آیا تصادف ممکن است و هستی را تشریح کرده میتواند؟
کسانیکه کوشش میورزند تا فرضیه تکامل را مانند یک حقیقت علمی متمادیاً در سر زبانها نگهدارند، با استناد به تجربه های میللر ادعا مینمایند که در شرایط یک دورهء روی زمین در اعماق بحر تجمع پروتین صورت گرفته و در نتیجهء تعاملات کیمیاویی امینواسید ها تشکل یافته و تمام اینها خود بخود صورت گرفته است. اما آنها فراموش کرده اند که دانشمند روسی بنام اوپارین در آخر فعالیت خود در رابطه به بوجود آوردن حجرهء جاندار در لابراتوارهای مجهز کیمیا، چنین اعتراف نموده است که " بوجود آوردن حجره جاندار در مکملترین لابراتوارهای کیمیای جهان و از عناصر صاف کیمیاوی ممکن نمیباشد". در حالیکه تنها بخاطر تشکل تصادفی یک مولیکول امینواسید ویا پروتین، قرار محاسباب انجام داده شده چند برابر بیشتر از سن امروزی جهان وقت لازم است. اگر سن امروزی جهان برای تشکل تصادفی یک مولیکول امینواسید ویا پروتین کافی نباشد، چطور میتواند برای تشکل یک حجره جاندار کافی باشد؟
اساساً موجودیت زندگی در روی زمین به موازنه ها و شرایط خیلی زیاد وابسته است. نخست کرهء زمین که بالای آن زندگی مینماییم، باید شرایط موجود امروزی خود را حایذ باشد. ما در یک کره ای زندگی مینماییم که از آفتاب 5.149 میلیون کیلومتر فاصله دارد. تنها همین فاصله را هیچگاه به تصادف ها حواله کرده نمیتوانیم. کرهء ما 5.23 درجه کجی دارد. این کجی که مهمترین علت تشکل فصلهاست، تصادفی شده نمیتواند. همچنان 21 % غازهای تشکیل دهنده اتموسفیر را که دورادور کرهء زمین را احاطه نموده اکسیجن تشکیل داده است که نمیتوان با تصادف توضیح داد. قسمیکه میدانید با حسابهای تصادفی، اگر یک نفر نابینا یک سوزن را به زمین بیاندازد و سوزن دومی را به تعقیب آن، اگر برای عبور سوزن دومی از غار سوزن اولی 1% احتمال بدهیم، در صورتیکه یک هزار سوزن را به تعقیب یکدیگر بیاندازد، فکر میکنم رقمی که احتمال عبور آنها از غار یکدیگرشان را نشان میدهد، هنوز علم ریاضی کشف نکرده است. در حالیکه احتمال بیشتر از آنرا اقتضا مینماید تا کائنات و روی زمین در اثر تصادفها به وضعیت امروزی اش برسد. احتمال دادن به چنین حالت باوجود آنکه علمی نمیباشد، بصورت قطع عقلی هم نیست. جیمس جینس در این مورد چنین میگوید:
"بخاطر اینکه کرهء زمین شکل امروزی خود را (در نتیجه تصادفها) بگیرد، تمام ریگهای روی زمین را بدست بگیرید و پاش بدهید. یکی از دانه های ریگ آفتاب، دیگر آن کرهء زمین و به همین صورت هر یک آن به حیث جسم های تشکیل دهنده زمین به جای مناسب خود نصب گردند که این به چه اندازه ممکن باشد به همان اندازه گرفتن شکل امروزی کرهء زمین نیز در چوکات حسابهای احتمالی امکان پذیر است."
زندگی در روی زمین، تنها با فاصله 5.149 ملیون کیلومتری به آفتاب وشکل امروزی آن خلاصه نمیگردد. موضوع غلظت اتموسفیر، تصفیه شعاع آفتاب و ذوب کردن شهاب ها یکسو ؛ موضوع دیگر پایین ویا بالا بودن طبقه خاک از نگاه گرفتن غازات بالایی آن و همچنان از بین بردن غازات زهردار از طرف بحر موضوع دیگریست. مناسبات فی مابین نباتات و حیوانات، خارج کردن کاربن دای اکساید از طرف شب و روزانه دوباره گرفتن آن در نباتات، عملیه ترکیب ضیایی (فوتوسنتز) لازمه بخاطر تشکل میوه ها، برای بوجود آمدن یک دانه سیب موجودیت خصوصیات شگوفه نمودن، نمو کردن، درخت شدن، برگ و گُل کردن و میوه دادن در تخم، تعاون و همکاری این تخم با آفتاب، آب، هوا و خاک... خلاصه روی زمین و زندگی موجود در آن چنان میکانیزم با عظمت و مغلق، چنان علم، اراده، شعور و قدرت را اقتضا مینماید که همهء اینها را به دست تصادف ها، مادهء نابینا، ناشنوا، بیجان، بی شعور و بی علم و به خود موجودات دادن، فقط با استعفا از عقل و انسانیت ممکن است.
یک مثال دیگر؛ به یک دواخانه و یا فابریکهء دوا داخل شویم. میخواهیم یک دوا بسازیم و تمام مواد لازمه برای ساختن آن و دیگر دواها در الماری ها در داخل بوتل ها موجود است. آیا یک انسان با عقل احتمال میدهد که این بوتل هایی که مواد لازمه برای ساختن دوای مطلوب ما در داخل آن است، در اثر یک علت بیرونی ویا خود بخود به زمین بیافتند و مواد داخل آنها در دوزهایی (مقدارهای) که برای ساختن دوا لازم است یکجا شده و دوای مطلوب را بسازند؟ در حالیکه در این مثال مواد لازمه برای ساختن دوا در بوتلها موجود است. در اینجا وظیفه این بوتلها و یا مواد داخل آنها و تصادفها صرف همین است که بدانند ویا بفهمند که ما چه دوایی را میخواهیم بسازیم و بعداً پایین افتیده و خالی گردند وبه مقدار معین یکجا شده دوای مورد ضرورت ما را تهیه نمایند.
در حالیکه اگر موجودات در اثر تصادفها بوجود آمده باشند ویا بگوییم که خوبخود بوجود آمده ویا طبیعت و ماده بوجود آورده است، آنگاه لازم است تا مواد مختلف تشکیل دهنده این دوا نیز خود بخود ویا در اثر تصادفها، طبیعت ویا ماده بوجود بیاید، حتی از این هم بیشتر آنها را به بوتلها و به الماری ها جابجا نمایند، همچنان لازم است تا انسان زنده، با شعور، با علم، با اراده و قدرت را که فابریکه را میسازد نیز از طرف طبیعت، ماده، تصادفها ویا خودبخود به صحنه وجود برآید. این همه را کدام عقل میپذیرد؟ ولی متأسفانه کسانیکه صرف بخاطر انکار الله (جل جلاله) و گویا زیر نام علمی بودن، موجودات را به تکامل، طبیعت، تصادفها ویا ماده حواله مینمایند، بجز از باور به چنین خرافات چیزی دیگری را انجام نمیدهند.
در این مورد چنین یک اعتراض صورت گرفته میتواند که علم با عقیده پیشبرده نمیشود. زیرا آن علم بخاطر تشریح جریانات کائنات و پیشبینی آینده، با نتایج بدست آمده و ایجاد تکنالوژی به معلومات بی طرفانه استناد میکند. پس ما هم میپرسیم؛ در حالیکه موجودات بطور واضح و آشکار یک شعور، اراده، پلان، علم، عنایت و قدرت را نشان میدهند و دلایل روشنی که موجودیت الله(جل جلاله) را نشان میدهد آشکار است، پس کوشش برای تشریح منشأ موجودات از طریق خرافات ماده، طبیعت، تصادف و خلق الساعه چه چیزی را به علم کمایی مینماید و در مقابل پذیرفتن موجودیت الله(جل جلاله) و سپس ادامه دادن به فعالیت های علمی چه چیزی را از علم میگیرد؟
در اصل تمام کائنات نه بلکه یک ذره، اتوم و حجره به تنهایی میتواند دلیل کافی برای موجودیت الله (جل جلاله) که صاحب قدرت مطلق، علم و اراده است، باشد. زیرا کاینات مانند وجود انسان با تمام اجزایش چنان گره خورده و اتحاد و برابری تشکیل داده ومناسبت تأمین نموده است که اگر کسی کائنات را آفریده نتواند یک اتوم را هم آفریده نمیتواند. علما و دانشمندان واقعی این را مشاهده نموده اعتراف خواهند کرد. چنانچه خاطره یی را در مورد سور جیمس جینس (Sir James Jeans) که خیلی ها شایان تقدیر میدانم، کسی از اهل پاکستان بنام انعام الله چنین قصه میکند:
"در امریکا بودم. بیشتر اوقات با سور جیمس جینس (Sir James Jeans) دیدار میکردم. روزی در جاده روان بودم و باران شدیدی در حال بارش بود. استاد در حالیکه چتری اش در زیر بغل اش بود با شتاب به طرف کلیسا میرفت. خاموشانه به نزدش رفتم و گفتم "استاد"، "فکر میکنم به تفکر رفته اید، باران میبارد!.. چتری زیر بغل تان است." چنانکه از خواب بیدارش کرده باشم به خود آمد. نظرش به بسیار جلو، به ماورای افق ما متوجه بود و نگاه هایش خیلی ها عمیق. پس از یادآوری من چتری خود را باز کرد. باهم به گردش آغاز کردیم. چون دیدم به کلیسا میرود پرسیدم "چطور میتوانید به کلیسا بروید، بسیاریها بعد از کسب علم از دین و کلیسا دوری میگزینند؟" در آن هنگام خیلی ها دلش پُر بود و غرق احساسات شده بود. به پرسشم جواب نداد و گفت "انعام الله" "فردا به خانه ام بیا، هم یک گیلاس چایم را مینوشی و هم صحبت خواهیم کرد."
فردای آنروز به خانه اش رفتم و زنگ دروازه را فشار دادم. یک طفل نورانی از من پذیرایی نمود و برایم گفت که پدرش در اتاق خودش چایش را آماده نموده و منتظر من میباشد. وقتیکه به دنیای درونی او پا گذاشتم، قطرات شفقت بخاطر چکیدن منتظر یک سائق بود. نزدش نشستم و او به صحبت آغاز کرد. آفرینش زمین و مساعد ساخته شدن آنرا برای زندگی، قصه نمود. هنگامیکه از تصرفات خداوند صحبت میکرد میخروشید و از خود میگذشت. از نبولوزها (غباری، ابری) و از اینکه به چه نوع اراده یی رام گردیده اند بحث نمود و توسعه مکان و تصرف الله را در تمام این حادثات تشریح نمود. بدینصورت هنگامیکه از حقایق عالم کبیر (مکروکوزموس) و عالم کوچک (مایکروکوزموس) بحث مینمود، گویا معنی آیت کریمه یی "آیات خویش را در آینده در عالم بیرونی و در نفس های شان به آنها نشان خواهیم داد. آنگاه خواهند دانست که حق و حقیقت چیست." (سوره فُصِلت53-41) تجلی مینمود. یکبار آنقدر دلش پُر شد و گفت که "انعام الله، تعجب میکنم" و علاوه کرد "انسان علم بدست می آورد، این فضای وسیع را می آموزد، بدن انسان را عمیقاً تحقیق مینماید، به تمام اینها واقف میگردد، تعجب میکنم که چگونه به الله(جل جلاله) ایمان نمی آورد." اکنون موقع اش را یافته بودم و گفتم "استاد" "اجازه میدهید؟" گفت "بفرما" و چنین گفتم:
در قرآن کریم یک آیت است که خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) چنین میفرماید: "به تحقیق که در بین بندگان، عالمان در مقابل الله (جل جلاله) بالحق میترسند." (سورۀ فاطر،35-28) آنگاه تار وجودش سُست گردید، گفت که آیا این را محمد (صلی الله علیه وسلم) میگوید؟ و علاوه کرد: "انعام الله تو شاهد باش که اگر این جمله را او گفته باشد، محمد (صلی الله علیه وسلم) رسول خداست. "
خواهش میکنم، یکبار فکر کنید! انسانی که باعقلترین، با قابلیت ترین و انکشاف یافته ترین موجودات است، یک مربع را که در روی تخته رسم کرده ویا یک خط مستقیم را که کشیده است دوباره تماماً عین آنرا (بدون کدام آلت) رسم کرده نمیتواند، پس چگونه احتمال داده میتوانیم که یک سریال امینواسید، یک پروتین، یک حجره، یک ارگانیزم و تمام سریالها و ترتیب های مغلق و پیچیده یی که در بدن انسان درون به درون موجود است، خود بخود ویا تصادفی بوجود آمده باشد؟ چه رسد به ادعای تکامل که در چوکات ناشدنیهای متداخل، بطور خیالی امینواسیدی ویا یک بدن کوچکی را ساخته و سپس در اثر تکامل به یک ارگانیزم مکمل مبدل میسازد...!
در این مورد حتی خوشبین ترین کسان نیز به این باور هستند که تنها بخاطر تشکل یک سریال امینواسید، عمر جهان اکتفا نخواهد کرد. پس چنین پرسشی را ارائه نموده میتوانیم: آیا تکامل در جهان دیگر آغاز و رشد نموده و سپس میوهء خود را در این جهان داده است؟ اگر چنین نیست، پس این موجودات پرشکوه، از کدام طریق تمام خرابی ها را پشت سر گذشتانده و این زیبایی چشمگیر و مُحتشم را کسب کردند؟ حیات، چگونه در مقابل انتروپی ایستادگی نموده و مؤفقیت بوجود آمدن خودبخودی را کمایی نمود؟ میلیونها نوع جانداری که هم اکنون موجود است چگونه بمیان آمد؟ علی رغم قانون دوم ترمودینامیک، چگونه همه چیز بلندیهای نیستی را عقب گذاشته و از حالت بساطت به حالت مرکب و مکمل و از حالت بی صنعتی به یک نمونه صنعت مبدل گردید؟ آیا برای همهء این پرسشها، مطابق به روح علم پاسخ ارائه نموده میتوانیم؟ ویا مانند کسانیکه از حقایق علمی فرار نموده اند بگوییم؛ "به هر گونه که باشد تکامل یکبار صورت گرفته، دیگر لزومی به اثبات ندارد." از شما میپرسم ؛ آیا همهء این جانداران را که هریک آن به تنهایی یک نمونه صنعت است، با تصادف توضیح داده میتوانیم؟!
چه، چگونه و چطور بوجود می آید، از بزرگترین جانداران تا کوچکترین آن از همان ایام آغاز چگونه شفر گذاری میگردد، چگونه وظایف غیر قابل تعقل بالای DNA و RNA در چوکات یک پروگرام متحیر کننده انجام داده میشود، چگونه در بدن هر نوع جاندار از کوچکترین و بسیط ترین آن تا پیچیده و مغلق ترین آن با فعالیت های فوق العاده مکمل برای خدمت استخدام میگردد، آیا این همه را میتوانیم با تصادفات توضیح بدهیم؟ ویا اینکه اتوم های کوچک دست به دست هم داده و همهء این کارها را انجام داده اند؟ حتی یک کمپیوتر هم در اثر یک پروگرام نصب شدهء قبلی فعالیت مینماید، پس امکان و احتمال آن وجود دارد که این ذرّات کوچک همهء این کارهای مکمل را خودبخود انجام بدهند؟ چنین یک احتمال را با علم و دانش چگونه ارتباط داده میتوانیم؟ فرض محال، اگر در محور ماده گرایی به چنین احتمال "بلی" بگوییم، این پیچیدگی هایی که در بدن مغلق انسان وجود دارد، چطور گشاده خواهد شد؟
علم، اصلاً راه ایمان را باز مینماید و انسان را به الله (جل جلاله) میرساند. ولی اگر ترکیب درست صورت نگیرد و به اصل علم وقوف حاصل نگردد و اگر غرور، خودپسندی، دیدگاه غلط و ظلم هم به این علاوه گردد، اینبار انسان را به کفر میکشاند. کسانیکه بنام علم از نیمهء راه شامل مسابقه میگردند و از ماهیت علم آگاه نیستند، به فکر آنکه مسابقه را مؤفقانه سپری نموده باشند و با شادمانی کسب ظفر، مغرورانه اینسو و آنسو میگردند و نمیدانند که به چه جهل مکعب (تعریفی مربوط به ضیا گوک آلپ: جهل مکعب، یعنی جهالتی که ندانستن خود را هم نمیداند و به فکر آن است که میداند) گرفتار گردیده اند.
- Created on .