گفتگو در قالب روح و معنای محمدی
پرسش: رویکردِ ما در قبال گفتگو با اقشار مختلف جامعه چگونه باید باشد؟
اگر از من خواسته بودند به این پرسش با یک جمله پاسخ بدهم، چنین میگفتم: «باید از روح و معنای محمدی برخوردار باشیم». تصور کنید که چنین گفته ام و آنچه در ذیل میگویم، شرحِ این جمله باشد.
هرگاه از این منظر به قرآن و سنت بنگریم، آیات و احادیث بسیاری را در این باره در مییابیم. آری، هرگاه انسان اندکی به خود زحمت دهد و با دقت صفحات قرآن را ورق بزند، در بابِ گفتگو دهها آیه را شاهد میشود. من شخصاً ادعا را خوش ندارم. نیمه و ناتمام حافظ قرآن هستم، ولی با آن هم میتوانم در بابِ مسامحه، مدارا، گفتگو، عفو و بخشش و آغوش باز کردن به هرکس، دهها آیه را برشمارم. مواردی که گویای جهانشمول بودنِ دین اسلام و نشانگرِ ویژگی دربرگیرندۀ اسلام است.
آیا اسلام به اعتبارِ نام و ریشه به معنای سلم، تسلیمیت، امنیت و اطمینان نیست؟ پس تا زمانی که این جنبۀ اسلام را تبلیغ و تمثیل نکنیم، نمیتوانیم مسلمان واقعی باشیم. آری، اسلام معنای در آغوش کشیدن انسانها و رفتار بر مبنای محبت و دوستی را در نهان دارد. اگر اسلام را چنین تفسیر و ارجگذاری نکنیم، بدان معناست که نه او را شناخته ایم و نه تمثیل و تبلیغ اش کرده ایم.
قرآنکریم در کنار قواعدِ متضمن صلح و آرامی، از مؤیداتِ جزایی، حدود و قصاصها نیز سخن گفته است که علیه قطاعطریقها و عاملین آشوب و ترور باید تطبیق کرد. چه بسا در زمان حضرت ابوبکر، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، امویها، عباسیها، سلجوقیها و عثمانیها نمونهای از اجرایِ این مؤیدات را میتوان در لابه لای صفحات تاریخ مشاهده کرد. ولی اگر ما این اجراءات را جدای از سیر تاریخیاش ارجگذاری کنیم، به نتایج نادرستی دست مییابیم، چراکه این اجراءات تابع شرایط تاریخی بوده و موافقِ سیر تاریخی شکل گرفته اند. پس انفاذِ این مؤیدات را باید با در نظرداشتِ سیاق و سباقِ آن ارجگذاری کرد و اینگونه مورد بحث قرار داد. آری، صلح، محبت، عفو و مدارا از مسایلِ اساسیِ اسلام به شمار میروند، و بقیه موارد همه عارضی اند.
از سویی، مواردی که برای مکلفها اولویت دارند را باید تقدم بخشید. مثلاً، خداوند به محبت اهمیت داده و گفته است که کسانی که او را دوست دارند، او نیز ایشان را دوست دارد،[1] به همین جهت محبوبترین بندهاش را «حبیبالله»[2] نام نهاده است. پس ما نیز باید این مسئله را اساس قرار دهیم و به آن حق تقدم ببخشیم. احکامی چون جهاد در برابر منافقین، رویکرد تُند در قبال کافران و... به تعبیر قدیمان «ثانیاً و بالعرض» به شمار میروند. برعلاوه، رفتار تند و خشن در برابر کافران، پیکار با آنان و به قتل رساندن آنان در مکان لازم، به اسباب و عوامل گوناگون وابسته دانسته شده است. هرگاه این اسباب وجود نداشته باشند، احکام نیز تطبیق نمیشوند. این موضوع را میخواهم با توضیحات محمد زاهد کوثری، شرح بیشتری ببخشم: قرآن کریم، هنگام سخن گفتن از موارد مصرف زکات، از مُؤَلِّفَۀِالقُلُوب، یعنی کسانی که محبت شان به اسلام افزایش یابد و نسبت به اسلام دلگرم شوند نیز بحث کرده است.[3] پیامبر خداr در طول حیات خویش این حکم را تطبیق کرده اند. تا زمان وفاتِ پیامبر، هیچ سندی مبنی بر نسخِ این حکم وجود ندارد. ولی حضرت عمر در زمان خلافت حضرت ابوبکر، دو شخصی را که به عنوان «مؤلفۀ قلوب» برای گرفتن زکات آمده بودند، دست خالی بر میگرداند و فرمانِ دستداشتۀ شان را پاره میکند و دور میاندازد. و سپس میگوید: «در گذشته اسلام ضعیف بود، ولی امروز مسلمانان نیرومند اند، از اینرو به چنین چیزی نیاز نیست».[4] ممکن است رویکردِ حضرت عمر در قبال حکمی که پیامبرr آن را در طول عمر خویش به اجرا درآورده بود، به نظر شما توجیهپذیر نباشد، ولی هرگاه از جهت علوم اسلامی مسئله را به دست گیرید، میبینید که حضرت عمر سبب و علتِ حکم قرآن در این باب را به خوبی پی برده و بر طبقِ آن حکم کرده است. و قرآن این کمک را منوط به تألیفِ قلوب دانسته بود.
به همین گونه، احکامِ قرآن در باب مواردی چون جنگ و کشتار و بیرون راندنِ کافران[5] نیز به اسبابِ گوناگونی مرتبط دانسته است. در نبود این اسباب، حکم نیز ساقط میگردد و آنچه باید انجام یابد، «وعظ و نصیحت»، «امر بالمعروف»، «قول لیّن» و «رفتار لیّن» است. یعنی معرفیِ برتریها و زیباییهای اسلام با «رفتار لیّن». کسانی که این اسباب را در نظر نمیگیرند، قرآن کریم را همانند ظاهریون فهم میکنند و از آن تعبیرِ زدن و کشتن و تخریب و ویرانگری را استنباط میکنند، با تأسف نه از حکم و مناط حکم آگاه هستند و نه اسلام را درک کرده اند.
ولی هرگاه اسباب تحقق یابند، آنگاه باید این احکام را در چارچوبِ مناطِ آن تطبیق کرد. مثلاً، دشمنان هنگامِ اعلای کلمۀالله قصد جان شما را کردند و به شما حملهور شدند ویا به سرزمین شما هجوم بردند. با این وضع، آیا شما علیه آنها اعلام جنگ نخواهید کرد؟ همانند جنگ چناک قلعه، اگر هندو و یامیام و بلاهای دیگر را جمع کرده به سوی شما یورش ببرند، آیا شما در گوشهای خواهید نشست و چنین خواهید گفت: «چه خوب کردید که آمدید»؟! ویا اینکه علیه این تجاوزگران به مبارزه و پیکار میپردازید؟
وضعیتِ کنونی دنیا را ببینید! بنا به گزارش یک روزنامه، در 56 نقطۀ دنیا جنگِ شدید ادامه دارد. ایالات متحدۀ آمریکا که از 25 سال بدینسو به جهان دموکراسی صادر میکند و پرچم اومانیسم به اهتزاز میآورد، در ویتنام و خلیج جنگهای خانمانسوز را به راه انداخت. برعلاوه ادعا کرد که این همه را به نام دموکراسی انجام داده است. نه تنها ایالات متحدۀ امریکا، که از روسیه گرفته تا صربستان و از فرانسه گرفته تا انگلستان، همگی در نقاط مختلف جهان جنگهای خانمانسوز را دامن میزنند و در همه جا سیلابِ اشک و خون جریان دارد. پس مخالفت با جنگ، به معنای مخالفت با واقعیتهای بشری است. به همین جهت، هرگاه کسی به حقوق و آزادیهای دموکراتیکِ ما تجاوز کند، البته که به دفاع از خود برخواهیم خواست و در صورت نیاز خواهیم جنگید. ولی همانطوری که در نخست عرض کردم، اینها موارد عارضی اند. آنچه در اسلام اساس است، صلح، آشتی و به آغوش گرفتن انسانها با محبت است.
بُعد دیگر مسئله این است: هنگام گفتگو با اقشار مختلف جامعه، تلاش کنیم در محور «ارزشهای مشترک» سخن بگوییم. حتی اگر اینها یهودیان و عیسویان باشند، باید با این اندیشه عمل کنیم و از بحث و گفتگو روی مواردی که ما را از همدیگر جدا میسازد، حذر کنیم. مثلاً، اگر شما نتوانسته اید در بارۀ الله و آخرت با آنها به تفاهم برسید، معرفیِ حضرت محمدr به آنها، معنایی ندارد. پیامبرr، جان و دل ماست. زندگیِ بدون او، بدتر از زندگیِ زیر زمین است. ولی برای معرفی ایشان، باید زمان مناسبی را برگزید.
ببینید، قرآن کریم هنگامی که اهل کتاب را فرا میخواند، چنین میگوید: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است».[6] این سخن کدام است؟ «اینکه جز خداوند یگانه را نپرستیم».[7] زیرا آزادیِ واقعی با رهایی از بندگی دیگران میسر است. آنکه بندگی خداوند را برگزیده است، از بندگی دیگران نجات مییابد. بیایید روی این موضوع با شما متحد و یکپارچه شویم. و باز قرآن میفرماید: «برخی ما از برخی دیگر را به جای خدای یگانه، به خدایی نپذیرد».[8] دقت کنید! در این پیام «مُحَمَّدٌ رَسُول الله» نیامده است. و آیتی دیگر: «به کسانی که ایمان آورده اند، بگو: کسانی را ببخشایند که روزهای الهی را امید نمیکنند».[9] یعنی کسانی را که به آخرت و به زنده شدن پس از مرگ باور ندارند، ببخشایند. چراکه «خداوند آنان را با آنچه کسب کرده اند، کیفر میدهد»[10] یعنی اگر کیفری در کار است، آن کیفر را خداوند به ایشان میدهد و این کار به ما مرتبط نمیشود.
این هم مثالی زنده: زمانی که حضرت محمدr در پایان جنگ احُد قصد بددعای مشرکین مکه را کرد، با هشدار خداوند مواجه شد.[11] در روایتی دیگر، پیامبر خدا در بعضی نمازهای صبح، با ذکر نام برخی قبایل عرب، آنها را به خداوند واگذار کرده بود.[12] بنا به روایتی ضعیف، در نتیجۀ به شهادت رسیدنِ شماری از اصحاب کرام در حادثۀ «برءِ ماعونه»، پیامبر گرامی به مدت 30-40 روز برای هلاکت مشرکین دعای بد کرده بود.[13] آنگاه آیۀ ذیل نازل شد که عتاب شیرینی را به همراه داشت: «هیچ چیزی از کار بندگانم در دست تو نیست. الله یا توبۀ آنان را میپذیرد یا ایشان را (از بهرِ ستمگریشان) عذاب میدهد».[14] سرزنشی که بدون آزردنِ قلبِ پیامبر محزونr صورت گرفته بود. یعنی خداوند گویی به ایشان چنین گفته بود: «تو به مسایلی که به تو مربوط نمیشود، چرا دخالت میکنی؟ حال آنکه این مسایل به تو متعلق نمیشود.» و مسیری که باید به پیش گیرند، به ایشان خاطرنشان کرده بود.
آنگونه که از مثالهای بالا بر میآید، مهمترین نکته در راستای گفتگو، تأکید و سخن گفتن روی نقاط مشترک است. در اینجا جهتِ وضاحتِ بیشتر موضوع، حادثۀ را که سالها پیش شنیده بودم، نقل میکنم. حضرت مولانا خالد بغدادی، مریدهایش را به چهار گوشۀ جهان فرستاد. از جمع این مریدها که احتمالاً شیخ عصمت افندی باشد، به اسپارتا آمد. هنگامی که به وعظ و نصیحت مردم میپرداخت، خاخامها و راهبان نیز آمدند و به سخنانش گوش فرا دادند. روزی در پرتو حقایق علمی وجود خداوند را شرح میداد. مثلاً، میگفت: «در یک حجره 40 هزار اتم موجود است. بنا به قاعدۀ احتمالات، برای وجودِ خودبخودی اینها احتمالی به مقدارِ 10 به توانِ چندین صفر نیاز است که حتی خواندن این عدد ناممکن است.» ویا «در آفتاب در هر ثانیه۶۲۰ میلیون تُن هیدروژن به هلیوم تبدیل میشود». او در پایان این مثالها میپرسد: «جناب خاخام، آیا این موارد، نشانگرِ وجود خداوند نیستند؟». خاخام در برابر این پرسش، سخنان او را تصدیق میکند. این بار عینِ چیز را از راهب میپرسد. راهب در پاسخ میگوید: «راست میگویید استاد گرامی». اما هنگامی که سخن از حضرت محمدr میزند، خاخام و راهب اعتراض میکنند و میگویند: «جنابِ استاد، اعتقاد ما را خراب مکن!». آری، پیامبر ما، جان و روحِ ماست. زندگیِ بدون او، سرنگون باد! ولی اگر میخواهیم برای او کاری کنیم، پس زمان را باید درست تنظیم کنیم و باید دقیق محاسبه کرد که چه را در کجا و چه زمانی باید گفت. خلاصه اینکه، سخن گفتن در محورِ نقاط مشترک، یکی از نکات مهم در دیالوگ و گفتگو با دیگران است.
نکتۀ آخر اینکه، مواردی را که قرار است با افراد در قالب گفتگو بیان کنیم، باید به درستی و دقت کامل مشخص کنیم. مثلاً، هنگام گفتگو با یک آتهئیست، موضوعِ وجودِ خداوند را با زبان و اسلوبِ قابل فهم باید بیان کرد. ویا کسی که در بارۀ تقدیر در شک و تردید بسر میبرد، ویا کسی که در بابِ رسالتِ پیامبر، دچار شک و تردید است، با اینها با آمادگی کاملِ موضوعِ مورد بحث، باید وارد سخن شد. یعنی برای هرکس مطابقِ بیماریاش باید نسخه نوشت.
ولی من به لحاظ مقطع زمانیِ که در آن بسر میبریم، به این باور ام که در روزگارانِ ما مشکلی در زمینۀ اعتقاد وجود ندارد. امروزه در سراسر جهان در بین انسانها نوعی گرایش به دین به چشم میخورد. از همین جهت، به باور من تمثیلِ واقعی دین اهمیت بیشتری یافته است. آری، امروزه جهان اسلام نیازمندِ انسانهای باعفت، با تمکین، با تدبیر، صمیمی، اخلاصمند، ایثارگر، ازخودگذر و نیازمند کسانی است که از ذوقِ حیات بخشیدن به دیگران، از حیات خویش گذشته اند و هیچگونه توقعات دنیوی ندارند. آری، اگر جامعه، افرادِ آراسته به این اوصاف را دریابد، تمامی وجدانهای پاک به ایشان خواهند گروید و راه مستقیم را درخواهند یافت. به گمان من، در این اواخر توجهِ روزافزون در قبال دلبستگان خدمت، از همین مسأله ناشی میشود. خداوند ما را از راهِ مستقیم دور نگرداند! آمین!.
[1] - نک: بخاری، رقاق 41؛ مسلم، ذکر 14، جنت 63.
[2] - ترمذی، مناقب 1؛ دارمی، مقدمه 8.
[3] - نک: سورۀ توبه، 60/9.
[4] - ابوعبید قاسم بن سلّام، الاموال ص351-352؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق 196/9.
[5] - نک: سورۀ بقره، 191/2.
[6] - سورۀ آل عمران، 64/3.
[7] - سورۀ آل عمران، 64/3.
[8] - سورۀ آل عمران، 64/3.
[9] - سورۀ جاثیه، 14/45.
[10] - سورۀ جاثیه، 14/45.
[11] - بخاری، مغازی 21؛ مسلم، جهاد 104.
[12] - بخاری، اذان 128، تفسیر سورۀ (3) 9؛ مسلم، مساجد 294.
[13] - نک: بخاری، جهاد 9؛ مسلم، مساجد 297.
[14] - سورۀ آل عمران، 128/3.
- Created on .