ثمرۀ باور به روز رستاخيز
تنظیم و آهنگ زندگی و تامین رفاه همگانی برای بشریت بعد از ایمان به خدا، به ایمان و باور به روز حشر وابسته است.
انسانیکه باور به حساب دهی از افعالش نداشته باشد، از وی نمیتوان توقع زندگی آبرومندانه و مستقیمی داشت. در پهلوی این، شخصیکه خود را در قبال هر قدمیکه بر میدارد در روز رستاخیز نزد خداوند Y مسؤل میداند، از هر کردارش کیفری حس میکند و از هر گفت و شنود و تمایلات قلبی خویش خود را مسؤلانه نزد خداوند Y جواب گو میداند و با اینگونه حساسیت وارد عمل میشود، معلوم است که دارای زندگی بهتر و منظمیست.
وَمَا تَكُونُ فِى شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِى الأَرْضِ وَلاَ فِى السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مُّبِينٍ (یونس: 61)
«(اي پيامبر!) تو به هيچ كاري نميپردازي و چيزي از قرآن نميخواني، و (شما اي مؤمنان!) هيچ كاري نميكنيد، مگر اينكه ما ناظر بر شما هستيم، در همان حال كه شما بدان دست مييازيد و سرگرم انجام آن ميباشيد. و هيچ چيزي در زمين و در آسمان از پروردگار تو پنهان نميماند، چه ذرهّاي باشد و چه كوچكتر و چه بزرگتر از آن، (همة اينها) در كتاب واضح و روشني ثبت و ضبط ميگردد.»
يعني تمام افعال انسان از جانب ملکهای كرام ثبت میگردد. اعمالیکه در چشم ما حقیر و در نزد خداوند Y بزرگ اند، همچنان اعمالی که در چشم ما بزرگ جلوه میکنند و در نزد خداوند Y کوچک اند، خلاصه همۀ اعمال خورد و بزرگی که انجام میدهیم - به هرگونهای که به حساب آید - ثبت میگردد و زیر نظر قرار دارد و خداوند دیان (چیره و غالب) بر حال ما حاضر و ناظر است.
زندگی با چنین شعور والایی توأم با استقامت بوده و افرادی با چنین روح آرام و مطمئن ميباشند و کانون خانواده را نیز به باغی از باغهای بهشت مبدل میسازند.
آری! فقط یک راه وجود دارد که جلو طغیان آدمی زاد را گیرد؛ و آن هم عبارت است از ایمان به زندگی پس از مرگ.
همچنان برای سد طغیان و هذیان نسل جوان و سرچشمۀ امید شدن برای کهن سالانیکه در هر قدم نزدیک شدن بسوی مرگ دچار انكسار و نااميدي ميشوند، همچنان برای افروختن جرقههاي سعادت و پر نور کردن قلبهای حساس و لطیف کودکان نیز، ایمان و باور به روز حشر، امری ناگزیر است.
ایمان و باور به حشر برای همه اعم از زن و مرد، پیر و جوان عادل و ظالم؛ مانند ضرورت آب و هوا، لازمی و ضروریست.
نوشیدن شربت ايمان به حشر، در حقیقت جرعه جرعه سرکشیدن سعادت و اطمینان است. از این لحاظ، همۀ متفکرینیکه بخاطر تأمین صلح و آرامش برای بشریت دست بکاراند و آسايش انسانها را هدف اصلی خود قرار دادهاند، بايد از همین زاویه مسائل را روی دست گرفته، مورد بررسی قرار دهند.
رسیدن به سعادت و رفاه حقیقی فرد، جامعه و خانواده و تمام بشریت فقط و فقط مرهون ایمان به روز واپسینیست که همۀ افعال خورد و بزرگ انسان در آن مورد بازخواست قرار میگیرد.
در این مورد در قرآن عظیم الشان چنین آمده است:
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ
«پس هر کس به اندازة ذرهاي كار نيكو كرده باشد، آن را خواهد ديد (و پاداشش را خواهد گرفت). و هر كس به اندازة ذرهاي كار بد كرده باشد، آن را خواهد ديد (و سزايش را خواهد چشيد).». (زلزال، 7- 8)
قرآن کریم با این پیام اعلام داشته و در وجود انسانها این احساس مسؤلیت را ترزیق کرده است، که هر فرد پاداش هر ذرۀ نیکی و کیفر هر ذرۀ بدی خود را دریافتنیست. وقتی انسانها اين ايمان و باور را كسب كردند، آن وقت میتوان گفت: «إعمل ما شئت» (هرچه میخواهی انجام ده!) زیرا، این حقیقت بیانگر این مطلب است که هر چیزی که انجام میشود، بدون کمی و کاستی و بطور قطعی انسان شاهد آن خواهد بود. و این شعور والا انسان را به کارهايی سوق میدهد که در روز واپسین سبب سرافرازی و سرخ رويی وی میگردد.
نونهالان که دارای روح لطیف و روان پاک هستند فقط توسط ایمان به حشر میتوانند زندگي سرشار از آرامش و آسايش داشته باشند. هرکس که طفولیت خود را از این زاویه بیند و آن آوان خورد سالیاش را در نظر آرد، اين امر را تصديق خواهد كرد.
درست است كه طفل دارای قلبی لطیف است، اما داراى ذكاوتي نیست تا حوادث را ترکیب و تحليل كند و به نتيجهاي برسد. همچنان نمیتواند مانند بزرگ سالان خود را توسط سرگرمیهاى گوناگون تخدیر نماید. به همین سبب است که او نسبت به بزرگ سالان مرگ را عمیقتر احساس میکند. از دور و بر وی کسانیکه از این دنیا میروند، در حقیقت پارۀ از وی را نیز با خود میبرند. طفلیکه پدر و مادرش را از دست میدهد، زندگياش به کلی دگرگون ميشود. همۀ ستارههاییکه عالم روحاش را روشنايی میبخشند، خاموش ميشود و آسمان وجدانش به تاریکی میگراید. هر انسانیکه دارای وجدان است، ميتواند اين خصوص را احساس كند.
هنگامیکه طفل بودم یکی از برادرانم را از دست دادم. هر باري كه به زيارت مقبرهاش ميرفتم، دستانم را به دعا بر میداشتم و با آه و زاری چنین دعا میکردم: «ای بار خدایا! چه شود گر دوباره وی را زنده کنی! تا روی زیبایش را باری دیگر تماشا كنم.!» پس از قلب من و هزاران شخص دیگری که به این حالت مبتلاست «ایمان زندگی پس از مرگ» را اگر بخواهید پاک کنید و این باور را از روان وی زدايید، چگونه میتوانید این درد را درمان یابید و این شعله را از آن قلب خاموش سازید؟ هرگز نه! با هيچ چيز ديگر نمیتوانید این درد را درمان كنيد و این شعله را خاموش سازید. فقط ایمان به روز حشر میتواند طفل سرگردان در این بحران و مشکلات را مجال تنفس دهد و اطمینان خاطر بخشد.
آری! نزدیکان او وقتی یک یک از پیش چشماناش میروند، تنها ایمان رفتن به جنت است که تسلی اش میدهد و او را از دردی جانکاه و غیر قابل تحمل نجات میدهد.
کودک با وصف اینکه نو نهال است، وقتی یکی از نزدیکان و یا کسی را که دوستش دارد و با او عادت كرده است و بدون او زندگي برايش تنگ است، از دست میدهد، به قلب لطیفش زخمی بس عمیق میرسد. این زخم آن قدر مهلک است که فقط این ایمان و اندیشه میتواند آن را التيام ببخشد:
«از این جا رخت بست و یا هم رفت، اما در آن سو خداوند Y برویش دروازههای جنت را باز کرد. او اكنون در باغهاي بهشت مثل پرندگان پروبال مي زند. و اگر من هم بمیرم مانند وی خواهم پرید»
اگر از بزرگسالانش فوت كند، کودک اینگونه فکر ميکند: «او فوت کرد اما مرا در آن سو در آغوش خواهد گرفت و موهایم را نوازش خواهد داد.» این افکار طفل است که دغدغههای فراق و دوری را از خاطرش بر طرف میکند و آن زخم پرخونش را التیام میبخشد.
آیا آسايش ميخواهید!؟ هرگز نمیتوانید آن را در لابلای دودکشهای کارخانهها که در چهار طرف برج وار بپا استاده اند بیابید، و نه هم میتوانید آن را با ترتیب و تنظیم سفرهای فضايی بدست بیاورید. آسايش حقيقي همان آسايشيست كه متكي به اين باور باشد. بلي، آسايشيكه بر اساسات زندگي پس از مرگ بنا شده باشد.
كهنسالان.... کهنسالانیکه قدم به قدم به سوی مرگ نزدیک میشوند... در حاليكه گورستان دهن خود را برای بلعیدن ایشان باز کرده است و ایشان هم لحظه به لحظه به آن نزديك ميشوند، با چه چيزي خود را تسلي دهند؟ هر روزی که رو بروی آيینه میایستند و در لابلای موهای سپید خود چین و شکنجهای در هم نشسته را نظاره میکنند، با چه چیزی میتوانند آن دغدغه را برطرف کنند؟ و چگونه خلای روحی زادۀ کاستیهای جسمی را پر خواهند کرد؟ در امتداد زندگیایکه به کهولت منتهی گردیده است، آثاري را كه اولادها، نوادهها و دوستان و نزدیکانشان كه به سراي آخرت سفر نمودهاند، در قلبهاي شان جا گذاشته است، چگونه فراموش كنند؟
کهن سالانی را که جوانی، صحتمندی، مقام و منصب از دستشان رفته است، و اثر آن محرومیتها روح و روانشان را آزار میدهد، چگونه میتوانید، تسلی دهید؟ اگر بخواهيد با مادیات تسلیشان دهید، ایشان از ترس اینکه با فرا رسیدن مرگ، امکانات مادی را نيز از دست ميدهند، بجای اینکه مورد تسلیشان قرار گیرد، برعكس آثار تلخي برجا ميگذارد. وتا آخر ادامه خواهد داشت. پس این کهن سالان نیز مانند دیگران راه و چارهاي براي دست يافتن به آسايش دارند. و آن عبارت است از: ايمان داشتن به زندگي پس از مرگ!.
تلقین و قبولاندن این خصوص، که این گور دهن باز هولناک، که برای بلعیدن کهن سالان دهن خود را باز کرده است، در حقیقت عبارت است از دروازۀ عادی بسوی دهلیز بهشت، نشان دادن اینکه عالم برزخ در حقیقت مانند سالن انتظاریست بسوی رد شدن به بهشت، و جايی است که در آن جا رحمت و آمرزگاری خداوند موج میزند، میتواند منبع تسلی این قلبهای شکسته گردد.
قرآن عظیم الشان فرياد حضرت ذکریا u را که از خداوند Y اولاد صالح طلب کرده بود و برای رحلت بسوی آخرت آمادگی کامل گرفته بود، به بهترین آهنگ چنین به تصویرآورده است:
قَالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً
«گفت: ای پروردگار من! براستی استخوانم سست شده و «موی» سرم از پیری سپید گشته، ای پروردگارم! هیچ گاه در بارۀ دعا به پیشگاهت بی بهره نبودم. (هردعاييكه كردم، اجابت فرمودي و مرا از خواسته هايم محروم نساختي.)» (مريم: 4)
بیان این فرياد برخاسته از روح به شکلی گیرا و دلکش، یکی از جنبههای معجزوی قرآن عظیم الشان میباشد. هر انسان با درکیکه به وجدانش گوش فرا دهد، و از زبان حال دلش تبسمی درد آور و تلخ را مشاهده کند، بخوبی میتواند این فغان و نجوای روحی خود را حس کند.
تسلى وى در اين حالت، و نجاتش از طوفان برخاسته در روحش، فقط و فقط توسط ايمان به آخرت ميتواند باشد. گويا ايمان و باور به آخرت در گوش او با دمى جانبخش اين نجوا را ميكند: «زندگيت را بپايان بردى، وظيفهات را انجام دادى، خداى با مرحمتىكه تو را به اين زمين فرستاد، دگر نمىخواهد بيشتر از اين تو را در اين بيابان سرگردان كند، بلكه تو را به حضورش ميخواهد و نعمتهاى فراوانش را برايت ارزانى ميكند...»
آري! امثال اين مژدههاست كه آن پير از دنيا بريده را آسايش و سعادت واقعي مي بخشد! زيرا او آمادۀ رهسپار شدن به سوي دیار اصلي اش يعني سراي آخرت است.
اكثريت حيات اجتماعي را جوانان تشكيل ميدهند. جوانان سركش و لاابالى، زندگى را تلخ و جهنمى ميسازند. از سوى ديگر جوانانىكه مانند اصحاب پيامبر زندگى دارند، سيماىشان نويد بخش نور ايمان و سعادت است، كردار و گفتارشان خداواند را به خاطر مىآورد و دريچۀ چشمانشان نظارهگر بهشت است؛ زندگي را سراسر به بهشت مبدل ميسازند. آري! حقيقت خود شناسى جوانان وابسته به ايمان حشر است و هرگاه اين ايمان به روز واپسين و زندگى بعد از مرگ از قلب و مغزشان دور شود، همه به سرچشمۀ بد بختى مبدل خواهند گرديد. اگر امروز بشريت آرامش و آسايش ندارد از دست همين جوانان لا ابالى است كه سراسر زندگيشان مملو از هذيان است. آموزگاران و پيداگوگها كه به علاج اين درد مشغول اند، بجاى اينكه درمانى يابند، زخم را مهلكتر و عميقتر كردهاند. در حالىكه درمان اين درد فقط وابسته به ايمان به روز واپسين است و بس.
زيرا راه حل واقعى و حقيقى اين معضله در تربيۀ نسليست كه هر قدم خود را به شعور و باور به روز بازخواست و ملاقى شدن با خداوند Y بر دارد.
روزى حضرت عمر t بهسوى مسجد ميرفت. پيش روى خود طفلى را ديد كه به عجله به سوى مسجد ميرود. حضرت عمر t قدمهاى خود را تيزتر كرد و به طفل خود را رساند و ازش پرسيد:
- اى پسرك! هنوز بر تو نماز فرض نشده است، چرا به اين سرعت و هيجان به سوى مسجد ميروى؟ طفل براى حضرت عمر t فقط اين جواب را داد:
- اى امير المؤمين! ديروز در محلۀ ما يك طفل وفات نمود!
مدار و تكيه گاه پايدارى و تنظيم زندگى فقط و فقط منوط به يقين داشتن به روزيست كه هر چيز در آن ثبت شده و مورد باز خواست قرار ميگيرد.
همۀ حركات و حادثات موجود در كاينات با ارادۀ كلى تنظيم گرديدهاند، درحاليكه انسان مجبور و مكلف است تا زندگى خود را با ارادۀ خودش سر و سامان دهد. و در نتيجۀ اداي حقِ اين اراده خداوند Y با رحمانيت و رحيميتش به انسان بهشتى مىبخشد با حور و غلمان و خدمه، كه در آن هرگونه نيازهاى جسمانى وى تأمين شده است.
زيرا اراده، جلوۀ رحمانيت و رحيميت است. بهشت نيز شكل تظاهر رحمانيت و رحيميت است. وقتى انسان در اين دنيا از ارادۀ خود كه مقتضاى رحمانيت و رحيميت خداوند Y است، استفادۀ خوب كند، ثمرۀ آن را نيز به عنوان تظاهر رحمانيت و رحيميت خواهد ديد.
آري! هنگامىكه زندگى انسان مطابق به آخرت تنظيم گردد و روز واپسينى كه در آن هرگونه راز فاش ميگردد، فراموش نگردد، فرد، خانواده و اجتماع به آسايش و اطمينان دست خواهند يافت؛ به ويژه جوانان استقامت خواهند يافت، و زير چتر نظم و انتظام زندگي خواهند كرد و آرامش و آسايش ديگران را نيز اخلال نخواهند ساخت.
سهل بن سعد t ميگويد كه به پيامبر از حالت جوانى خبر دادند كه روزها بود در كنج خانهاش عزلت گزيده بود و ميگريست. حضرت پيامبر به خانۀ آن جوان تشريف برد. هنگامىكه جوان پيامبر را ديد، از جايش برخواست و خود را در آغوش آن بزرگوار انداخت و پس از لحظهاي در قدمهاى پيامبر مدهوش افتاد و جان سپرد. چشمان پيامبر گرامى از اشكتر شد و چنين فرمود:
جَهِّزوُا صَاحِبَكُمْ فَإِنَّ الْفَرَقَ مِنَ النَّارِ فَلَذَ كَبِدَهُ، وَالَّذِى نَفْسىِ بِيَدِهِ لَقَدْ أَعَاذَهُ اللهُ مِنْهَا
«رفيق تان را تجهيز و تكفين نماييد، به اينكه ترس از دوزخ جگرش را بريان ساخته؛ قسم به ذاتى كه جانم در دست قدرت اوست، خداوند Y او را از آتش دوزخ نجات خواهد داد.» [1]
خداوند Y در بارۀ عاقبت اهل ايمان چنين فرموده است:
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى (نازعات، 40 - 41)
«و هر كس از حضور در پيشگاه خداوند Y بترسيد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت منزلگاه اوست»
انسانىكه به حساب دادن در پيشگاه خداوند Y باور دارد و زندگىاش را موافق به همين باور سر وسامان ميبخشد، در امان الهيست. زيرا خداوندی كه رحمتش نهايت ندارد، در يك حديث قدسى به بندگانش چنين مژده داده است:
«در عين حال، دو ترس و دو اطمينان را نصيب كسى نمىكنم» [2]
پس كسىكه در اين دنيا از خداوند Y هراس دارد، درآخرت در امن است. آيا بهتر از اين دستور براى جلوگيرى طغيان و سركشى جوانان، سراغ داريد؟ و يا دايرهاي بهتر از آن در اختيار داريد تا انسان را محافظت كند؟ در اين صورت اگر جواب شما منفى باشد، به مثبت بودن جواب خودتان اقرار كردهايد. بايد همۀ آموزگاران و پيداگوگها به اين حقيقت گوش فرا دهند و آن را در زندگى جامۀ عمل پوشانند.
جوانان همۀ هست و بود يك جامعه اند. هنگامىكه حضرت عمرt غرش و نعرۀ جوانى را در مقابل بيعدالتي مشاهده نمود، اين چنين فرمود: «ملتىكه فاقد جوانست، در حقيقت محو است» اگر به اين سخن حضرت عمر t دقت كنيم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه جوانانىكه مجهز با احساسات والايند، هستۀ زندگى جوامع هستند. چنين ملتي، استعداد اين را دارد تا مدنيتهاى جديدى به ميان آرد. ملتىكه جوانهايش هرزه و لا ابالى اند، مدنيت خود را از دست خواهد داد. پس دانسته ميشود كه فكتور اساسى در ظهور مدنيتها، جوانهاى با شعور و با ايمانى اند كه قلبهاي شان سرشار از ايمان به روز آخرت است.
خلاصه اينكه، فقط انسانهاى با ايمان ميتوانند زندگى با سعادتى داشته باشند و فقط انسانهاى با ايمانند كه مستحق زندگى با اطمينان وبا سعادتاند. جوانها هستند كه جامعه را يا به زمين ميزنند ويا هم به افلاك ميرسانند؛ جامعه توسط جوانها يا زندگى مىيابد ويا هم نابود ميگردد.
تعداد بيشتر انسانها را مردمان مصيبت زده، بيمار و مظلوم تشكيل ميدهد. ايمان به روز حشر در روح و روان اين اشخاص تاثير بسزايى دارد.
تنها اميد بيماران و كسانيكه دوان دوان بهسوى گورستان در حركتاند، اينست كه گور تنگ و تار را روزنهاي بهسوى آخرت بدانند. اگر بيمار گور را راهى بسوى خوشبختى و وسيلهاي براى رسيدن به ديار هميشگى نبيند، هرگز حالتش بهبود نمىيابد. تسلى دهندۀ بيمار در درد زايمان، درد پشت و پهلو و بيمارى سرطان و ديگر امراض لا علاج، همين باور به روز واپسين است و بس و تنها توسط اين باور ميتوانند در مقابل سكرات موت و دغدغههاى جان كندن و هيبت عزرائيل پايدارى نمايند.
بيمار با اين باور و با اين خواطر ميتواند خود را تسلى دهد و بيمارياش را فراموش كند: «آري! من از اين ديار رحلت ميكنم، كسى نمىتواند مانع رفتن من از اينجا شود ... من در آن ديار به جوانى و صحت دايمي دست خواهم يافت، من به حضور خداوند Y و به ديار خداوند Y كه همه آنجا رفتنى اند، ميروم»
البته به همين سبب بوده است كه بندههاى مقرب خداوند Y در هنگام جان دادن غنچه وار تبسم بر لب داشتهاند و بر اين حالت جان خود را به جانان سپردهاند.
پيامبر در واپسين لحظات زندگياش، دست خود را از دست حضرت عايشه 1 دور ميكند و ميگويد: «پروردگارا! ديگر مىخواهم به آنسوها بروم»[3] يك روز قبل از وفات هم اين چنين فرموده بودند:
إِنَّ عَبْدًا خَيَّرَهُ اللهُ بَيْنَ أَنْ يُؤْتِيَهُ مِنْ زَهْرَةِ الدُّنْيَا مَا شَاءَ وَبَيْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَهُ
«خداوند Y يكى از بندههايش را بين نعمت هاى دنيا و نعمتهايى كه در نزد وى است، مخير ساخت، بندهاش همان را ترجيح داد كه در نزد خداوند است»[4]
آن بندهاي كه بين دنيا و آخرت مخير گرديده بود، خود ايشان بود. اصحابيكه موضوع را دانسته بودند، اشك از چشمانشان جاري شده بود. پيامبر دستان خود را از دست حضرت عايشه 1 جدا ساخته بود، رفتن به رفيق اعلى را ميخواست.
به همين شكل حضرت عمر t با قامت بلند و بالاى خود در يكى از ويرانهها سرش را بر زمين مينهد و اشتياق رفتن به آنسوها را چنين اظهار ميدارد: «خداوندا! اين بار مسؤليت را از شانههايم بردار، كه ديگر طاقت برداشتن آن را ندارم!»
ايمان به آخرت و سراي آخرت كه تجلي گاه هزاران زيبايي است و در ورای آن ديدار جمال الله بود كه آنان را به اين سخنان وا مي داشت و اين آرزوي شان را بيدار ميساخت.
تسلى مظلومىكه عِرض و ناموس خود را نتواسته است از دست ظالم غدار نجات دهد و در آتش انتقام بخود ميپيچد، فقط به آن روزيست كه از يخن ظالم گرفته وى را نزد خداوند Y شكايت كند و در مقابل ظلمىكه عليه وى روا داشته شده است، مكافات اخروى را در يابد. زيرا مظلوم يقين دارد كه ظلم ظالم بدون مجازات نمىماند؛ و روزى در محكمۀ كبرا همۀ خورد و بزرگ به حساب كشانيده خواهد شد. و بدينگونه ظالم به مجازات و مظلوم به مكافات خواهد رسيد.
خداوند Y دربارۀ اين موضوع چنين فرموده است:
وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِى ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ اَلِيمٌ شَدِيدٌ
(هود: 102)
«اينگونه است سخت گيرى پروردگار، هرگاه بخواهد ديار ستمگاران را ويران كند كه انتقام خدا بسيار دردناك و شديد است»
خداوند Y هنگامىكه يكبار ظالم را بگيرد، سخت و شديد ميگيرد. آنگاه ديگر رهايي ندارد. آري! مظلومىكه نمىتواند خود را از چنگ ظالم نجات دهد، اينگونه انتقام ميگيرد و تسلي ميشود.
و مصيبت زدگان... مصيبت زدگانيكه به مصايب آسماني ويا زميني دچار شدهاند، باغ و باغچۀشان را از دست دادهاند، بناهاي شان ویران شده و خانه و كاشانۀشان از بين رفته است، با ايمان به زندگي پس از مرگ ميتوانند تسلي يابند. زيرا نظر به اين باور و ايمان، مالىكه در مصيبتها تلف ميگردد، در نزد خداوند Y صدقه بشمار ميرود و جان تلف شده به مقام شهادت نایل میگردد. او با اين باور، در آنجا به آرامش و آسايش دست مييابد.
از سوي ديگر، خانواده ای كه با ايمان به آخرت به گوشهاي از بهشت مبدل ميشود، با دور شدن و زدودن اين ايمان، به گودالي از گودالهاي جهنم تبديل ميگردد. خانه ای كه در آن اطفال از شعور و زندگى دينى دوراند، جوانان در پي آروزهاى نفسانى خود اند و بيمار در درد و غصه بر خود مىپيچد و انتظار مرگ را ميكشد، با وصف اينكه افراد در آن خانه و كاشانه زندگى دارند، مانند خرابهاي است كه بومهاى شوم بالاى آن در گردش و آوازند.
خانه ای كه در آن چهرهها و ابروان درهم كشيده و بدتر از آن افرادى كه از اين فضاى مكدر دور ميشوند و توسط سرگرمىهاى گوناگون خود را تخدير ميكنند... در اينگونه خانهها سعادت و خوشبختى را فقط ايمان به روز حشر و زندگى پس از مرگ ميتواند به ارمغان بياورد.
اگر مىخواهيد همۀ خورد و بزرگ را مسعود و خوشبخت سازيد، سعي كنيد در همۀ قلبها ايمان به روز حشر را جاگزين سازيد. آنجاست كه جوانها زندگىشان نظم و انسجام مىيابد، كودكان خود سرى خود را رها خواهند ساخت، سالمندان به عنوان راهروان بهشت، در فضاي مملو از سعادت زندگي خواهند كرد و بدين ترتيب درخششِ سعادت، خانه را پرنور خواهد ساخت و معانيِ آخرت قبل از رفتن به آنجا، در آن خانه ترنم خواهد كرد و در نتيجۀ اين همه، زندگي بهشت حكمفرما خواهد شد.
كشور و شهر نيز به مثابۀ خانۀ بزرگ براى انسانها محسوب ميشود. در دنيايىكه جوانان آن هر يك اسير نفسهاى خود اند، سالمندان آن بد بين به آينده و ظالمان آن چون صداى نى، از شنيدن آواز مظلوم لذت ميبرند، نميتوان سخن از آسايش و آرامش زد. كشورها، شهرها و ملتهاى اينگونه دنيا بدور از آرامش و آسودگي اند. زيرا اركانىكه آسايش را بار مىآورند، بجا آورده نشده است...
آن گونهكه نماز از خود اركانى دارد و در صورت خاشعانه بجا آوردن اين اركان، نماز به كمال خود ميرسد و نماز گذار تبسم معراج را در لبانش احساس ميكند؛ به همان گونه براى با سعادت شدن كشورها و ملتها، بايد اجزايىكه كشورها و ملتها را تشكيل ميدهند، به تمام معنا اركان سعادتمند بودن را بجا آورند. تأسيس شهر و ناحيۀ ايدهآل تنها با نظام ايدهآل ممكن است. بگذار افلاطون خيال آن را در «جمهوريت»اش ببيند!... فارابي خيال پرست هم در «مدينۀ فاضله» آن را ترسيم كند. از اينكه ايشان از اركان به ميان آورندۀ اين جامعۀ ايدهآل محروم اند هرگز نمىتوانند اينگونه جامعه را بنيان گذارى كنند. آري! بزرگترين ركن براى تأمين آسايش در زندگي، در پهلوى ايمان و باور به روز حشر ترزيق شعور استحقار دنيا و انتظار آخرت در وجود انسانهاست.
يكي از عملكردهاي مرد توازن حضرت محمد، آن است كه ايشان نظام دنيا را مبتني بر باور «حسابدهي در روز آخرت» تأسيس كرد. اين زندگى، در حقيقت خود مقدمۀ روز آخرت، مزرعهاي براي آماده شدن انسان به آخرت و فرصتيست براى افروختن شعلههاى احساس آخرت در قلبها. و البته به همين سبب است كه اينجا را «يوم الدنيا» و آنجا را «يوم الآخر» گفتهاند. در حقيقت كارهايىكه در اين دنيا صورت مىپذيرد، براى روز آیندهای كه عبارت از روز آخرت است، انجام داده ميشوند. اينست كه پيامبر براى اينكه قلبهاى همۀ انسانها مطمئن گردد و هركس به اين خوشبختى نايل گردد، براى همه درس عبرت داده است.
قلبهاى صحابۀ كرام چنان از ايمان به روز آخرت سرشار بود كه دنيا را استحقار مي كردند و گويا چشمانشان هيچ چيز دنيوى را نمىديد. اين هم يك مثال: «روزى دو صحابى بخاطر تقسيم مالىكه بر سر آن با هم اختلاف داشتند، نزد پيامبر براى حل اختلاف و اصدار حكم آمدند. هر يكى از آنها مدعى بود كه حصۀ زياد مال از آن اوست. سرور دو جهان پس از شنيدن سخنان آنها چنين فرمود:
- «حال امكان دارد يكى از شما نسبت به ديگر درد خود را بهتر عرض كند و خود را صاحب حق جلوه دهد. من هم چون شما يك بشر هستم، نظر به دليل مقنعتر حكم خواهم نمود. اما بياد داشته باشيد كه در روز آخرت نظر به حقيقت واقعه، حكم ميگردد. ظالم جزا، و مظلوم مكافات خود را بدون كمي و كاستي دريافت خواهند نمود.
آن دو صحابى بعد از شنيدن سخنان پيامبر از حق خود گذشتند و همۀ آن مال را يكى به ديگرى مىبخشيدند. بعد از آن پيامبر براى آن دو صحابى چنين توصيه فرمودند:
- برويد و مال را بطور عادلانه بين خود تقسيم نماييد، بعد از آن قرعه بيندازيد و به آنچه براي تان رسيده است راضي شويد و حق يكديگرتان را ببخشيد».[5]
چنانچه ديده شد، در سايۀ ايمان به آخرت، زندگى اينگونه انتظام مىيافت. اين نظام و حساسيت به اندازه ای بود، كه وقتى يكى از آنها مرتكب گناهى ميشد، خود را به ستون مىبست و تا زمانىكه فرمان بخشش وى از جانب خداوند Y نمىرسيد، به همان حال باقي ميماند. مسأله آنقدر جدي بود، كه اگر ميدانستند گناهشان صرف با خون شهادت پاك مي شود، بدون هيچ ترددى براى اينكه به آخرت پاك روند، جانهايشان را در راه خدا ايثار مينمودند و گناهشان را با خون شهادت شست وشو ميكردند.
هنگامىكه سعد بن ربيع t در دامنۀ كوه احد جان را به جان آفرين ميسپرد، محمد بن مسلمه t سلام پيامبر را در گوشش نجوا كرد. سعد بن ربيع t وقتى از زبان محمد بن مسلمه t سلام پيامبر را شنيد، اين چنين پاسخ داد: «سلام مرا به پيامبر گرامى رسان. قسم به خداست كه از پشت كوه احد بوى بهشت به مشامم ميرسد.»
آري! جز ايمان به روز آخرت ديگر چه چيز مىتواند حتى در هنگام مرگ نيز انسان را به لذت و سعادت رساند؟ كدام يك از امكانات بشرى ميتواند براى افراد، خانواده و جمعيت اين سعادت را تقديم كند؟
اكنون سخنان گهربار فخر كايناترا در بارۀ اينكه ايشان امت خود را در مورد ايمان به روز حشر چگونه تربيه نموده است ذكر مينماييم:
يَا اَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ تُحْشَرُونَ إِلَى اللهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلا ألا وَإِنَّ أوَّلَ الخَلائِقِ یُکْسَی يَوْمَ القِيَامَةِ إِبْرَاهِيمُ ألا وَإِنَّهُ يُجَاءُ بِرِجَالٍ مِن أمَّتِى فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأقُولُ يَا رَبِّ أصَیْحَابِى فَيُقَالُ إِنَّكَ لا تَدْرِى مَا أحْدَثُوا بَعْدَكَ فَأقُولُ كَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
«اى انساها! شما پابرهنه، عريان وختنه ناشده حشر خواهيد شد (يعني: شما با همۀ ذرات اصليه، اشباح و ارواحتان دوباره حشر خواهيد گرديد. هم جسماً و هم روحاً، برانگيخته خواهيد شد. بهشتىكه آن را در وجدانتان احساس ميكنيد و نمىتوانيد ببينيد، فراتر از آن براى ديدار جمال خداوند Y كه جلوههاى آن را مىبينيد و به حقيقت آن پى نمىبريد، حشر خواهيد گرديد.) آگاه باشيد! اولين كسى كه در روز آخرت جامه پوشانده ميشود، حضرت ابراهيم است. آگاه باشيد! در آن روز بعضى از امتانم از طرف چپشان گرفته ميشوند و آورده ميشوند. من خواهم گفت كه اى پروردگار! اينها اصحاب منند! خداوند متعال Y در جواب من اين چنين خواهد فرمود: اى محمد! تو نمىدانىكه ايشان بعد از تو چه چيزها كه نكردند! بعد از آن من مانند بندۀ صالح، حضرت عيسى u چنين خواهم گفت: «مادامىكه من در ميان آنها بودم شاهد اعمالشان بودم، و چون روح مرا گرفتى باز تو خود نگهبان و ناظر اعمال آنان بودى و تويىكه بر همه چيز گواهي، اگر آنان را عذاب كنى بار خدايا همه بندگان تو هستند و اگر از گناه آنها در گذرى باز تو توانا و حكيمي.»[6]
در اين مورد، طبرانى از طريق أنس t از زبان پيامبر حديثى را چنين نقل نموده است:
«لَمْ يَلْقَ ابْنُ آدَمَ شَيْئًا مُنْذُ خَلَقَهُ اللهُ عزَّ وَجَلَّ أَشَدَّ عَلَيْهِ مِنَ المَوْتِ ثُمَّ إِنَّ اْلمَوْتَ أَهْوَنُ مِمَّا بَعْدَهُ وَإِنَّهُمْ لَيَلْقَوْنَ مِنْ هَوْلِ ذَالِكَ الْيَوْمِ شِدَّةً حَتَّى يُلْجِمُهُمُ الْعَرَقُ حَتَّى إِنَّ السُفَنَ لَوْ أُجْرِيَتْ فِيهِ لَجَرَتْ»
«آدميزاد، از زمانيكه خداوند او را آفريده، شديدتر و سخت از مرگ به چيز ديگرى رو برو نشده است. و مرگ، نسبت به وقايع بعد از مرگ، آسانتر خواهد بود. در آن روز با چنان شدتي روبرو ميشود كه غرق در عرق ميگردد؛ بهگونهاي كه اگر كشتى بالاى آن عرق رانند، ممكن بود.»[7]
اين حديثىكه بخارى و مسلم از طريق ابو هريره t از زبان پيامبر روايت نمودهاند، تفصيل دهندۀ حديث بالاست:
«يُحْشَرُ النْاسُ عَلىَ ثَلاثِ طَرَاِئقَ رَاغِبِينَ رَاهِبِينَ وَاثْنَانِ عَلىَ بَعِيرٍ وَثَلاثَةٌ عَلىَ بَعِيرٍ وَأَرْبَعَةٌ عَلىَ بَعِيرٍ وَعَشَرَةٌ عَلىَ بَعِيرٍ وَتَحْشُرُ بَقِيَّتَهُمْ النَّارُ تَقِيلُ مَعَهُمْ حَيْثُ قَالوُا وَتَبِيتُ مَعَهُمْ حَيْثُ بَاتُو، وَتُصْبِحُ مَعَهُمْ حَيْثُ أَصْبَحُوا وَتُمْسِى مَعَهُمْ حَيْثُ أَمْسَوْا»
«انسانها در روز قيامت به سه گونه حشر ميشوند. طبقۀ اول كسانىاند كه در دنيا توازن خوف و رجا را برقرار نمودهاند.»
(اينها كسانياند كه قلبهايشان هميش به ياد خدا بوده و كارهاى خود را بر اساس شعور حساب دهى در روز آخرت بنا نمودهاند. كسانى اند كه در برابر مأيوس كنندهترين حوادث به رحمت خداوند Y اميد وار بودهاند. با وصف اينكه از خداوند Y تا حد توان هراس داشتهاند، به شعار كفر كه عبارت از يأس و نااميديست روى نياوردهاند و زندگى خود را در رغبت و رهبت سپرى كردهاند.
طبقۀ دوم، كسانى اند كه براي رفتن به بهشت بالاى يك مركب دو، سه، چهار.... و ده نفر سوارند...
(بالاى يك مركب، با اين تعداد زياد افتان و خيزان كوشش دارند تا خود را به نزد پروردگارشان رسانند. اين افتان و خيزان بودن اين گروه براي رفتن به بهشت، به سبب اين است كه ايشان در دنيا گناه كار بودهاند و در دامن گناه افتادهاند؛ و به قدر گناه خود در آن سو در افت و خيزند.
طبقۀ سوم را دوزخ است كه سوق ميدهد
(يعنى شرارههایى از دوزخ مىخيزد و ايشان را جبراً به هر سويىكه دوزخ بخواهد سوق ميدهد) اگر ايشان بخواهند به خواب نيمروزى روند، دوزخ هم با ايشان به خواب نيمروزى ميرود و اگر ايشان بخواهند به خواب شبانگاهى روند، دوزخ نيز با ايشان به خواب شبانگاهى رود. و هرگاه بخواهند صبح برخيزند، دوزخ با ايشان است و هنگامىكه شب بالاىشان سايه افگند، جهنم همچنان با ايشان است.)[8]
زيرا آنان هستۀ دوزخ را در روح و وجدان خود حمل ميكردند. شب و روزشان را با هستۀ دوزخ سپري كردند. بناءً هرگونهاي كه زندگي كردند، همان گونه با ايشان معامله خواهد شد. و آن هسته، آن قدر نشو و نما مييابد كه به درخت تنومندى مبدل مي شود و آنجاست که دست از گريبان شان برنخواهد داشت.
پيامبر به واسطۀ اين اندرزها امتش را با شعور آخرت تربيه ميكرد و به ويژه صحابۀ كرام آن قدر حساس بودند كه گويا از آنسوي پرده جهنم را با همه دهشت، و بهشت را با همه زيبايياش مشاهده ميكردند. وكردار خود را در دنيا به آن دو محك ميزدند.
آري! راز سپرى نمودن زندگى با استقامت و سعادت در اين نهفته است كه شخص خود را موافق آموزههاى پيامبر تأديب نمايد و طرز زندگى آخرت را در اين دنيا در اخلاق خود پياده كند. در غير آن هرگز نمىتوان از افرادىكه به آخرت ايمان ندارند و اجتماعىكه از اين افراد تشكيل يافتهاند، توقع فضيلت و استقامت را داشت. اگر در آنان اثرى از فضيلت مشاهده شود، آن همان فضيلتيست كه از جانب خداوند در جوهر و هستۀ فطرت انسانيت نهاده شده است. از اينكه در فطرت جاگزين شده است، عمل بر عكس آن امكان ندارد. و همين است كه ايشان را به انجام كارهاى پر فضيلت و تحسين آفرين جبراً سوق ميدهد. اما اين فضيلت، هيچ گاه به درجه و مرتبۀ فضيلتى نمىرسد كه توسط جهد و كوشش بدست مىآيد.
[1] علي المتقي، كنز العمال، ج، 3، ص، 283
[2] مناوي: فيض القدير، ج، 4، ص، 495
[3]بخاري: مغازي، 84؛ مرضي، 19؛ فضائل الصحابه، 5؛ مسلم: سلام، 46؛ ترمذي: دعوات، 76
[4] بخاري: مناقب الأنصار، 45
[5] أبوداود: عقديه، 7؛ احمد بن حنبل: المسند، ج، 6، ص، 320
[6] مائده: 117- 118؛ بخاري: تفسير، 5، 14؛ أنبياء، 8، 48؛ مسلم: جنه، 56؛ ترمذي: قيامه، 3؛ نسايي: جنائز، 118-119
[7] طبراني: المعجم الأوسط، ج، 2، ص، 277
[8] بخاري: رقاق، 45؛ مسلم: جنه، 59؛ نسائي: جنائز، 118
- Created on .