزوم در نظر‌داشت افرادي كه در دشوارترين شرايط قرار دارند، آن عده از مؤمناني كه در اوضاع نامساعد بسر مي‌برند، نمازهاي‌شان را ولو به صورت گنجاندن آن‌ها همراه با وضوي‌شان در يك ساعت هم كه شده، حتماً بايد بخوانند.

آري، در اصل مؤمنان بايد نمازهاي‌شان را با اين احساس و شعور عميق كه گويا در حال رفتن به معراج هستند بخوانند. اما آناني‌كه به اين افق دست نيافته‌اند، دست كم به اداي نماز به شكلي كه از فحشا و منكرات بازشان دارد، بكوشند. و آناني‌كه به اين هم موفق نشده‌اند، حد اقل از نمازي كه الفت و عادت‌شان شده است دست برندارند و كم ازكم مكلفيّت‌هاي خود را به جا آورده و خود را از حساب اخروي برهانند.

حضرت بديع‌الزمان با بيان: «هوش كن مگو: نماز من كجا و اين حقيقت نمازكجا! زيرا هستۀ يك خرما از لحاظ معنوي همچون يك درخت خرما است.» خاطر نشان كرده است كه در نامۀ اعمال انساني‌كه نماز را صرف به عنوان يك مكلفيت ادا مي‌كند نيز سهمي از عبادت نوشته خواهد شد؛ و براي نا‌اميد نساختن عوام‌الناس و مأيوس نكردن‌شان‌ به آنچه آبجكتيف است، اولويت قايل شده است. و باز با آنكه خود او تا صبحگاهان مشغول عبادت و طاعت و اوراد و اذكار مي‌بود، اما گفته است نماز تهجد را حد اقل دو ركعت هم مي‌توان خواند، پس كم ازكم حّد اقل نماز تهجد را نبايد اهمال كرد. اين سخن حضرت استاد كه مي‌فرمايد: «به جا آورندۀ فرايض و ترك كنندۀ كباير، نجات مي‌يابد.» در واقع به تشريع مدني اشاره نموده و آنچه را كه آبجكتيف است نشان مي‌دهد تا عوامي‌كه در شرايط دشوار قرار گرفته و در دوراني كه داخل شدن در دايرۀ تقواي حقيقي بسيار سخت است به رخصت‌ها عمل كرده‌اند، خارج از دايره نمانند.

گزيدۀ سخن اينكه رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) با آنكه خود تا لحظۀ ورم كردن پايش نماز مي‌خواند اما براي امتش هميشه قدر توان‌شان را پيشنهاد كرده و توصيه فرموده است تا كارهايي را كه از پس آن بر آمده نمي‌توانند ولو از نوع عبادات هم باشد، بر عهده نگيرند. از اين رهگذر هم نفوذ كردن به عمق عباداتي چون نماز و هم فراتر از عبادت و عبوديت، مسالۀ تبديل شدن يه يك انسان عبودت، كار دل است و سويۀ خاص مي‌طلبد. همۀ مؤمنان، در موضوع عبادت، هم به اعتبار كيفيت و هم به اعتبار كميّت هميشه تشويق مي‌شوند تا گامي به جلو بردارند و به مراتبي بلندتر دست يازند، اما در اين زمينه اجباري در كار نيست. اما هر مومن مكلف است تا در زندگي فردي‌اش بر خود فشار وارد كند و در پي عميق‌تر شدن در عبادت و بندگي باشد و در صورت توان با توجه به تشريع مكّي زندگي كند. اما وقتي موضوع ديگران مطرح باشد و بالاخص قصد سخن گفتن در بارۀ عوام را داشته باشد به اين سخن حضرت امام رباني گوش فرا دهد كه فرموده است: «در موجوديت فتحوحات مدنيه، به كتاب فتوحات مكيّه نگاه نمي كنيم.» و مي‌بايست ضوابطي را اساس قرار دهد كه با تفسير، تفصيل، تقييد و تخصيص‌هاي دوران مدينه به پايۀ كمال رسيده و با همۀ آبجكتيف بودنش پيش‌كش همگان شده است، نه آثاري چون فتوحات مكيّۀ حضرت محي‌الدين بن عربي را كه خطوط مكلفيّت سابجكتيف را نشان مي‌دهند. اگر از زاويۀ أفق معرفتي كه وجدانش ترسيم مي‌كند، خود را مسوول فتوحات مكيّه هم بداند، حق ندارد مردم را به مسووليت‌هايي وادار سازد كه «تكليف مالايطاق» محسوب مي‌شود.

Pin It
  • Created on .
Copyright © 1403 صفحه انترنیتی فتح الله گولن. کلیه حقوق وب سایت محفوظ می باشد.
fgulen.com وب سایت رسمی فتح الله گولن است