آیا می توانی حسابش را بدهی؟
سوال: به خاطر اینکه هنگام رفع نیازمندی های مان؛ از قبیل: خوردنی، نوشیدنی، پوشاک لباس، خانه، موتر و فرش باب قسط و اعتدال را در نظر نگیریم و در آن اسراف نه نماییم، تا در پیشگاه الهی مسؤول نشویم، باید به کدام موضوعات دقت نماییم؟
جواب: اقتصاد به معنای پرهیز از زیاده روی، افراط، اجتناب از مصارف کمتر و یا زیادتر از ضرورت، رعایت اعتدال و بودن در راه متوسط و میانه می باشد. اسراف ضد اقتصاد است. اسراف هم به معنای مصارف بیجا و ولخرجی، اضافه روی نمودن در مصارفات، خوردن و نوشیدن بیش از حد و مصرف نمودن بی جای نعمات الهی می باشد که برایش لطف گردیده است.
وسیلة عزت و سبب ذلّت
اسلام امر نموده است، تا هم به هنگام مرفوع ساختن نیازمندی های مادی؛ از قبیل: خوردن و نوشیدن، پوشاک و لباس، موتر، خانه، اشیا و هم حین استفاده از هر نوع رزقی که به طور احسان الهی بخشیده شده است، از اسراف و از زیاده روی اجتناب نموده و از راه متوسط دوری نگزینیم. همچنان هر نوع اسراف را که از امراض اضافه خرچی، تجمّل گرایی و لکس پسندی سر چشمه می گیرد، ممنوع قرار داده است.
اقتصاد پیش از همه یک نوع شکر معنوی است؛ زیرا انسانِ مقتصد در مقابل مُنعم حقیقی و از این طریق در مقابل نعماتی که به او بخشیده است ادای احترام می کند، و رحمت الهی را که در ورای آنها قرار دارد، خوبتر درک کرده و بر اثر احساسات عالی که در نتیجه شناختن رزّاق حقیقی حاصل می گردد، از نعمات لذت بیشتر می برد، از مصرف بی جای هدایای گرانبهایی که برایش بخشیده شده است اجتناب می ورزد و آنها را به اندازه ضرورت به کار می برد.
اسراف یک نوع بی حرمتی در مقابل نعمات و اعطا کننده آن است و همچنان منشای امراضی چون عدم قناعت، حرص و ذلت می باشد؛ زیرا شخص مُسرف به تقدیر الهی و آنچه که با عرق جبین خود کمایی نموده است رضایت نشان نمی دهد، همیشه بیشتر از آن را می خواهد، هیچگاه شکر نعمت به جا نمی آورد، دایم شکوه و شکایت سر می دهد، رزق حلال را کم می بیند و بدون در نظر داشت غیر مشروع بودن آن، در پی کمایی آسانتر و بیشتر می گردد و حتی در همین راه عزت و شرف خود را نیز فدا می کند؛ بنابراین اقتصاد یک وسیله مهم تداوم و افزایش نعمات و همچنان زندگی با عزت است و اسراف نیز یک علت مهم قطع برکت و دچار شدن به ذلت می باشد.
برادری شیطان
انسانِ مقتصد بندۀ بختیاری است که در راستای خشنودی الله (جل جلاله) و دوستی حق تعالی راه می پیماید؛ ولی شخص مسرف و ولخرج، با اسرافش تنها دوستی شیطان را می یابد و برادر شیاطین می گردد. چنانچه آیۀ کریمه «حق خویشاوند را و فقرا و مساکین را بپرداز، و به هیچ وجه باد دستی (اسراف) مکن. بی گمان باد دستان برادران شیطان هستند و شیاطین در مقابل پروردگار خود بسیار ناسپاس است.» (اسرأ: 26-27 ) این حقیقت را بیان می دارد.
بلی، قرآن کریم اسراف و خرج بیجا را ممنوع قرار داده و اسراف را یک صفت شیطانی معرفی نموده است. اسراف و تبذیر، با کم و یا زیاد بودن مصرف نه؛ بلکه با موارد مصرف ارتباط دارد؛ بنابراین مقصد از اسراف عبارت از مصرف، در جاهای نادرست می باشد. به نظر علمای اسلام اگر یک شخص تمام مال و دارایی خود را هم در راه الله (جل جلاله) انفاق نماید، مسرف شمرده نمی شود، ولی اگر در یک کار غیر مشروع چند پولی هم مصرف نماید، مسرف شمرده می شود.
چنانکه شیطان این همه نعمات را نادیده گرفته و به جای این که شکر نماید، همیشه شکایت کرده و به حق خود رضایت نشان نداده و با حرص زیاد بیشتر از آن را تقاضا کرده و تمام احسان های الهی را استعمال سوء نموده کاملاً از حد خود تجاوز نموده است. به همین سان اشخاص مسرف نیز بنابر ناسپاسی، نعماتی را که به آن مظهریت حاصل نموده اند تحقیر نموده، بجای شکر با شکایت مقابله کرده، نعماتی را که ارزش آن را نمی دانند، به بسیار آسانی در راه های غیر مشروع و بی فایده به مصرف می رسانند و در نتیجه در راه کفران نعمت، نمک حرامی، از حد گذری و اسراف همراه و همسفر ابلیس گردیده و برادر شیاطین شده اند.
راه میانه
در حالی که اسلام راه متوسطی را میان اسراف و خسیس بودن نشان داده و اظهار نموده است که باید قدر نعمات را دانست و در مقابل آن، به شکر و سپاس گزاری پرداخت، شکر را نیز این گونه تعریف نموده است: «استفاده از حواس، افکار و اعضا و اندام های داده شده به انسان در راستای اهداف آفرینش». پس لازم است، تا انسان های مؤمن از یک جهت از اسراف دوری گزینند و از جانب دیگر هیچگاه گشنه و خسیس نباشند، از اسراف اجتناب نمایند ولی جهت انفاق در راه حق، از جان و دل بکوشند و از تمام نعماتی که برایشان بخشیده شده است در راه رسیدن به رضا و خوشنودی حق، به عنوان یک وسیله استفاده کنند.
قرآن کریم به این راه میانه و خط مستقیم چنین اشارت فرموده است؛ ﴿دست خود را بر گردن خویش بسته مدار (و از کمک به دیگران خودداری مکن و بخیل مباش) آن را یکسره گشاده مساز (و بذل و بخشش بی حساب مکن و اسراف مورز، بدان گونه) که سبب شود از کار بمانی و مورد ملامت (این و آن) قرار گیری و لخت و غمناک گردی﴾ (اسرأ: 29) و همچنان با اظهار ﴿و (بندگان خوب خدای رحمان) کسانی اند که به هنگام خرچ کردن نه زیاده روی کنند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو (اسراف و بخل) میانه روی و اعتدال را رعایت می کنند﴾ (فرقان: 67) به این صورت در مورد صفت بندگان خاص تأکید ورزیده است.
چنانچه از آغاز تا کنون اشاره گردید، نباید گمان کرد که مفهوم اسراف تنها مربوط به خوردنی ها و نوشیدنی ها، مال و دارایی و امکانات مادی خلاصه می شود؛ بلکه ایجاب می نماید، تا دایره اسراف را وسیع تر سازیم و هر نعمت بخشیده شده را اعم از: نعمات مادی و معنوی که برخلاف غایه آفرینش آن استفاده گردد و از آن استفاده بیجا صورت گیرد در چوکات اسراف ارزیابی کنیم. بنابراین، همانگونه که در پوشاک و لباس، خانه و فرش باب آن اسراف صورت می گیرد، در قدر ناشناسی نعماتی؛ چون: زمان و صحت نیز اسراف وجود دارد.
بلی، آبی که بدون ضرورت از نل می ریزد و برقی که بدون احتیاج روشن می شود، اسراف است، بی مورد سپری نمودن زمان و حرکاتی که سبب خرابی صحت می گردند نیز اسراف می باشد. در حالی که یک انسان بتواند با نیم آفتابه آب وضو نماید؛ ولی او به عوض آن، نل را تا آخر باز نموده و دو آفتابه آب را به مصرف برساند اسراف است، همچنان اگر بتواند با شش ساعت خواب استراحت خود را تکمیل کند، ولی او به عوض آن هشت ساعت بخوابد، اسراف کرده است. اسلام از ما خواسته است، تا در مورد اسراف خیلی حساس باشیم و حتی اگر در کنار دریا هم وضو نماییم، باید آب را بیشتر از ضرورت استفاده نکنیم.
«با توجه به اهمیت موضوع اقتصاد و اسراف در زندگی فردی و اجتماعی انسان، مؤلف رسایل نور آیۀ کریمه ای «بخورید و بنوشید؛ ولی اسراف و زیاده روی مکنید» (اعراف، 7/31) را سر لوحه قرار داده و «رسالة اقتصاد» خود را نوشته و اظهار نموده است که تنها همین آیت به حیث دلیل کافی است، تا نشان بدهد که اقتصاد (صرفه جویی) به صورت قطعی امر گردیده و اسراف قطعاً منع شده است و از آن حکمت های خیلی زیادی را استنباط نموده و بیان داشته است. به ویژه در این عصر و زمان هر کسی که می خواهد با عفت و حیثیت زندگی نماید، باید در فاصله های معین زمانی، دروس پر حکمتی همچون رساله اقتصاد را بخواند و ضرورت و اساسات اقتصاد رایکبار دیگر مطالعه نماید.»
مرضِ استهلاک (مصرف) و راز اقتصاد
بلی، به ویژه در این مقطع زمانی که ما در آن زندگی می کنیم دچار شدن اسراف کنندگان به ذلت و خواری و فقر معنوی و بیچارگی، امری حتمی می باشد. امروز اسراف در طبقات مختلف اجتماعی شکل هلاکت بار را به خود گرفته است؛ زیرا کالاهای زیادی که از جملۀ اشیای تجمّلی هستند، امروزه منحیث یک ضرورت تلقی می گردند. تا جایی که مدنیت، زندگی را نسبت به بدویت چند مرتبه مشکل تر ساخته و انسان ها را به حالتی درآورده است که نمی توانند با زحمت دست و عرق جبین خود کمایی نموده و در راه حلال زندگی کنند. کسی که در شهر بزرگ زندگی می کند شاید نتواند با یک عاید متوسط، معیشت خود را تأمین کند؛ زیرا فهرست موادی که ضرورت پنداشته می شوند، آنقدر طولانی گردیده است که کسانی که اقتصاد را اساس کار خود قبول نمی کنند و مصمم بر حفظ عفت و عزت خود نیستند به خاطر خشنود ساختن اولاد و عیال خود به این باور می رسند که بجز از دزدی و طریقه های نا مشروع و انجام کارهای ناشایست دیگر چاره ای باقی نمانده است.
با تأسف و اندوه اکنون این«مرضِ مصرف» که توسط اعلانات به اوج خود رسیده است به خانواده های کم عاید نیز سرایت نموده و دزدی، رشوت، دروغ، اغفال، قاچاق و فریبکاری جامعه را فرا گرفته است. از سوی دیگر، پولی که امروز در راه تجمل و اسراف به کار می رود، خیلی گران به دست می آید. کسانی که در فکر رسیدن به یک زندگی درجه اول هستند، بیشتر اوقات برای اینکه سود زیادی را به ناحق و بدون رنج و زحمت به دست آورند، عزت، حیثیت، ناموس و عفت خود را به رشوت می دهند. حتی بسیاری ارزش های والا را که دین آنرا مقدس شمرده است، به خاطر منفعت دنیا می فروشند.
در حالی که رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) با این حدیث شریف «کسی که اقتصاد می نماید در خصوص معیشت خانواده اش دچار مشکل نمی شود» رمز کمایی حلال و پرورش افراد خانواده را به گونه ایکه شایان انسانیت باشد بیان داشته و راه اقتصاد را نشان داده اند. واقعاً اگر انسان در خوردنی ها و نوشیدنی های خود، در پوشاک و لباس خود، در خانه و اشیای خود طرز زندگی اصحاب کرام را سرمشق قرار دهد و با پیروی از آنها زندگی ساده تری را پیش گیرد و از تجمّل گرایی و خیالات دوری گزیند، اگر به یکبارگی مؤفق هم نشود، در صورتی که کوشش نماید تا آهسته آهسته چنین زندگی را به وجود بیاورد و اعضای خانواده خود را نیز به همین زندگی عادت دهد، ان شأالله حتماً برکت اقتصاد را خواهد دید، قناعت نمودن به یک معیشت کم را خواهد آموخت و هیچگاه از چوکات حلال بیرون نخواهد شد و بدینصورت به حیث یک انسان با عزت که دست خود را به هیچ کسی دراز نمی کند، زندگی خود را ادامه خواهد داد و شاید هم در این مورد مثال خوبی را برای دیگران تشکیل داده سبب نجات آنها از ذلّت و خواری گردد.
فداییان و پیشة اقتصاد و استغنا
به ویژه کسانی که مشغول خدمت ایمانی و قرآنی هستند مجبور اند خود را به اقتصاد عادت دهند. در غیر آن احتمال دارد جایگاه شان را از دست داده و اعتماد و حسن ظن دیگران را نسبت به خود جریحه دار سازند و دعوت و آرمان شان را زیر سوال ببرند. در حالیکه اعتبار و اعتماد معتبرترین ارزش و بزرگترین سرمایۀ جوانمردان خدمتگار است. مؤمنی که اعتماد خود را از دست داده باشد، به این معنی است که حین انجام وظیفهء ارشاد تمام سرمایۀ خود را که برایش لازم بود از دست داده است.
بنابراین یک انسان دعوتگر، نباید هیچگاه دست خود را به دیگران دراز کند، برای درخواست چیزی اشک نریزد و اگر امکان واپس دهی آنرا در وقت معینش نداشته باشد، نباید از دیگران یک پول هم قرض بگیرد. اگر امکان خوردن سه وقت غذا را در یک روز نداشته باشد باید با دو وقت غذا اکتفا نماید و اگر به این هم دست رسی پیدا نکند به یک وقت باید اکتفا کند. حتی در صورت ضرورت، کودکان خود را سیر نماید و خود نیمه گرسنه بماند و باید این همه را به خاطر دعوت خود متحمل گردد و شرایط هر طوری که باشد عفت خود را محافظت نماید. یک خانه سه اتاقۀ کرایی را برای خود اضافه و تجمّل تلقی نموده و بگوید که «خانۀ مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) تنها عبارت از یک اتاق بود، و آن خانۀ منور آنقدر کوچک بود که وقتی پیامبر اکرم در وقت خواندن نماز سجده می کرد لازم بود تا حضرت عایشه خود را کمی جمع نماید، در حالی که سرور کاینات چنین زندگی می نمود، آیا این همه برای ما زیاد نیست؟» اگر بودیجه اش کافی نباشد و در صورتی که ضرورت هم نباشد قطعاً موتر نگیرد، به جایی که میرود پیاده برود ویا از وسایط حمل و نقل دسته جمعی استفاده نماید. خلاصه هر کاری که می کند باید زندگی با عفت و استغنا را بیاموزد و قطعاً به تجمّل گرایی مبتلا نگردد، اسراف نکند و مفکوره عالی خود را مورد هجوم دیگران قرار ندهد.
بلی، انسانِ دعوتگر از ذوق زندگی کردن، تشویش زندگی، آرزوی تن پروری، طلب زرق و برق و عادت اسراف فرسنگها دور است. او حالت خود را که مانند شیر صاف، مانند آب شفاف و مانند خاک متواضع است باید تا آخر حفظ نماید. تجمّل گرایی، اسراف، شان و شوکت که پیشینیان آن را از بین برده بودند، نباید اجازۀ دخول به خانۀ او را داشته باشد و نباید به قلب او راه نیابد و بالای او حکمروایی نکند. او نباید در پی بلند بردن قدر و قیمت خود با رنگ و جلای خانه، با سرمیزی های ابریشمی و سرتختی های اطلسی باشد و نباید با لباس و پوشاک خود به بیانات و افکارش سنگینی ببخشد و با شان و شوکت مادی خود به عاشقان دنیا خود را محبوب تر جلوه دهد و با جستجوی وسیلۀ عزت دیگری؛ به جز از اسلام خود را به حالت مسخره بیندازد.
نباید فراموش کنیم که مؤمنین با تغییر دادن شکل و اندیشه های خود و با شبیه ساختن شکل و قیافت و طرز زندگی شان به بیگانه گان هرگز نمی توانند در برابر تمثیل کنندگان و نمایندگان فرهنگ های بیگانه محبوب و شیرین معلوم گردند. با چنین عملی تنها روح خود را اسیر نموده و قلب خود را می کشند. کسانی که فکر می کنند با کردارهای گوناگون و افکار رنگ باختۀ خود و با تخیلات موجود در زندگی شان قلب بیگانه گان را فتح نموده و آنها را بسوی خود جذب می نمایند، آنان بیچارگانی اند که بدون اینکه متوجه باشند، محکوم به پیوستن به بیگانه گان گردیده و در محیط افکار آنان ذوب گردیده اند، ولی آنان قهرمانان مفکوره های عالی هستند که از تجمّل و اسراف کاملاً دوری می گزینند، همیشه با اقتصاد و استغنا زندگی می کنند و عزت را در وابسته گی به دین مبین اسلام می جویند و آنها کسانی اند که اگر به عوض خانه، خیمه ای را هم برای بودوباش بگزینند و با نان خشک شکم خود را سیر کنند، و به جای لباس، جوالی را بر تن خود بکشند –به عنایت پروردگار- بازهم بر دیگران تأثیر گذاشته و در قلب های آنان راه می گشایند.
نباید «مترفین» این دایره شد...
از جانب دیگر، مسألۀ مهم و اساسی این است که دنیا قلباً ترک شود، نه کسباً. از این لحاظ یک مؤمن می تواند مانند یک اهل دنیا کار کند و فایده به دست بیاورد و همچو قارون سرمایه دار شود. زیرا او می تواند در صورت ضرورت تمام سرمایهء خود را در راه رضای الله (جل جلاله) انفاق نماید. بلی، اگر ثروتمندانی که به این شکل امکانات بیشتری را در دست دارند و از راه حلال کمایی می نمایند، می توانند زندگی مرفه داشته باشند و به آنها چیزی هم گفته نمی توانیم. خوردن و نوشیدن، راحت بودن در چوکات مقررات حلال دین، استفاده مشروع از نعماتی که پروردگار اعطا نموده و استفاده آنها در زندگی جسمانی و مادی حقی است که به بنده بخشیده شده است.
آری، هر آنچه را که مولای متعال مباح قرار داده باشد، استفاده از آنها حق بنده است؛ ولی این مربوط به بنده است که از این حقش استفاده می کند و یا اینکه آن را به خاطر نسل های آینده به کار می برد، این هم وابسته به تعمق او در ایمان و وسعت همتش می باشد. ولی، زمانی که انسان به چیزهایی عادت کرد، او می تواند از طریق این عادت ها راه های سوء استفاده ها را باز کند. چنانچه در قرآن کریم و سنت صحیحه از گروهی بنام «مترفین» بحث گردیده است. اینها کسانی اند که در موضوعاتی همچون خوردن و نوشیدن، پوشیدن لباس و خوابیدن و برخاستن بسیار افراطی حرکت می کنند. زمانی که الله تبارک و تعالی هلاکت یک سرزمین را مراد فرماید، مترفین را بالای مردم آن سرزمین حاکم می سازد. در نتیجه این کسانی که خوردن و نوشیدن و کام گرفتن از دنیا را هدف اصلی خود قرار داده اند، عذاب خداوند را بسوی خود می کشانند و سبب تباهی همان سرزمین می گردند. از این نگاه قاعدهء مهم برای ثروتمندان مؤمن این است که به یک طرز زندگی ساده و متواضعانه اکتفا نموده و سپس احسان های الهی را به خاطر به دست آوردن رضای الهی صرف نمایند. زیرا اسراف در ذات خود زشت است. بنابراین، تمام مؤمنین چه فقیر و چه ثروتمند حتی در هنگام استفاده از چیزهای حلال و مباح نیز باید همیشه در این تشویش و نگرانی باشند که مبادا افراط نموده و در سطح مایل به خطر قرار بگیرند.
رهبر اکمل (صلی الله علیه وسلم) و اصحاب کرام، به ویژه پس از یک دورهء معین، با وجود آنکه هر نوع امکانات را برای سپری نمودن یک زندگی مرفه و آرام داشتند، اما زندگی متواضعانه و زاهدانه را ترجیح داده اند و با این باور که از هر نعمت این دنیا در آخرت حساب گرفته خواهد شد، همیشه با در نظرداشت موازنهء دنیا و آخرت زندگی خود را سپری نموده اند. در مقابل نعمت هایی که الله (جل جلاله) از راه حلال برایشان احسان نموده بود، شکر می نمودند، همۀ حقوق مال خود را نیز ادا می کردند و حین انجام این همه هیچگاه بجز از اعلای اسلام و مفید واقع شدن به بشریت دیگر ملاحظه ای نداشتند، بلی، آنها هیچگاه ثروت جمع نکرده اند و هرگز به طول أمل مبتلا نگردیده و همیشه متوجه آخرت بوده اند.
چنانچه عملکرد حضرت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) در مقابل یک گیلاس آب سرد که برایش تقدیم گردید، یکی از بهترین مثالهای این حقیقت است. در زمان خلافتش یک گیلاس آب سرد به آن حضرت آورده شد. صدیق اکبر از آن آب کمی نوشید و افطار کرد و سپس از چشمانش قطره قطره اشک جاری گردید. بعداً چنان به گریه پرداخت که اطرافیانش را نیز گریه گرفت. پس از مدتی دوستانش پرسیدند، چه بود که تو را این قدر گریستاند؟ گفت: روزی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مانند اینکه چیزی را با دست خود از پیش رویش دور کند، می گفت «از من دور باش، از من دور باش». پرسیدم: «ای رسول خدا، می خواهید کسی را دور کنید، ولی من کسی را نمی بینم؟» فرمودند: «دنیا با همه زیبایی خود پیش رویم مجسّم شد و می خواست خود را برایم بقبولاند و من هم برایش گفتم از من دور باش. بنابراین زمانی که از من دور می شد، گفت: «قسم به خدا اگر تو از من نجات هم بیابی، کسانی که پس از تو می آیند نمی توانند از چنگ من نجات یابند. من امروز نتواستم خود را بر تو بقبولانم، ولی آنهایی که پس از تو می آیند از پس من خواهند دوید.» بلی، من تشویش نمودم که مبادا دنیا با این یک گیلاس آب سرد خود را برایم قبولانده باشد، از همین رو گریه کردم.
نعمت هایی که حساب آن ها گرفته می شود
بلی، رسول الله (صلی الله علیه وسلم) و عده ای از دوستانش همچو حضرت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) که در دایرۀ خاص او قرار داشتند، انسانهایی بودند که فقیرانه ترین زندگی را بخود اختیار نموده بودند. و آنها با اختیار خود به این حالت رضا نشان می دادند. شاید اگر می خواستند، می توانستند بهتر از همه زندگی مرفه و آرامتری داشته باشند؛ زیرا اگر رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) تنها هدایایی را که برایشان تقدیم گردیده بود، اگر توزیع نمی کردند و جمع می نمودند، می توانستند از نگاه مادی یکی از ثروتمندترین اشخاص آن زمان باشند، ولی هیچگاه به چنین فکر نیفتادند. با وجود آنکه امت خود را تشویق می نمودند، تا از راه حلال کمایی به دست آورده ثروتمند شوند، ولی خودشان به خاطر این که برای همه رهسپاران راه ارشاد نمونۀ مثال قرار گیرند و همچنان میوه های آخرت را به آنسو واگذار کنند، زندگی فقیرانه و زاهدانه ای را اختیار نموده بودند.
روزی آن خورشید فضیلت (علیه الصلاة و السلام) با دو تن از دوستانش به خانه حضرت ابو ایوب الانصاری رفته بودند. خانم خانه از مهمانان پذیرایی نمود و حضرت ابو ایوب الانصاری نیز فوراً یک شاخۀ خرما را از درخت قطع نموده و به مهمانان تعارف کرد. رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «چرا این شاخۀ خرما را قطع نمودی، تنها میوه اش را جمع می کردی کافی بود». میزبان گفت: «ای رسول خدا! به خانه ام شرف بخشیدید، خواستم تا هم از خرمای خشک، هم از خرمای نا رسیده و هم از خرمای رسیده بچشید، از همینرو با شاخه اش آوردم.» حضرت ابو ایوب الانصاری برای مهمانانش خرما تعارف نموده بود، ولی به آن اکتفا نمی کرد. بیرون رفت و بزغاله ای را آورد و ذبح نمود، نیم آن را کباب نمود و نیم دیگر آن را در آب پخت کرد. پیامبر پر شفقت ما از گوشتی که روی سفره گذاشته شده بود توته ای را گرفت و به نان پراته پیچاند و فرمود: «ای ابو ایوب الانصاری، این را بگیر و به فاطمه برسان، زیرا روزهاست که او چنین چیزی را نچشیده است». ابو ایوب نیز این امر را بجا آورد و سپس نزد مهمانان خود برگشت. زمانی که همه غذای خود را خوردند و سیر شدند، رهبر اکمل (صلی الله علیه وسلم) فرمودند «سایۀ سرد، نان، گوشت، خرما، خرمای نا رسیده، خرمای رسیده و تازه و آب سرد..» و زمانی که این حرف ها را بیان می داشتند از چشمان مبارکشان اشک جاری می شد. سپس سخنان خود را چنین ادامه دادند: به آن خدایی که نفسم در ید قدرت اوست سوگند یاد می کنم که اینها از نعماتی اند که حساب گرفته خواهد شد. الله (جل جلاله) فرموده است: «سپس آن روز از هر نعمتی که برایتان بخشیده شده مورد بازپرسی قرار خواهید گرفت (تکاثر: 8/102) بلی، اینها از نعماتی اند که در روز آخرت به خاطر آنها مورد بازپرسی قرار خواهیم گرفت». این سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای اصحاب کرام که در آنجا حضور داشتند آنقدر گران تمام شده بود که همه گان غرق تفکرات عمیق گردیدند. بنابراین آن رسول با شفقت فرمودند: «زمانی که به چنین نعمات بر می خورید و دست خود را به آن دراز می کنید بسم الله بگویید و زمانی که سیر می شوید، بگویید: «شکرگزاریم آن خدایی را که ما را سیر نمود و با نعمات خود ما را به لطف و احسان خود نایل کرد» و شکر نمایید.
روزی سرور انبیا (صلی الله علیه وسلم) روزه گرفته بودند، وقت افطار برایشان یک گیلاس شیر آوردند. اصحاب بزگوار همیشه می کوشیدند تا چیزی را انجام بدهند که مورد پسند رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) قرار گیرد. آن روز هم داخل شیری که به او تعارف می نمودند کمی عسل مخلوط نموده بودند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) زمانی که از شیر کمی نوشیدند، مزۀ عسل را احساس نمودند و به مجرد احساس مزۀ عسل، کاسه شیر را از زبان شان دور کردند و پرسیدند که این چیست؟ اصحاب در پاسخ گفتند: یا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) به فکر این که شاید مورد پسند شما قرار گیرد، کمی عسل را به شیر مخلوط نموده بودیم. سپس سلطان بیان آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) کاسه شیر را به زمین نهاده چنین فرمودند:
«متوجه باشید، من نوشیدن این را حرام نمی کنم؛ ولی آگاه باشید هر کسی که (در خوردن و نوشیدن و لباس پوشیدن) به خاطر الله (جل جلاله) متواضع باشد، الله (جل جلاله) مرتبه او را بلند و بلندتر می سازد، و هر کسی که کبر نموده و خود را بزرگ جلوه دهد، الله (جل جلاله) او را به اسفل سافلین می اندازد. هر کسی که اقتصاد را رعایت کند الله (جل جلاله) او را ثروتمند می سازد، و هر کسی که اسراف نماید الله (جل جلاله) او را به فقر و احتیاج مبتلا می سازد... و هر کسی که الله (جل جلاله) را زیادتر یاد کند، مولای متعال از او خشنود می شود.»
خلاصه کلام اینکه اقتصاد انسان را با قناعت می سازد و با توجه به بیان حدیث شریف «قناعت گنج بی پایان است.» و «کسی که قناعت می کند زندگی با عزت می داشته باشد و کسی طمع می کند به ذلّت و خواری گرفتار می شود.» اقتصاد، وسیلهء زندگی با برکت و با عزت است؛ ولی اسراف سبب عدم قناعت، شکایت دایمی از زندگی، حرص، ریا و بی اخلاصی گردیده و عزت انسان را از بین می برد و انسان را مجبور می سازد تا در پیش روی دیگران سر خود را خم نماید. باید همهء مؤمنان روح اقتصاد و استغنا را در زندگی خود اساس قرار دهند. ولی به ویژه فدایی ها باید همیشه سعی نمایند تا هنگام مرفوع ساختن احتیاجات شان؛ از قبیل: خوردن و نوشیدن، لباس پوشیدن، خانه، موتر و اشیای دیگر ضرورت را مد نظر بگیرند و در هر موضوع موافق قاعده تواضع عمل نمایند.
- Created on .