چلۀ فکر
امروز تقریباً همه برای حل معماهای آینده، فورمول میجویند. ما، یکبار دیگر مضراب مان را به خاطر دلها خواهیم نواخت و با گفتن «چلة فکر» فریاد برخواهیم آورد... در دلهای بیاضطراب، در كلههاي بيذوق و در روحهای معتاد شده به راحت طلبی، مهم نیست هشدار و تنبيه چه تاثیری بر جا میگذارد، ما خوشبختی واقعی مان را در تسلیم شدن سینههای چاک چاک و پخته شده با چلة فکر به افکار روشن و تابان میبینیم.
هر یک از این دلهاي مضطرب اما صافی که سراسر هستی را صبح و شام در روحشان حلاجی نموده نخ به نخ در دم باد میگذراند، سپس آن را از تلیسهای گوناگون عبور داده به حالت خامک دوزیهای رنگارنگ در میآورند و تشهیر میکنند، بیدرنگ مثل زنبورهای عسل به چهار سمتوسو سير میکنند و با نشستن بر روی برگ گلهایي ترانة عسل شدن را در گوش آنها زمزمه میکنند. گاهی چارغوک راه میروند و گاهی هم به پرواز درمیآیند. دلهایشان سراسر درد سرهايشان پر از شور است و چه هفتههایي که توان خواب ندارند و چه ماههایي که فرصت آرام و قرار نمییابند و چه سالهایي که مجال استراحت را به آنان نمیدهند... اینها همگی یکی پی دیگری میآیند و میروند اما او اصلاً متوجه شان نیست. و به تعبیر مولانا او همواره همچون یک پرکار خواهد ماند: با یک جهتاش در بین خلق و با جهت دیگرش در بین خالق... هر لحظه با آثاری که او (خالق) فراروی ما قرار داده است به جوش و خروش میآید و با نشاطِ پی در پی به حضو او میرسد و سپس با آن ذوقهای روحانی وصف ناپذیری که چشیده و سیر شده است، به میان مردم بر میگردد و با حس وظیفه شناسی عمیقی بال و پر میگشاید.
و ما در سایة این معماران فکر که روزانه چندین بار ماکوی مفکوره را بین زمین و آسمان میبرند و میآورند و در هر بار رنگها و ابعاد تازهای بر اطلس دل به ارمغان میآورند، از افکار کهنه و فرسوده جای گرفته در دماغهای مان پیراسته شده و با پاک ساختن دلهای زنگ گرفتة مان، به یاد انسان بودن مان میافتیم. این قدسیان پیشگاه حق که پنجرهها و دروازههایشان همیشه به سوی جاویدانگی باز و همیشه با جاویدانگی در حشر و نشر اند، و به پرندگان گوش فرا داده با درختان مینالند، ستارگان را میخوانند و با دریاها همدردی میکنند، و از باد وزیده و پرندة پریده و برگ افتاده پیامهای جداگانهای برگرفته با حق به گفتگو مینشینند و با گفتن «راه این است» مثل یک سوارکار تیزپا تا آخرین نفس میدوند، در واقع بردباراني هستند که در بین خلق بارِ غم را میکشند و حکیم مشفقی هستند که اضطراب آنها را در سینههایشان احساس میکنند؛ آری، رادمردان تسلیمشدهای هستند که در درد به لذت و در اضطراب به خوشبختی نایل آمدهاند.
در این خالیگاه مکانی است که آغاز و انجام آن به گونهای تصور ناکردنی گسترده است، روشنی صاعقهها، غرش رعدوبرقها، جلوههای رنگارنگ خورشید، شیرنی و زیبایی هوا با دستههایي از نور و روشنایی همواره در گرداگرد افکار آنان میپیچید و بهار با گلهایش و تابستان هم با میوههای رسیدهاش برای آنها به سفرهٔ فکر مبدل میشود. در افق عرفانی شده فکرآنان، نظام با زبان مخصوص خودش چیزهای کاملاً متفاوتی را زمزمه میکند و روشنی، رنگهای گوناگونی به خود میگیرد و روح، پروانة این بزم میشود. و زمانی فرا میرسد که ستارگان گرد و خاک زیر پایشان میشوند و گرد و خاک زیر پایشان هم به منزلت سحابی شدن نايل ميگردند.
و با جنتهایی که در دلهای جاویدانه شدة شان تأسیس و آباد نگهداشتهاند، نه عشق و شوقشان فروکش میکند و نه هم به خاطر آنچه بر سرشان میآید عقب نشینی میکنند. هر صبح با امیدي تازه و شوق نو در افق ما همراه با خورشیدها طلوع میکنند و برای ما از عالمهای دیگر چیزهایي زمزمه میکنند.
امروز سراسر دنيا چشم به راه کاروان این قدسیان است که زندگی را با زیباییهایش دریافته و با صبر و سکوت یک مرجان، با آتش تزریق حقیقتی که در روحشان مایه بستهاند میسوزند و میگدازند.
اینان گرفتار سودای مقام و منصب، نام و شرف نخواهند شد، و همواره نماد درستی، امانتداری، وظیفه شناسی، عقلگرایی، عفت و پاکدامنی باقی خواهند ماند. با پی بردن به کوتاهیهایشان با پشیمانی خواهند سوخت و در برابر دیگران نیز حق مسامحه را که آفریدگار به رسمیت شناخته است، تا آخرین حدش استفاده خواهند کرد.
به جای ثروت، پاسدار داعیه و مفکوره، به جای منفعت، حامی حقیقت خواهند بود، و به جای نمایش غیر ضروری، نگهبان تواضع و فروتنی و به جای شدت، خشونت و قهر، حامی نرمی و هوشمندی خواهند بود. همه استعداد و توانمندیهایشان را نخست برای رسیدن دنیای خودشان و سپس برای رسیدن دنیای عمومی انسانیت به زندگی راستین و ترقی و پیشرفت خود و دیگران استفاده خواهند کرد. دروغ و فریب را در روحشان جا نخواهند داد، و از خودخواهی و غرور چنان، فرار خواهند کرد كه گويا از مار و گژدم فرار ميكنند.
و حین پیشروی در راه آرمانهای والای از پیش تعیین شده و مفکورههای معقولشان، موانع قرار گرفته در مسیر راهشان را وسیلة آب دیده و پخته شدنشان خواهند شمرد و گرفتار شکست و ناامیدیها نخواهند شد.
و روزی خواهد آمد و در عین نقطهای که آنها نفس و خودخواهیشان را قربان کرده بودند، نعرههای بلند نسلهای فردا برای استقبال از بهار به گوش خواهد رسید.
- Created on .