آفريده گار ميداند، هركه را هر چه بخواهد ميدهد!
پرسش: در يكي از درسها گفته شده بود: «دعاهاييكه در سايۀ آيۀ مباركۀ «الايعلم من خلق و هو اللطيف الخبير» انجام بگيرند، قرين اجابت خواهد شد. در ذكر اين بيان الهي چه ملاحظاتي مطرح است؟
پاسخ: بعضي از سلف صالح ما در اثناي دعايشان اين آيۀ كريمه را بسيار ميخواندند، و ميكوشيدند حتي الامكان معاني عميق آن را احساس كنند، و با تداعيهاي اين بيان الهي دلهايشان را كاملاً به الله بسپارند و سپس نيازها و خواستههايشان را يك به يك از ذهن عبور داده، هر چيز را به علم، رحمت و قدرت آفريدگار حواله ميكردند و با شفاعت و در نظر داشت آيۀ مباركهاي كه معناي آن چنين است: « مگر امكان دارد آفريننده (حال و وضع) آفريدههايش را) نداند؟ حال آنكه او لطيف و خبير است (علمش در هر چيز نفوذ دارد و او از هر چيز آگاه است.)» (ملك: 14) در سايۀ ايمان و اذعاني كه بدان دست يافتهاند، به اجابت شدن دعاها و بر آورده شدن آرزوهايشان باور ميكردهاند. واقعيت اين است كه پذيرفته بودن/شدن دعاها پس از درنظر داشت همۀ تداعيهاي دور و نزديك بيان الهي مزبور كه ترجمۀ مختصر آن ارائه شد و پس از التجاء كامل به حضرت لطيف و خبير با حالت روحياي كه آن آيۀ مباركه برجا گذاشته است، امري است آشكار. زيرا انسانيكه بدين شكل دعا ميكند نيك ميداند كه او با خالق كريمي راز و نياز دارد كه از حالتش آگاه است، صدايش را ميشنود، به او ترّحم دارد و ميتواند همۀ نيازهايش بر آورد كه اين امر براي قبول شدن دعا شرط حتمي است.
تو خالقي، من مخلوق تو هستم!
در آيۀ مورد بحث، نخست از همه به خالقيت پروردگار جلب توجه ميشود و قرار داشتن ما در محضر يك خالق كريم خاطرنشان ميگردد. اقرار بر اين حقيقت، وسيلهاي است براي جلب شفقت الله جل جلاله زيرا بندهاي كه با اذعان به آفريده بودنش آفريدگار خود را صدا كرده است، غرق اين احساس و شعور خواهد بود:
«پروردگارا! مرا تو آفريدي. تو بهتر از همه از آمال و آرزوها، نيازها و خواستههايم آگاهي. در روزگاراني معناي بودن، زيستن، زندگي، دنيا انسانيت و... را نميفهميدم. از رسول اكرم و از اسلام و از قرآن بيخبر بودم. در حالي كه از همه چيز ناآگاه بودم و به هيچ چيزي احساس نياز نميكردم، تو به شكل يك سرپريز مرا هست كردي، به عنوان يك انسان آفريدي، طعم ايمان را بر روحم چشاندي. مرا با تابلوي افتخار بشريت آشنا ساختي، الطاف بيشمارت را بر سرم فرو فرستادي، در زمانيكه چيزي نميفهميدم و هيچ كم و كسري احساس نميكردم و خود را نيازمند چيزي نميدانستم و هيچ آرزويي نداشتم، تو همۀ اينها را بر من ارزاني داشتي. اما اكنون عقلم به چيزهايي قد ميدهد، وبا حواس ظاهري و باطنيام احساس ميكنم به چيزهايي نياز دارم... آنطور كه جهت اقامۀ زندگي اين دنيا خود را در حّد ضرورت نيازمند چيزهايي ميدانم اين را هم احساس ميكنم كه در زندگي ابدي به چيزهاي زيادي چون رسيدن به جاودانگي، مشاهدۀ جمال تو در آخرت، نشستن بر سفرۀ آسماني پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) با دست يافتن به رضا و خوشنوديات نياز دارم و حتي احساس ميكنم كه اين چيزها برايم يك ضرورتاند. تو مرا آفريدي. و باز تو اين حواس را به من دادي. تو درونم را از آرزوي ابديت پرساختي، و حّس تطمين نشدن با چيزي جز ابد و ذات ابدي را تو در قلبم تعبيه كردي. انجام دهنده و آفريننده و تجهيز كننده تو هستي، و همۀ آرزوها و كاستيهايم را نيز تو بهتر از همه ميداني. من مخلوق تو هستم، نه كسي ديگر. و دستم را فقط به سوي تو دراز ميكنم، نه كسي ديگر.»
لذا دعا كردن با چنين ملاحظات و سردادن نداي «يا ربّ يا خالق ويا فاطر» به معناي مراجعه به شفقت، رأفت و رحمت پروردگار متعال است.
آري، الله جل جلاله آفريننده است، آفريننده ميداند. در تشبيه اشتباه نشود؛ آن طوركه كاشف يك دستگاه، آن دستگاه را با ظريفترين جزئياتش ميداند، پروردگار سبحان نيز مخلوقاتي را كه از نيست هست كرده است - به شكلي كه علمش با دانش هيچ كس مقايسه نميشود- با همۀ جوانبش ميداند. او از همه چيزما آگاه است. او هر ويژگي مربوط به ماهيت ما را ميداند و حتي از اعماق بالقوۀ ما و اینکه ما با اين اعماق تا كجاها خواهيم رفت، مطّلع است.
عمق بالقوه چيست؟
شما با سير وسلوك روحاني ويا از راه عجز و فقر، شوق و شكر، تفكر و شفقت در افق قلب و روح به سياحت ميپردازيد... ويا همچون سلف صالح كه تا قرن سوم به نيت زهد از راههاي مختلف به سوي پروردگار راه ميپيمودند، شما هم راه ميرويد. و در نتيجه در حّدي كه قابليتهايتان اجازه دهد، انكشافاتي در دلتان به وجود ميآيد. و درست مانند يك غنچه برگ ميشگفيد. همۀ زيبائيهايتان را صفحه صفحه باز ميكنيد و كمالاتتان را كه شايستۀ أحسن تقويم است نمايش ميدهيد وبه صحنه ميآوريد. استعدادهايتان كه ديروز يك هسته بود و امروز به حالت يك غنچه در آمده است، فردا گلهاي رنگ رنگ به بار خواهد نشاند. فراتر از موجوديتتان اين امكان هم وجود دارد كه به كمال برسيد و شاهد انكشافات گستردهتري شويد. لذا خداوندي كه ميداند تا امروز چه كردهايد، كدام مسافهها را پيمودهايد، اكنون در كجا قرار داريد و به كدام سمت ميرويد، اين را هم ميداند كه فردا قادر به انجام چه چيزهايي خواهيد بود و كدام مراحل را طي خواهيد كرد و اگر تصميم بگيريد از پس چه كارهايي بر ميآييد. نه امروز، نه فردا و نه روز ديگرتان، نه بعدها و نه بعدتر از آن و نه خوشبختترين روزهاي اخرويتان كه با نعمتهاي گوناگون سرفراز خواهيد بود، هيچكدام خارج از محدودۀ علم محيط او نيست. همه در استقامت طرحها، برنامهها و تقدير و تعيينهاي علمي او به پيش ميرود. تحقق يافتن برنامهها و پروژههاي موجود در دايرۀ امكان و ميوه دادن اعماق بالقوۀتان بازهم به علم و آفرينش او وابسته است. لذا اين بسيار مهم است كه دعا كننده بداند كه او دستش را به خالق ذوالجلالي باز كرده است كه بر هر چيز قادر و از هر چيز خبر دار است و اگر او بگويد «بشو!» همۀ خواستههايش آناً تحقق خواهد يافت.
لطيف و خبير
در آيۀ مباركه پس از جلب توجه به خلاقيّت پروردگار، با خاطرنشان شدن اين مطلب كه او از حال و وضع مخلوقاتش كاملاً آگاه است، دو اسم از اسماي حسني ذكر ميشود كه باز در محور «علم» ميچرخند. هر يك از اسماي الهي بيانگر يك زيبايي، يك بزرگي و يك كمال آن ذات متعال است. اين اسماء هر بار كه خوانده شوند، با معنا و نورانيت خود مرزهاي حقايقي را كه ايمان آوردن بدانها لازم است، مشخص ميسازند. در دلهاي مؤمن، احترام و ادب ايجاد ميكنند و در سينههاييكه با خشيت ميتپند، وسيلۀ توجه ميشوند. در اينجا نيز از نامهاي بسيار زيباي پروردگار سبحان كه هر يك از اين نامها راهنماي اميني براي شناخت «ذات الوهيت» به شكل مناسب با اوصاف جلاليه و جماليۀ اوست، دو اسم «لطيف و خبير» ذكر ميشود. اين دو اسم به عنوان كليد اسرار آميزي به دست دعا كننده داده ميشود و به لزوم رفتن به حضور الهي پس از عبور از دروازههاي حقيقي كه توسط آنها باز شده است، اشاره ميشود.
لطيف، به معناي لطف كنندهاي است كه باريكترين و پنهانترين كارها را با همۀ ظرافتها و باريكيهايش ميداند. از هر چيز آگاه است، چيزهاي مفيدي را كه آفريدههايش محتاج آنند با لطف احسان میکند. اسم شریف «لطیف» به معناي ذاتي است كه از يك سو با علم و قدرتش در پنهانترين زواياي اشيا نفوذ نموده و همه جنبههاي آشكار و نهان بندگانش را ميفهمد؛ هر سخن و فعل، هر حال و وضعيت، هر نيّت و مقصد خوب و بد برايش معلوم است؛ و از جانب ديگر همۀ نيازمنديهاي موجودات را ميبيند و زير نظر دارد، و كوچكترين خواستۀ بندگانش را – اگر موافق رضايش باشد- با لطفش عطا ميكند، و كساني را كه به او توجه كرده و رو آوردهاند، هرگز از توجهاش محروم نميسازد.
و «خبير» هم به معناي ذاتي است كه علم و آگاهي دارد، و به همۀ حالات مخلوقات، هر آن بدون واسطه واقف است. هيچ حادثه و خاطره، هيچ فكر و نيت از او پنهان نميماند. آري، اسم خبير نيز بيانگر اين است كه خداوند متعال درون و بيرون، پنهان و آشكار ما را ميداند و به ما از شاهرگ ما نيز نزديكتر است.
او جزئيات را نيز ميفهمد!..
متأسفانه بعضيها كلمات بسيار زشتي چون – حاشاوكلاّ- «الله جزئيات امور را نميفهمد.» به كار ميبرند. نسبت دادن اين سخن به ذات الوهيت در هر معنايي كه باشد – ببخشيد- بزرگترين گستاخي است. آنطور كه به كار بردن كلمۀ «نميفهمد» در مورد ذات الوهيت، گستاخي است، اسناد آن سخن به حضرت مخبر صادق نيز بيادبي است. ممكن است پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) چيزهايي را نفهمد. ممكن است او – چنانكه خود ايشان هم گفتهاند- چيزهايي را كه خداوند به او نياموخته است، نفهمد. اما درست نيست كه شما اين كلمه را در حق او استفاده كنيد و بگوييد «نميفهمد». خود داري ورزيدن شما از به كار بردن كلمهاي كه يادآور نقص وضعف است، لازمۀ ادب و بيانگر احترام شما در برابر آن حضرت است. به ويژه استفادۀ چنين كلمهاي در بارۀ ذات الوهيت، خطاي بس بزرگي است. نخير، خداوند متعال همه چيز را به شمول جزئيات و كلّيات ميداند. هم بندگانش را و هم روح و قلب و سر و خفي و اخفايشان را وهم ظريفترين وباريكترين تفصيلات هر عملشان را ميفهمد. قرآن كريم با صدها آيهاش از قبيل: «و از آنچه شما آشكار ميكنيد يا پنهان ميداشتيد، نيز آگاهم.» (بقره: 33) «مگر آنان (منافقان) هنوز هم نميدانند كه خداوند راز و نجواي ايشان را ميداند، الله عالم الغيوبي است كه همۀ نهانيها را ميداند.» (توبه:78) اعلام ميدارد كه او هر چه در عالمهاي غيب، در اعماق آفاق و پشت پردۀ اين جهان باشد از همه آگاه است.
لذا يك آيه قبل از آيۀ مورد بحث ما نيز آمده است: «چه سخنان خود را آهسته گوييد و زمزمه كنيد، و چه بلند گوييد و آشكار سازيد. (براي خدا يكسان و عيان است) چراكه او كاملاً آگاه از اسرار و خفاياي سينهها است.» (ملك: 13)
آن طور كه اين آيه تهديدي براي مشركان و منافقان است، براي مسلمانان نيز هم يك ايقاظ است و هم - به تناسب مكان- يك مژدگاني است.
زيرا وقتي يك مؤمن دستانش را به سوي پروردگارش باز نموده به راز و نياز ميپردازد كاملاً باور دارد كه آن لطيف و خبير، آن حضرت علاّمالغيوب آنچه را كه بندهاش توان بر زبان آوردن آن را نداشته و در گلويش گير مانده است و دردها و تصورات و تخيلاتش را كه نتوانسته تعريف كند نيز ميشنود و ميبيند. مؤمن خوب آگاه است كه قطرههاي چكيده از چشم و آه دردناك برخاسته از درونش ضايع نشده است. و در اين اميد به سر ميبرد كه اگر سوزنك قلبش را خوب عيار نموده و با صداي دلش به مولا توجه كند، دعاهايش حتماً قبول خواهد شد و همواره به بهتر از آنچه خواسته است، دست خواهد يافت.
بر در او
چرا چنين نباشد، در حاليكه هر اسم مباركي كه در اعماق وجدان محسوس گرديده و ذكر زبان شده است، پردههاي مربوط به جسمانيت را ميدرد و همچون يك شفاعتگر، مسّماي اقدس را به خاطر ميآورد و گرد و غبار را از چشم و دل پاك ميكند و پشت پردۀ اين جهان را به روح نشان ميدهد. و به هر اندازهاي كه انسان توسط آنها خدا را ياد كند در قلبش اطمينان حاصل ميشود. و هر يك از اسماي حسنا در راستاي روي كردن به درگاه الهي، ارادۀ بنده را كمي ديگر پروبال ميدهد و عزمش را بر دعا قوي و قويتر ميسازد.
آري، به ذكر نامهاي «لطيف و خبير» نيز از اين زاويه بايد نگريست. وقتي خالقي داريم كه علم او به ظرافتهاي هر چيز نفوذ دارد و از هر چيز كماحقّه خبردار است... وقتي خلاّق قديري كه هر چيز را به گونۀ مناسب با شانش ميداند. از ظريفترين و نهانترين كارهاي ما با همۀ باريكيهايش آگاه است و هر حال ما بر او پيدا است... وقتي او قادر است همۀ نيازمنديهاي ما را با لطف و كمكش بر آورده سازد و آفريدن خواستهها و احتياجات ما بر او هيچ دشوار نيست، پس بر ما است تا در برابر او زانو بزنيم و با كمال صميميت حرف دل خود را بگوييم و همراه با دستانمان دلهاي خود را نيز بر او باز كنيم و به تضرع و زاري بپردازيم و به دست خالي بر نگشتنمان از آن دروازه، باور قطعي داشته باشيم.
لذا اين نوع ملاحظات ارادۀ ما را چنان اوج ميدهد و ما را چنان به هيجان ميآورد و به چنان مرتبهاي از يقين ميرساند كه ما در پرتو آن به أفق «ايماناً و احتساباً» كه رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) بدان اشاره فرموده است دست خواهيم يافت و با روح و جان مان به قبول شدن دعاها و خالي نماندن دستهاي مان باور خواهيم كرد. و وعدۀ «بخواه كه خواستهات بر آورده ميشود.» را كه از عالمهاي ديگر برخاسته است با گوش وجدانمان خواهيم شنيد. و با عميق شدن در دعاها و ملاحظات درون سوزمان، احساس ديگري به ما دست خواهد داد و با حالت متفاوتي با پروردگارمان راز و نياز خواهيم كرد و خواهيم گفت:
«پروردگارا! تا كنون هيچ يك از آناني را كه از دستگيرۀ درت گرفتهاند، دست خالي برنگرداندهاي.آن طور كه هيچ عرض حال كننده و نيايشگري نااميد بر نگشته است، هيچ پشيماني نيز رانده نشده است. آن دروازه، دروازۀ تو است. تفاوت آن با دروازههاي ديگر اين است كه هر كه به آن مراجعه كند مشمول عفوت قرار ميگيرد. اكنون ما نيز از گدايان اين دروازه هستيم. و از اين هم مطمئن هستيم كه ما را خشنود خواهي ساخت. پروردگارا نيايشهاي ما را اجابت كن؛ اميدهاي ما را به يأس مبدّل مگردان. ما را دچار خسران مكن، و بدبخت و سر افكنده مساز.»
- Created on .