چرا در تاق پنجرة مسجد اقامت ميكرد؟
استادگولن در شهر «ادرنه» در آغاز يك خانه را ماهانه به 50 ليره كرايه گرفته بود، اما حين رفت و آمد به خانه، دخترها به او زبان درازي ميكردند و ميخواستند توجهاش را به خود جلب كنند. لذا او براي نجات از اين مخمصه ترجيح داد در تاق پنجرة مسجد، اقامت كند.
استادگولن هم با مردم «ادرنه» و هم با مقامهاي بلند پاية آنجا ارتباط نزديكي بر قرار كرد. در «ادرنه» با مدير امنيت، مدير شعبة عسكري، قضات، سارنوالان و اشراف و اعيان محل هممجلس بود. و در ضمن به قهوه خانهها ميرفت و با مردم صحبت ميكرد. بسياري با شنيدن نصايح او سگرت را ترك كردند. متعلمين ليسهها نزدش رفت و آمد داشتند. او ميكوشيد هر نوع مشكل اين شاگردان را حل كند.
استاد گولن با معاشش كتاب و روزنامههاي اضافي ميخريد و به آنانيكه مناسب ميديد، ميداد تا بخوانند. گولن كه وضعيت فرهنگيِ روز را از نزديك دنبال ميكرد، يكي از خوانندههاي روزنامة پر تيراژ «ييني استقلال» و يكي از نويسندههاي روزنامة «پيام صوا» بود. به گفته خودش تقريباً هركتاب تازهاي را كه به بازار ميآمد، خريداري ميكرد و ميخواند.
در «ادرنه» پير زني بود به نام «خيريه خانم» كه فقط با عصا ميتوانست راه برود. اين پير زن گاهگاهي براي گولن غذا ميآورد. سالها بعد (سال 2007 در پنسلوانياي امريكا) استادگولن از «خيريه خانم» چنين حكايت ميكند:
«دقيقاً 2.5 (دونيم) سال در تاق پنجرة مسجد «اوچ شرفه لي» ماندم. هيچ به ياد ندارم كه خنك خورده باشم. سرماي «ادرنه» هم شبيه سرماي «ارضروم» است. در داخل مسجد بخاري نبود. اول يك كمپل به خود گرفتم بعداً يك لحاف، در هواي بسيار سرد فقط يك كمپل داشتم. بلي، يك زندگي كوماندويي بود. بزرگان ما همگي چنين زيستهاند. در داخل مسجد نميشد منقل روشن كرد، دو، سه بار در بيرون منقل روشن كرديم. خيريه خانم را كه با تكيه به عصا به من زغال ميآورد هميشه در دعاهايم ياد ميكنم»
استاد گولن از دوران طلبگياش در «ارضروم» حركات سپورتي صبحگاهي را هيچ ترك نميكرد و همين عادتش مقاومت خاصي به بدن او داده بود. به همين خاطر ميتوانست در ارضروم با آب بسيار سردي كه پاهايش را به سنگ ميچسپاند غسل كند و در زمستانهاي «ادرنه» هم صبح زود با آب يخ وضو ميگرفت. در غير آن امكان نداشت به اين شكل و به گفتة خودش «مثل يك كوماندو» زندگي كند.
گولن گاهي در «ادرنه» روزهاي متوالي گرسنه ميماند و نميتوانست نان خشك خريداري كند، در يكي از روزها باز هم چيزي براي خوردن نداشت، و بايد به نماز عيد ميرفت. يگانه چيزيكه ميتوانست بخورد مقداري عسل بود كه در ته ظرف باقي مانده بود. در آن روز با درديكه از خوردن اندكي عسل با شكم گرسنه پيدا شده بود، سخنراني و مراسم نماز عيد را تكميل كرد.
وقتي گولن در «ادرنه» بود در نامههاييكه از پدرش دريافت ميكرد اين سطور را ميخواند: «براي من مثل فرزندان يعقوب شديد!» رامزگولن در مكتوبش حسرت يعقوب u را نسبت به فرزندانش خاطر نشان ميكرد.
مانند گولن، پدرش نيز اهل مطالعه بود. رامز گولن به محض اينكه از مزرعه به خانه بر ميگشت، كتاب ميخواند و در مسير راه شعر ميگفت. استاد گولن ميگويد: «اكثر صدها شعر و بيتي را كه امروز در حافظه دارد، از پدر شنيده و حفظ كرده است.»
گولن در خورد سالي خط عثماني را ياد گرفت و همة كتابهاي پدرش را كه به خط عثماني بود، مطالعه كرد. او ميگويد: «من ده، پانزده ساله بودم كه پدرم عشق دو چيز را در روحم جاداد: يكي صحابه و ديگري عثمانيها.»
گولن در اواخر 1961 به عسكري رفت، در 10 اكتوبر 1961 در «مكتب مخابرة انقره» عسكرياش را شروع كرد. گولن در مسجدِ كندك مخابره كه گنجايش سي، چهل نفر را داشت روزهاي جمعه نماز ميداد و خطبه ميخواند. در 14 مي 1962 روز عيد قربان بود، صبح آن روز نماز عيد را به اشتراك قوماندانها و سربازان امامت كرد.
گولن بعد از سپري كردن هشت ماه در انقره، باقي ماندة سربازياش را در «اسكندرون» ادامه داد. در روزهاي انجام وظيفة سربازي در مسجد مركزي اين شهر سخنراني و موعظه ميكرد. در اين مسجد وقتي جهت ايراد سخنراني به منبر ميرفت، روي يونيفورم نظامياش جبّه ميپوشيد به همين خاطر در «اسكندرون» او را «امامِ عسكر» خطاب ميكردند.
گولن در دوران سربازي در خزان 1962 مريض شد. او در سالهاي اقامتش در «ادرنه» هم بسيار كم غذا ميخورد و در دوران سربازياش در انقره نيز از قروانۀ عسكري غذا نخورده بود. چون به اين باور بود كه نميتواند به اندازۀ سربازان ديگر سربازي كند، پس حلال نيست غذايآنجا را بخورد. در «اسكندرون» هم غذاي سربازان را نميخورد، حتي لباس عسكرياش را ازيك محصل نظاميخريده بود.
- Created on .