هست شدن جُفت ها
باز هم با فرض محالها پیش میرویم و فرض مینماییم که یک کرم زمینی در اثر تکامل بوجود آمد. ولی میبینیم که تنها در جانداران نه بلکه در سیستم های بیجان نیز همه چیز مذکر و مؤنث دارد. کسانیکه مرحله به مرحله از میمون، انسان ببار آورده و رسم های خیالی آنرا ترسیم نموده اند، در آخر تیپ یک مرد اروپایی میانه سال را نشان میدهند، ولی در مورد نوعیت بوجود آمدن زن هیچ بحث نمی نمایند. به همینطور مؤنث نخستین جاندار چگونه بوجود آمد، در کجا بوجود آمد، آیا در کنار جنس مذکر ویا در یک جای دیگری؟ اینها یکدیگر خود را چگونه دریافتند و انسیاق القاح را از کجا بدست آوردند؟ آیا به اینها نیز تصادف خواهیم گفت؟ همچنان، آیا هیچ فکر گردیده است که تبدیل شدن صدها هزار نوع حیوانات از یکی به دیگر آن، تکثر نوع جدیدی که بوجود آمده از یک مذکر و یک مؤنث و توسعه آن به روی زمین، چند سال را در بر خواهد گرفت؟
حجره و فعالیت های آن
به مناسبت مقام میخواهم به یک موضوع دیگری نیز جلب توجه نمایم: حجره دارای یک کیفیت محافظوی میباشد. حجره مانند یک حکومت فعالیت مینماید. در داخل آن DNA که ساختار بیالوژیکی انسان را تعین و تثبیت مینماید، مانند یک حکمدار و قومندان است. در جانب دیگر RNA قرار دارد که مانند یک کیمیاگر و یک مهندس کار نموده ترکیب ها را میسازد. قسمیکه وظیفهء تعین و تثبیت وضعیت و کیفیت انسان را قَدَر به اینها سپرده باشد. شفرگذاری معلوماتی که به هزاران جلد کتاب میگنجد توسط مولیکولها، براه انداختن تعاملات هنگام ضرورت و ترکیب پروتین مورد نیاز حجره را، ماتریالیست ها با هیچ چیزی تشریح کرده نتوانسته اند، بناً از نظر آنها این میکانیزم، یعنی شفرهای را که DNA به RNA میفرستد و RNA شفر آنرا بر میدارد، کار مولیکولها و تصادفهای بی شعور میباشد. هر چند امروز در مورد نخستین آفرینش حجره معلومات دقیق نداریم، ولی علوم معاصر در مورد حجره چیزهای زیادی را تشریح نموده است. تمام اجزای حجره را پیش روی ما گذاشته و نشان داده است که حجره به چه اندازه یک موجود مغلق و پیچیده است. آنقدر مغلق و پیچیده است که اگر داروین به معلومات امروزی در مورد حجره دسترسی میداشت، سخنی را که در مورد چشم گفته بود در مورد حجره نیز میگفت. او در نامه یی که برای یک دوست خود نوشته است چنین اظهار میدارد: "هنگامیکه در مورد چشم می اندیشم، ناراحت میشوم." زیرا آن را با انتخاب طبیعی تشریح کرده نمیتواند. اگر میتوانست به مغز نظر بیندازد و بداند که چگونه بوجود آمده است، تعجب و قهر او چند برابر بیشتر میشد.
خصوصیات حجره با شمارش پایان نمی یابد. در داخل آن فعالیت های جریان دارد که مانند فعالیت یک اردو است. نیازمندی های بدن در آنجا ترکیب میگردد؛ مولیکولهای که دارای شفرهای مخصوص بوده و در غشای حجروی جابجا گردیده اند، میتوانند خوب و بد هر چیزی را که به داخل حجره می آید تفریق نمایند. نظر به نیازمندی شفرگذاریهای جدید صورت میگیرد. این مولیکولها مانند پولیس سرحدی ویا مامور گمرک رفتار نموده درها را بروی چیزهای مفید باز نموده و در مقابل چیزهای مضر عکس العمل نشان میدهند و در حجره یک حرکت سفربری برعلیه آن آغاز میگردد. حجره در مقابل مداخلات خارجی مقاومت مینماید و اگر مقاومت کرده نتواند مریض میشود ویا میمیرد. اینبار تمام حجرات بدن دست بدست هم داده حجرات مرده را از بدن خارج میسازند.
در مداخلات خارجی علیه حجره، حجره یا مقاومت مینماید و مکروبهای مضر را بیرون میراند ویا مقاومت نتوانسته مریض میشود و میمیرد. ممکن است این مرضی باشد که بتواند انسان را نیز به مرگ بکشاند. پس گفته میتوانیم، هر چیزی که از بیرون به داخل حجره نفوذ مینماید، ماهیت حجره را تغییر نمیدهد؛ با وجود آنکه تغییر نمیدهد، اگر به ساختمان حجره مناسب و مفید نباشد آنرا تخریب نموده به مرض و گاهی هم به مرگ میکشاند.
خلاصه، جانداران را یکسو بگذاریم، حتی معمولی ترین حادثه خودبخود نمیشود، یک سنگ خود بخود جای خود را تغیر نمیدهد، بدون کدام عامل بیرونی خراب نمیشود. از یک جانب، بخاطر انکار پروردگاری که اشیا و حوادث را آفریده و بطور متمادی اداره میکند، هر حادثه را به قوانین علت و نتیجه وابسته دانسته، و گاهی هم بجز از قوانین و طبیعت موجودیت یک صاحب تأثیر واقعی را نپذیرفته به اشیا الوهیت میبخشیم؛ از جانب دیگر، علی رغم متناقض شدن با اندیشه های خود، باز هم بخاطر انکار الوهیت ادعا مینماییم که این کائنات پرشکوه و هر چیز موجود در آن خودبخود بوجود آمده است. آیا کدام دلیل ویا مثال پرمعنی تر از این بوده میتواند که نشان دهد انکار به چه اندازه زشت، غیرعلمی، غیرمنطقی و غیر عقلی است؟ در حالیکه انسان موجودی است که با هزار ویک حس، استعداد فوق العاده و مَلَکَه های ذهنی و قلبی تجهیز گردیده است. همچنان دارای شعور و اراده بوده با زمان و مکان در ارتباط است. حتی به این هم اکتفا نکرده به ماورای زمان و مکان علاقمندی دارد.
همچنان انسان موجود مکملی است که با آرزوهای نامتناهی تجهیز گردیده و بخاطر ابد آفریده شده است. بنابران، وابسته دانستن چنین موجودی به ماده، طبیعت، تصادف، قوانینی که دارای ارزش اعتباری هستند، فرضیه های مانند تکامل – بشمول انجام دهندگان آن– بزرگترین تحقیر به بشریت و ماهیت انسان است. بلی، کاری را که انسان بالای خود روا میدارد، هیچ مخلوق دیگری انجام داده نمیتواند. از همینروست که قرآن کریم چنین انسانهای را که از بشریت انحراف نموده و در همین راه قرار دارند، به حیث ستمگران بر نفس خودشان توصیف کرده است.
- Created on .