مكتب را به نام من نامگذاري كنيد و به جنازهام با ازدحام بياييد!
پرسش: بعضيها دوست دارند نهادهاي خيريهاي كه ساخته اند، به نام آنها نامگذاري شود حتي اگر در ساختمان يك مكتب يا يك شفاخانه، فقط مصرف يك اتاق را داده باشند ميخواهند و حتي شرط ميگذارند در دخولي آن نامشان نقش شود. چنين خواهش و عملي براي انسانهايي كه خود را وقف خدمت به دين و وطن كردهاند، تا چه حّدي تصويب ميگردد؟ آيا اين توقع كه شخص ياد نيكي از خود بر جايگذارد و دعاي نسلهاي آينده را بگيرد، ميتواند چنين آرزويي را موّجه بسازد؟
پاسخ: رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) فرموده است: هرگاه انساني بميرد ثوابهايي كه بر دفتر اعمال او جاري بود، قطع ميشود به استثناي سه چشمۀ اجري كه انسان تا روز قيامت از طريق آنها ثواب به دست خواهد آورد: «صدقۀ جاريه؛ علمي كه از آن استفاده ميشود؟ و فرزند صالحي كه دعاي خير ميكند.» صدقۀ جاريهاي كه در حديث شريف ديگري نيز ذكر شده است به معناي عمل صالحي است كه پيوسته وسيلۀ أجر و ثواب است و همواره در دفتر اعمال، پاداش ميريزاند و مكتب، مسجد، شفاخانه، طعام خانۀ فقرا، مهمانخانه، كانال آب، چشمه، راه، پل و ديگر مؤسسات خيريه را احتوا ميكند. با توجه به اساسات دين ما، تا زمانيكه انسانها (حتي حيوانات) از اين اماكن كه شامل مفهوم صدقۀ جاريه ميشود استفاده كنند، كساني كه اين اماكن را ساختهاند، يا وسيلۀ اعمار آن شده، ثروتمندان را تشويق و راهنمايي كردهاند هم در طول حيات وهم بعد از وفاتشان پيوسته ثواب به دست ميآورند. اجداد ما نيز به هدف نيل به همين أجر و ثواب دنبالهدار، اقدام به ساختن آثار پرشكوهي چون مدرسه، مسجد، كاروانسرا، حمام، چشمه، پل، دكان و بازار كردهاند.
اين مؤسسات خيريه كه به نيت داشتن يك چشمۀ دايمي ثواب اعمار گرديده و صرف به خاطر رضاي الله جل جلاله در خدمت همۀ مردم قرار داده شده است – از زمان عثمانيها تا امروز – به نام «خيرات» «مبّرات» ويا «مؤسسات الخيريه» ياد شده است. وانسانهاي خيرّي كه با ثروت شخصي و از طريق وقفها مؤسسات گوناگوني را كه جامعه بدان نياز داشته، ساخته و به كار انداختهاند به نام «صاحبالخيرات». «صاحبالخيرات و الحسنات» ويا «صاحبالخيرات والمبّرات» ياد شده اند.
اگر نامت هم گرفته نشود خداوند ميداند
آري، نام كسي كه سبب بر خوردار شدن جامعه از يك نهاد خيريۀ شامل در چارچوب صدقۀ جاريه گريده است، معلوم باشد يا نباشد، و نامش در وقفنامۀ آن مؤسسه ذكر شود يا نشود، و نام و نشانش در يكي از تابلوهاي دروازۀ دخولي حك شود يا نشود، تا زماني كه آن نهاد به خدمتش ادامه دهد، اجر و ثواب به دفتر عمل آن شخص سرازير خواهد بود. اگر از نام و نشان فرد خيّري كه يك مكتب، يك شفاخانه، يك كورس آمادگي به دانشگاه ويا يك خوابگاه محصلان ساخته است، هيچ ياد هم نشود، مادامي كه انسانها از آنجا استفاده كنند، باران اجر به دفتر حسنات او پيوسته خواهد باريد. هرگاه افرادي كه در آن مكتب تربيت شده، در آن شفاخانه بهبودي يافته، در آن كورس به سوي آينده گام نهاده و در آن خوابگاه رشد و نمو يافتهاند با جملۀ «صاحبالخيرات» دعاي اجمالي كنند و بگويند: «خداوند خيرش دهد و از او خشنود باشد.» آن دعاها بدون شك آدرس خود را مييابند و در دفتر ثواب خيركننده به ثبت ميرسند. هرچند نامش بر پيشاني آن مؤسسه نوشته نباشد و هيچ كس علناً نام او را نبرد آن شخص به طور ضمني مشمول دعاها ميشود و بهرهاش هر چه باشد اجر آن را دريافت ميكند. زيرا الله جل جلاله از هر خير هر كس آگاه است. قرآن كريم در آيۀ 270 سورۀ بقره كه ترجمهاش چنين است: «و هر هزينهاي را كه (در راه خير يا شر) متحّمل ميشويد، يا هر نذري را كه (در راه طاعت يا معصيت) بر عهده ميگيريد، بيگمان خداوند آن را ميداند و ستمگران را ياوري نيست.» و دهها آيۀ ديگر از اين قبيل، همين حقيقت را برجسته ميسازد و خاطر نشان ميكند: آنانيكه اموال شان را در راه الله جل جلاله به مصرف رسانده و در پي انفاقشان منّت نمينهند و كسي را آزرده نميسازند، مكافات خود را از طرف خداوند دريافت خواهند كرد؛ پس آنان بايد نيكيهاي خود را به علم بيپايان الله جل جلاله حواله كرده و پاداش خود را صرف از او بخواهند و هيچ نوع توقع دنيوي نداشته باشند.
اما بعضي از افرادي كه اين حقيقت را كاملاً درك نكرده و موفق به تزكيۀ نفس نشدهاند، ميخواهند نامشان حتماً بر پيشاني ساختماني كه ساختهاند، نوشته شود. ياد شدن أثرشان را به نام «مكتب فلاني»، «ليليۀ فلاني» وسيلۀ شرف، افتخار و احترام تلقي ميكنند و حتي بدين وسيله ميخواهد افراد خانوادۀشان نيز اعتبار پيدا كند. و بدين طريق آن كار خير را با ملاحظاتي چون ديده شدن، شنيده شدن، شناخته شدن، خود را تبارز دادن و زبانزد اين و آن شدن ميآلايند و آن چشمۀ پاك و زلال ثواب را آلوده ميسازد و حتي ميخشكانند.. زيرا در اعمالي كه به نيت ببينند، بشنوند، بفهمند و اعتبار دهند انجام بگيرد، منافع دنيوي مطرح است و اين احتمال وجود دارد كه آن اعمال به كلّي به باد هوا برود.
ميوههاي اخروياي كه در اينجا به مصرف رسيده است
چنانكه خداوند سبحان طيّ حديث شريفي چنين ميفرمايد: «من هيچ نيازي به شريك ندارم. من يگانه ذاتي هستم كه از داشتن شريك پاك و منزّه است. هر كه كاري انجام دهد و در آن كار جز من كسي را شريك بگرداند (در يك كار اخروي در پي خشنودي و تحسين و مكافات كسي به غير از خدا باشد) هم او را و هم شركش را ترك خواهم كرد.» (مسلم، زهد، 46) قرآن كريم كساني را كه دست از منّت و اذيت و آزار ديگران بر نميدارند به حالت انسانهاي درماندهاي تشبيه ميدهد كه بدون ايمان به الله جل جلاله و روز آخرت، به خاطر ريا صدقه ميدهند. و خاطر نشان ميسازد چنانكه صخره سنگي كه خاكهاي كمي روي آن نشسته است پس از يك باران سختصاف صاف ميماند. آن شخص ريا كار نيز پس از ديدن منفعت دنيوي صدقهاش، دست خالي به آخرت خواهد رفت و در آنجا مفلس خواهد ماند.
با اين وصف، صدقه دادن نه به نيت كسب رضاي الله جل جلاله بلكه به منظور جوانمرد شناخته شدن و خيّر و نيكو كار ديده شدن چيزي جز ريا و خود نمايي نيست. خدا محافظت كند، احتمال دارد بسياري از اعمال به ظاهر خير، به نسبت سنگيني اين نوع ملاحظات به باد هوا برود و هيچ نوع ثمرۀ اخروي نداشته باشد. آري، يك كار هرچند در ظاهر كار خير هم باشد مادامي كه نام، شأن و شهرت انجام دهنده در آن داخل شد و احترام افراد خانواده و اعتبار زن و فرزندانش در آميخت، توجه به الله جل جلاله در آن كار كاهش مييابد. كامل شدن توجه به الله جل جلاله، به ترك كامل ماسوي او وابسته است. انسان به پيمانهاي كه نام و نشان و اعتبار خود و افراد خانوادهاش را از رده خارج كرد و آنان را از نظر دور داشت توجهاش را به الله جل جلاله متمركز نموده و صرف رضاي او را جسته است. و به پيمانۀ كم يا زيادي كه به نفسش هم سهم داد، توجهّي را كه بايد به مولاي متعال منحصر ميساخت تنگ ساخته، تقسيم كرده و قطعه قطعه نموده است.
متأسفانه كساني كه فريب زيبائيهاي جذّاب دنيا را خورده و اين زندگي را ماندگار پنداشته نتواستهاند و از حبّ شان و شهرت، مقام و منصب پاك شوند به دليل ناآگاهيشان از نحوۀ برد وباخت در اين موضوع و عجزشان از درك اين مطلب كه منافع دنيوي ثواب اعمال اخروي را كاهش داده و حتي از بين ميبرند، در زمينۀ اعمال خير و نيكوكاري نيز مرتكب اشتباهات بزرگي ميشوند و با وابسته ساختن بعضي از اعمال نيكشان به خود نمايي، آوازه و شهرت وبا به خود نسبت دادن پارهاي از كارهايي كه سهمي در آن داشتهاند، چيزهاي زيادي را به حساب آخرتشان از دست ميدهند. اگر اين افراد آماده پذيرش پند و نصيحت اند، به خاطر مواجه نشدنشان با خسران اخروي حتماً بايد نصيحت شوند و تنبيه گردند. اما اگر به هشدارها و اندرزهاي صميمانه گوش فرا نميدادند و اصرار داشتند كه حتماً بر در ليسه، دانشگاه، بيمارستان ويا خوابگاهي كه قرار است بسازند جملۀ «ليسۀ فلاني»، «دانشگاه فلاني»، «شفاخانۀ آقاي ....» ويا «خوابگاه خانم...» نوشته شود – هر چند به ضرر خودشان هم باشد – نبايد كسي مانع انجام آن خير و استفادۀ جامعه از آن قرار بگيرد. شايد آن مؤسسه وسيلۀ باخت صاحب خير شود، اما به نفع ملت است. (چه كسي ميداند، شايد خداوند سبحان با رحمت بيكرانش روزي به حرمت آن كار خير، قلب صاحب خير را نيز به سوي استقامت سوق دهد و او را هدايت كند.)
شائبۀ شرك در راه اخلاص
حيف است كه در اين اواخر بعضي از مؤمنان نيز با تقليد از اهل دنيا بر اين عادت كردهاند كه زير هر كارشان حتماً امضا كنند، حتي اگر صرف يك تخته سياه هم كمك كرده باشند اسم خود را در يك كنج آن مينويسند. شايد اين كار را به نيت گرفتن دعا ويا خير انجام ميدهند. زيرا بعضي از آدمان صالح توانستهاند نفس خود را تزكيه كرده و آرزوهاي دنيوي را پس پشت بيندازند و هر كارشان را صرف به قصد بندگي و كسب اجر در آخرت انجام دهند. پس هرگاه اگر چنين شخصي عملي را به طور آشكار انجام دهد و ديگران با ديدن آن تشويق شوند و حسّ اقدام به خير بر او هم دست دهد و هدفي جز كسب ثواب نداشته باشند در اين صورت ممكن است تمايل او به مسّمي ساختن آن مؤسسه به اسم خودش وبه جا گذاشتن يك ياد جميل، مانعي نداشته باشد. اما در چنين مواردي بسيار مشكل است كه انسان بتواند از انگيزههاي نفساني كاملاً خود را پاك كند و مالامال از حسّ بندگي شود؛ خطر آميختن نفس در قضيه، هميشه متحمل است. آناني كه از شّر نفس در امان نيستند، همان نفسي كه هر لحظه ميكوشد با بازي متفاوتي صاحبش را بر زمين بزند، بايد بسيار دقت به خرج دهند و از راه اخلاص هرگز جدا نشوند.
از جانب ديگر طوريكه عرض كردم الله جل جلاله هر خير شما را ميفهمد و در دفتر حسناتتان ثبت ميكند. اگر بر پيشاني چشمهاي (نل آب) كه ساختهايد نام شما نوشته هم نباشد به تعداد انسانها و حتي حيوانات و حشراتيكه از آنجا آب مينوشند به حساب شما ثواب نوشته ميشود. اگر هيچ كسي شما را نشناسد، آن علاّم الغيوبي كه شناخت او بسيار مهم است، ميشناسد. اگر همۀ انسانها كه از لحاظ بندگي مثل شما هستند و در آخرت، جز حُسن شهادت هيچ فايدهاي به شما ندارند، شما را بشناسند و از عمل نيكتان آگاه باشند، اين چه سودي به شما خواهد داشت؟ مگر فهميدن پروردگاري كه دنيا و آخرت در دست قدرت اوست براي شما مفيدتر، وسيعتر و كافي نيست؟ آنانيكه علم خدا را كافي نميدانند، اگر اعمال و افعالشان را به گوش همۀ مردم برسانند، آيا كاري جز محدود ساختن مسأله كردهاند؟
ديگر اينكه با حواله شدن خير و حسنات به علم لطيف و خبير، ساكنان ملأ اعلي نيز از آن آگاه ميشوند. آن طوركه مسأله محبت چنين است؛ الله جل جلاله به جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل (عليه السلام) ميگويد: «فلاني چنين كار خيري انجام داد. شما به او دعاي خير كنيد، به ساكنان ملأ اعلي بگوييد. آنان هم دعاي خير كنند.» كمي فكر كنيد؛ هر آن، هفتصد هزار فرشته سدرة المنتهي را طواف ميكند و به هر كدام در طول عمرش صرف يك بار نوبت ميرسد. تعداد اين فرشتگان كه شمار طواف كنندگان همزمان آنها با عدد هفتصد ذكر شده است و اين كنايه از كثرت است، هرگز با نفوس دنيا قابل مقايسه نميباشد. از اينرو اگر فرشتگان باشعور، نوراني، معصوم، پاك و تميزي كه «از هيچ امر الله جل جلاله عصيان نورزيده و هرچه بر آنان گفته شود، همه را به جا ميآورند.» هرگاه دعا كنند و بگويند: «پروردگارا! فلاني را مغفرت كن...!» اين چنان مناجات مهّمي است كه در برابر آن تقدير همۀ انسانهاي روي زمين در حكم هيچ است.
آري، آنانيكه در پي نام و نشان، تحسين و شناخته شدن هستند، حتي در حسابي كه بدين حّد واضح و روشن است اشتباه ميكنند و قرباني نيات بيارزش و هيچ و پوچ ميشوند. كساني هم كه ميخواهند حتماً در گوشۀ كتابيكه تهيه كردهاند، مقالهاي كه نوشتهاند، برنامهاي كه ترتيب داده اند، آهنگي كه ساختهاند، شعري كه سرودهاند ويا كليپي كه آماده كردهاند، نام خود را بچسپانند نيز فريب خوردهاند. آناني كه نميتوانند بگويند: «پس از آنكه از كتاب، مقاله، برنامه، آهنگ، شعر ويا كليپ مذكور، نتايج مطلوب به دست آمد، فرق نميكند كه نام گرفته شود يا نشود. حتي اگر گرفته نشود بهتر خواهد بود، زيرا همۀ ثوابهايم بدون كم و كسر ذخيرۀ آخرت خواهد شد.»
و آنانيكه هرگز به فكر بر عهده گرفتن كارهايي كه مستقيماً به خودشان نسبت داده نميشود، نيستند و بعد از هر موفقيت حتماً منتظر ذكر نامشان هستند، در حالي كه ميتوانستند در دايرۀ بسيار وسيعي تقدير شوند، خود را در دايرۀ تنگ و محدودي منحصر ميسازند؛ تنها در پي شناخته شدن در همين دنيا هستند و مفتون آن ميشوند؛ مشهور و شناخته شدن در آخرت را حقير شمرده و بدينگونه آن فراخي اصلي را با تنگي اينجا در هم ميآميزند.
آيا كافي نبود حضرت جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل و ميلياردها و تريليونها همكارشان بشناسند و تقدير كنند و سپس بگويند: «ميدانيد فلاني را خداوند دوست دارد و ما هم دوستش داريم. و او را يكي از افراد خود ميشماريم. و به كسي كه از ما است به تعداد ذرات كاينات، دورد و سلام باد...». آري، پروردگار سبحان انسان را با چنان جامعيتي آفريده است كه ميتواند در آسمانها ياد شود. اما دريغا كه بعضيها اين جنبۀ ماهيت خويش را ناديده گرفته خود را در تنگناهاي روي زمين محصور ميسازند. در حالي كه ميتوانند مورد تقدير و تحسين ساكنان آسمانها قرار گيرند و در سماوات ياد شوند، با اين فكر كه در دنيا «چهار پنج نفر ما را بشناسد.» گويا جامۀ تنگي ميپوشند و خود را محكوم به فشار و ماندن در مضيقه ميسازند. بدين لحاظ، يك مومن حقيقي نبايد هيچ يك از كارهايي راكه در راه خدمت به ايمان و قرآن انجام داده است، به گرفته شدن نام و تقدير شدن و كف زدنها گره بزند: او بايد مسأله را به علم خدا حواله كرده، پاداشش را تنها از او انتظار داشته باشد. نبايد فراموش كرد كه آرزوي شناخته و مشهور شدن در بين انسانها و زبانزد اين و آن شدن، از بيماري ناكافي ديدن شناخت الله جل جلاله، حبّ منافع دنيوي و حسّ و خود نمايي ريا سرچشمه ميگيرد.
تصحيح نيّت
لذا در مواردي كه از آغاز تا اينجا به عرض رساندم، بايد مؤمنان را تذكر داد و براي بازداشتن آنان از افتادن در خطا، ميبايست حقايقي را به آنان خاطرنشان كرد. و هر ازگاهي اين حديث پيامبر اكرم عليه اكمل التحيات والتسليمات را بايد يادآور شد كه فرموده است: «خداوند نه از سمعهگري كه به خاطر زبانزد اين و آن شدن كار خير ميكند، نه از مرائياي كه به خاطر خود نمايي كاري انجام ميدهد و نه از منّاني كه بر سر مردم منّت ميگذارد، چيزي را قبول نميكند!» و نيز همواره بايد به ياد داشت كه افتادن در پي منافع دنيوي هرچند مكافات آخرت را به كلّي از بين نبرد بازهم به تناسب بزرگي منفعت، ثواب را كاهش ميدهد.
آري، اگر چيزي را به فرداهاي خود حصر كنيد و در اينجا بدون پريدن از راست و چپش به آخرت بفرستيد، خواهيد ديد كه آن چيز در آنجا به طور كامل و حتي چندين و چند برابرش به شما برگردانده خواهد شد. اما اگر در اينجا كمي قطع و بريد كنيد در آنجا نيز به همان پيمانه شاهد كاهش آن خواهيد بود. به خاطر داريد كه رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) به مناسبت گوشت يك قرباني از امالمؤمنين عايشۀ صديقه پرسيد: «گوشت قرباني را چه كرديد؟» وقتي حضرت عايشۀ صديقه در پاسخ ميگويد: «سه چهارم آن را براي نيازمندان تقسيم كردم و متباقي را براي خود نگه داشتم.» رسول خدا ميفرمايد: «نخير اي عايشه! تو سه چهارم آن را براي ما نگهداشتي، زيرا گوشتي كه به نيازمندان دادي به خاطر خدا بود. و در ليست ثواب ما نوشته شد و مظهر بقا و ماندگاري گرديد.» از اينرو با خيرات و حسنات انجام يافته – ولو قسماً هم باشد – توقع تقدير و تحسين را داشتن و در پي شهرت و آوازه بودن به معناي خوردن و به مصرف رساندن پارهاي از ميوههاي آخرت در هيمن دنيا است.
با آن هم چنانكه قبلاً عرض كردم، اگر يك شخص خيّر و نيكوكار به رغم اين همه حقايقي كه بر او گفته شد، اصرار ورزد و بگويد: «من دوست دارم فرشتهها مرا بشناسند و در حقّم استغفار كنند اما در ضمن، ميخواهم انسانها هم مرا بشناسند.» و ساختن آن مؤسسه را مشروط به مسمّي شدن آن به نام خود بسازد، در اين صورت لازم است كه در يك گوشۀ ساختمان نام او نوشته شود و مانعي در برابر آن خير ايجاد نگردد. و در اين كار نيز بايد به فكر منفعت ملّت بود و اين اميد را داشت كه شايد آن شخص به وسيلۀ اين اقدامش از آن غرايز سفلي نجات بيابد. هرچند او با اين عملش ناآگاهانه بخشي از مكافات اخروي را بريده و بيهوده و بيجا در يك گودالي مياندازد. اما احتمال دارد كه اين خير وسيله شود و او هم روزي از اين تقاضاي بيفايدهاش دست بردارد؛ عقلش بر سرش بيايد و خيرش را صرف به علم الهي حواله كند و از ريا و خود نمايي برگردد و حتي بگويد: «برويد و اسم من را از آنجا پاك كنيد.» و شما شايد آن اسم را پاك كنيد و شايد هم به موجب منفعت آن موسسه حفظش كنيد. اما همين كه او نيتش را تصحيح كرد ديگر اقدام شما مهم نيست، زيرا اكنون آن اسم بر پيشاني آسمان نوشته شده است.
آري، در مسايلي كه نيت در آغاز كار فرض نيست، ممكن است انسان در بدو امر نيتش را خالص نكرده و توجه كامل به الله جل جلاله نداشته باشد، اما از لحظهاي كه عقلش بر سرش آمد و به خلوص نيت دست يافت، گذشته جبران ميشود و نيتش از آغاز كار، خالص به حساب ميآيد. چه كسي ميداند شايد خداوند با رحمت بيكرانش آن نيت را در گذشته هم كار ساز بگرداند. به طور مثال، شخصي مالش را با كمال جوانمردي به اين و آن ميبخشد اما اين را به اين نيت كه: «ديگران ببينند جوانمردي يعني چه!» انجام بدهد ولي سر انجام روزي با يك پشيماني جدّي بگويد: «استغفرالله يا ربّ! ريا كاري مرا ببخش. بعد از اين هر چيز را صرف به رضاي تو خواهم داد. و در پي اطلاع يافتن ديگران نخواهم بود.» احتمال دارد پروردگاريكه مرحمتش بيپايان است توبه و استغفار آن شخص را نسبت به گذشتۀ او نيز بپذيرد و مصارف او را كه به قصد ريا و سُمعه انجام داده است نيز به خيرات و صدقات خالصانۀ او بيفزايد.
جنازهام را پر شكوه تشييع كنيد!
حال كه سخن بدينجا رسيد ميخواهم مسأله ديگري را در اين زمينه خاطر نشان سازم: زمانيكه حضرت بشر حافي گفت: «بعضيها هم در دوران زندگيشان ريا كارند و هم پس از مرگ!» اطرافيان پرسيدند: «بعد از مرگ چگونه ريا كاري ميكنند؟» حضرت در پاسخ گفت: «آنان در آرزوي دفن شدن با مراسم تشييع جنازۀ بسيار مزدحم و پر شكوه بسر ميبرند.»
آري، بعضيها به تقدير و كف زدن ديگران به قدري اهميت ميدهند كه از دل و جان خواستار اشتراك انبوهي از مردم در مراسم تشييع جنازه خود هستند. هيچ فراموش نميكنم شخصي را كه با ديدن ازدحام مردم در نماز جنازه مرحوم «تورگوت اوزال» در حيرت مانده بود وبا غبطه و اشك همين ازدحام را در نماز جنازۀ خود هم آرزو ميكرد و ميگفت: «آيا به تشييع جنازۀ من هم اين همه مردم شركت خواهند كرد؟» اين تفكر، انحراف بسيار بزرگي است و نشان ميدهد كه انسان در چه حّدي مفتون نفس خود ميباشد و چه قدر ميخواهد خود را تبارز دهد!.. اگر تو، به آن سوي مرگ، به محشر، به حساب و كتاب، به بهشت و دوزخ ايمان نداشته و مثل انسانيكه به عالم آخرت باور دارد نزيستهاي، و عمر بسيار دراز خود را هدر دادهاي، حال اگر كل دنيا نماز جنازهات را بخواند چه معنايي خواهد داشت؟!
نماز جنازه و گامهاي اخير به سوي قبر جاي جستن شأن و شهرت، دبدبه و احتشام، و آلايش و ازدحام نيست، آنجا براي مؤمنان حقيقي ايستگاهي است براي اظهار عجز و شرمساري و ابراز نياز به شفقت و مهر الهي. مولوي چه خوش گفته است:
«در انتقال جنازهام دبده و آهنگ نميخواهم مقبره ساحهاي نيست كه با دبدبه به آنجا بروند؛
آنجا مدخل بارگاه مولا است؛ او ميخواهد از دروازهاش عاجزانه وارد شوند.»
لذا سلف صالح ما همواره با اين احساس مشبوع بودهاند و بيش از نحوۀ برگزاري مراسم تشييع جنازۀشان به اين فكر بودهاند كه با چه رويي به حضور پروردگار خود برآيند، آن هم به رغم آن همه عبادات و طاعات و دهها سال بندگي بيعيب و نقصشان. به گونۀ مثال حضرت سليمان بن مهران، ملقب به اعمش كه در عبادت، زهد، تقوا، علم و به ويژه يد طولايش در حديث بينظير بود، يكي از آنان است. هنگاميكه دوستانش اندكي قبل از وفات او پيشنهاد خواستن دكتور را كردند، چنين جواب داد: «دكتور را چه كنم، ديگر خواهم رفت. و نيز سوگند ميخورم كه اگر نفسم در دستم ميبود آن را فوراً به گودالي ميانداختم و ميرهيدم. وقتي فوت شدم، هيچ كس را دعوت نكنيد، مرا آرام و بيصدا به قبر بسپاريد و برويد!» معناي آن سخن چنين است: «اگر ارزشي در پيشگاه خداوند داشته باشم، بيگمان نجات يافتهام. اما اگر من آنطور كه مردم حسن ظن دارند نباشم، آن وقت واي بر حالم؛ در ديار ديگر حساب حسن شهادت آنان را نيز از من خواهند پرسيد!»
حضرت بديعالزمان كه در طول عمرش هر مسأله را به رضاي الله جل جلاله و عبوديت او گره زده بود نيز وصيت مشابهي نموده و خواسته است كه قبرش در محل كاملاً پنهان باشد كه بجز يكي دو نفر از طلابش كسي آن را نداند و گفته است: «دوستان از دور بر روحم فاتحه بخوانند، دعا و زيارت معنوي كنند. بر سر قبرم نيايند. فاتحه از دور هم باشد به روحم ميرسد.» او در توقع مراسم تشييع جنازه نبوده و دفن شدن در محلي را كه هيچ كس آن را نفهمد لازمۀ اخلاص دانسته است كه در طول حياتش نماد عيني آن بود. خداوند سبحان اين آرزوي او را محقق ساخت؛ پس از آنكه در سال 1960 در «أورفه» وفات يافت و در صحن «خليلالرحمان» دفن شد و چند ماهي هزاران نفر به زيارت قبر او آمدند، و در پي شورش 27 مارچ در ماه «تموس» همان سال در نيمه شب مقبرهاش باز شد و پيكرش توسط هواپيما به دور وبر «اسپارطه» به محل مجهولي انتقال داده شد.
گزيدۀ سخن؛ مسألۀ اصلي بندۀ مقبول شدن در پيشگاه پروردگار سبحان است؛ ورنه صرف حسن شهادت مؤمنان هيچ معنايي ندارد. هرچند گواهي خوب بندگان صالح در حق اموات و تلاوت قرآن و استغفار نيكوكاران، صرف براي آنانيكه با ايمان رفتهاند وسيلۀ احتمالي براي نجات ميباشد، اما نقطۀ نيرنگي مسأله اين است كه انسان در حالي به سراي آخرت رهسپار شود كه خود را براي آخرين سفر آماده كرده و منتظر دريافت فرمان «بيا» بوده است. براي آنانيكه به يقين ميدانند با يك قدم به سوي تپههاي آخرت خواهند گذشت، چهار مومن كامل جهت حمل تابوتشان كافي است.
- Created on .