لقمۀ حلال و نسلهاي پاكدامن
پرسش: خوردن و نوشيدن حرام زندگي معنوي را تا چه حد متأثر ميسازد، رزق حلال در تربيت نسلهاي پاكدامن چه اثراتي دارد؟
پاسخ: الله جل جلاله زمين و آسمانها و نعمتهاي بيشمار موجود در آنها را آفريده و در خدمت انسانها قرار داده است. حكم اساسي در خصوص استفاده از همۀ اين نعمتها، مباح بودنشان است. يعني، اشيايي كه در بارۀ آنها يك حكم نهي كننده نيامده باشد، حلال اند. آيات كريمهاي كه ترجمۀشان چنين است: «اوست كه همۀ نعمتهاي روي زمين را براي شما آفريد...» (بقره: 29) «هر آنچه در آسمانها و زمين است، به عنوان لطفي از جانب پروردگار به خدمتشان عرضه شده است.» (جاثيه:13) از آماده شدن همۀ نعمتهاي موجود در آسمانها و زمين براي استفاده انسان، سخن ميگويند. آري، هر چيزي كه خوردن، نوشيدن ويا استفادۀ آن با آيه ويا احاديث نهي نشده باشد، حلال است.
خداوند متعال از پارهاي اشيا نهي نموده و اين اجازۀ عمومي استفاده را با صدور احكامي محدود ساخته است. به چيزهايي كه انجام دادن آن با آيات و احاديث ممنوع شده است «حرام» گفته ميشود. اين خود حضرت شارع است كه مستقيماً حرامها را تعيين ميكند. و بندگان مكلّفاند تا صرف به خاطر امر الهي از آن اجتناب ورزند. و اين هم يك حقيقت است كه هر حرام به اعتبار نتيجه ضررهاي بسيار زيادي دارد و ممنوعيت آن نيز حكمتهاي بي شمار. ارتكاب هر حرام، گاهي پيامدهاي ناگوار مادي دارد و گاهي هم اضرار معنوي. به طور مثال، يك لقمۀ حرام ممكن است هر آن انسان را به انحراف بكشاند و حتي بر وضعيت كلّي زن و فرزندش تأثير كند.
چنانكه تذكر رفت، حلالها و حرامها با اوامر پروردگار مشخص شدهاند. هيچ كس حق ندارد با نظر و ديدگاه خودش حلالها را حرام ويا حرامها را حلال بشمارد. مولاي متعال كساني را كه ممكن است با تفسيرها و تأويلهاي شخصيشان مرتكب اين خطاي بزرگ شوند، چنين هشدار ميدهد: «وبه خاطر چيزي كه تنها (از مغز شما تراوش كرده و) بر زبانتان ميرود، به دروغ مگوييد: اين حلال است و آن حرام. تا بر خدا دروغ بنديد. كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، رستگار نميگردند.» (نحل:116)
حضرت رزاق كريم در آياتي كه ترجمۀشان چنين است: «و از نعمتهاي حلال و پاكيزهاي كه خداوند به شما روزي داده است بخوريد.» (مائده:88)؛ «اي مردم! از آنچه در زمين است و حلال و پاكيزه است، بخوريد.» (بقره:168)
چارچوب استفاده از نعمتها را بيان كرده و خاطرنشان نموده است كه انسان بايد در پي رزق حلال و پاكيزه باشد. از اينرو انسان ميتواند نعمتهاي پروردگارا با كمال ميل، بخورد و بنوشد، اما نميتواند هرچه را از هر طريقي كه به دستش افتاد، استفاده كند. او بايد به ممنوع ويا مشتبه نبودن چيزهايي كه ميخورد و مينوشد، دقت به خرج دهد و متوجه باشد كه حق ديگران در آن نباشد. رزق حلال به دست بياورد و از چيزهايي كه از لحاظ مادي و معنوي پاك و تميزاند – در دايرۀ مشروع- بهره ببرد.
دست آبله كرده محبوب خدا است
رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) با بيان: «عبادت متشكل از ده جزء است و نه جزء آن جستن رزق حلال است.» اهميت رعايت حلال و حرام را گشزد كرده و در بسياري از احاديث ديگر سعي و تلاش جهت تأمين رزق را ستوده و امتش را به كسب حلال تشويق كرده است. آن حضرت در يكي از بيانات گهربارش چنين ميفرمايد: «چنان گناهاني وجود دارند كه نه نماز، نه روزه و نه حج كفارۀ آنها شده نميتواند، فقط كار به خاطر تأمين معيشت ميتواند سبب عفو شود و آنها را پاك كند.» و در جايي ديگر هم اين مژده را داده است: «كسي كه دستانش بر أثركار آبله كند و خسته و كوفته به خواب رود، مغفور است و از شر گناهانش نجات مييابد.»
آري، رسول الله (صلى الله عليه و سلم) كه فرموده است: «هيچ كسي رزقي بهتر از دست رنجش نخورده است و نبّي خدا، حضرت داود (عليه السلام) نيز از دسترنجش ميخورد.» هر كه را به خاطر تأمين معيشت خانواده عرق پيشاني ميريزد، تقدير نموده وبا استفاده از هر فرصتي اصحابش را به كسب حلال سمت و سو داده است. به طور مثال، روزي پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) با سعد بن معاذ رو به رو شد و با او مصافحه كرد (دست داد.) وقتي ديد دستان حضرت سعد، آبله كرده است، علتش را پرسيد و هنگاميكه آن صحابي بزرگ پاسخ داد: «كار به خاطر تأمين نيازهاي خانواده سبب شده است دستانم آبله كند.» حبيب اكرم (صلى الله عليه و سلم) فرمود: «اين همان دستي است كه خداوند آن را دوست دارد!...»
پيشواي بزرگ ما با تمام سخنان و زندگي نمونهاياش نشان داده است كه اين عمر كوتاه، آن طور ويا اين طور سپري ميشود. انسان با ايمان بيش از آنكه به سخت ويا آسان بودن كارش، يا با اعتبار بودن و نبودن مسلكش فكر كند، متوجه اين امر بايد باشد كه آيا درآمدش حلال است يا حرام. و در پي آن باشد كه به هر طريقي به خود رزق حلال تأمين كند. و در صورت لزوم برود و در جايي سنگ شكني كند ويا بيلي به دست گرفته در جاييكه كارگران انتظار ميكشند، منتظر بماند و سپس با به دست آوردن فرصت، زمين كسي را شخم بزند و راه كسي را بسازد... اما حتماً معيشتش را از راهي تأمين كند كه خداوند مشروع كرده است. آري، پس از آنكه به كسب رزق حلال تصميم گرفت و كوشيد، نوعيت مسلك ويا ماهيت كار چندان مهم نيست، هرچند بعضيها پارهاي از كارها را كوچك و حقير ميبينند، اما هر كار مشروع در پيشگاه خدا مقبول و پسنديده است.
قاتل قلب: لقمۀ حرام
رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) كه همواره از افتادن در حرام بر حذر ميداشت، در حديث شريفي چنين فرموده است: «حلال هم مشخص است و حرام هم. اما در بين اين دو چيزهاي مشتبهي وجود دارد كه شبيه هر دو است. بسياري از انسانها اين را نميفهمند و از تفكيك آن عاجزند. انساني كه از اين چيزهاي مشكوك خود داري ورزد، دين و آبرو وحيثيتش را محافظت كرده است. كسي كه در زمين مشكوك و مشتبه راه ميرود به چوپاني ميماند كه در كنار مزرعهاي دامهايش را ميچراند. آن طوركه ممكن است گوسفندهاي اين چوپان هر لحظه وارد مزرعه شوند، آن شخص نيز ميتواند هر آن به حرام داخل شود. بدانيد كه هر پادشاه حريمي دارد و حريم الله جل جلاله نيز حرامهاي اوست. اين را هم بدانيد كه تكه گوشتي در بدن وجود دارد، اگر آن سالم باشد بدن هم سالم است و با خراب شدن آن بدن هم خراب ميشود. و آن، قلب است!»
از اين سخن نبوي كه در برگيرندۀ حقايق زيادي است به طور اشاري اين را هم ميتوان استنباط كرد: اگر خونيكه به قلب سرازير ميشود و از آنجا به كل بدن پمپاژ ميگردد، محصول رزق حلال باشد، هم قلب سالم و تندرست باقي ميماند و هم با خوني كه آن قلب سليم پمپ كرده است، سلامتي كل بدن تضمين ميشود. در غير آن قلبي كه مشغول به گردش در آوردن خون نجس است از فساد و تباهي جان به سلامت نخواهد برد و با خون آلودهاي كه پاشيده است كل بدن را فاسد خواهد ساخت.
به همين خاطر يكي از دوستان خدا چنين گفته است: «گاهي قلب با يك لقمۀ حرام چنان متّحول و دگرگون ميشود كه ديگر هرگز نميتواند به خود بيايد و حالت سابقش را بگيرد. همۀ گناهان، قلب را سخت ميسازند و به خصوص مانع قيام شب ميشوند. بزرگترين مانع در برابر روشن ساختن تاريكيهاي شب با نماز تهجد و عبادتهاي شبانگاهي، لقمۀ حرام است. لقمۀ حلال نيز چنان اثرات مثبت بر قلب ميگذارد و آن را زنده و پويا ميسازد كه از هيچ چيز ديگر ساخته نيست.
چنانكه مؤلف نور در بيان خطراتي كه لقمۀ حرام نيز داخل آن است چنين ميگويد: «و نيز به ماهيت تو چنان جهازات و لطايف معنوي داده است كه بعضي از آنها با قورت دادن دنيا سير نميشود و بعضي هم ذره را در خود نميگنجاند. در حالي كه سرتاب تحمّل يك سنگ بزرگ را دارد. اما چشم از برداشت يك موي عاجز است، بدينسان آن لطيفه در برابر ثقلتي به قدر يك موي تاب نميآورد، يعني يك حالت بسيار كوچك ناشي از غفلت و ضلالت را تحمل نميكند. حتي بعضاً خاموش ميشود و ميميرد. مدام چنين است، بر حذر باش و به دقت قدم بردار و از غرق شدن بترس. در يك لقمۀ، يك كلمه، يك دانه، يك لمعه، يك اشاره و بوسه غرق مشو. لطايف بزرگت را كه ميتوانند دنيا را ببلعند، در آن ملّوث مگردان.»
جهت پي بردن به تأثيرات مخرّب حرام در ناكامي انسان، اين إخبار غيبي رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) اندرزهاي بسيار دارد؛ چنانكه معلوم است، حجاج كرام با صداي «لبيك اللهم لبيك» هر كوي و برزن را به وجد ميآورند. اين سخن از كلمات مقدسي است كه مؤمنان در اثناي حج وتا لحظۀ قرار داشتن در احرام پيوسته آن را تكرار ميكنند كه معناي آن چنين است: «امر كن اي ربّ! بفرما اي پروردگار! تو دعوت كردي و ما آمديم! با دل وجان دعوتت را اجابت ميكنيم، بفرما بار الها! اي پروردگاري كه از داشتن شريك و شبيه منزّهي. حمد از تو، منّت از تو و ملك از تو است. تو يگانه و بي مثل و بي مانند هستي، بفرما اي ربّ بزرگوار!» لذا آنگاه كه مومنان مخلص با اين جملۀ برخاسته از دل و جانشان بلدۀ مقدس را به ناله ميآورند، شخصی كه بر تنش لباس خريداري شده از پول حرام و در معدهاش هم لقمۀ به دست آمده از راه حرام وجود دارد و ميگويد: «لبيك اللهم لبيك.» آن ذات رحمان و رحيم جل جلاله در حالي كه مهمانان خالصش را با يك ممنونيت و اكرام ويژۀ الهي استقبال ميكند، خطاب به آن شخص ملبّس با حرام و تغذيه شده با آن ميگويد: «لا لبيك ولا سعديك» يعني: «لبيك و سعديك تو از خودت باشد. تو خوش نيامدي وصفا نياوردي!»
بايد گفت: مؤمن حتي بايد به حرام و مشتبه نبودن نخ لباسش دقت كند، و از آنچه ناآگاهانه از او سر زده است به الله جل جلاله پناه ببرد و دلش از ترس افتادن در حرام پيوسته بلرزد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) فرموده است: «از حرام بپرهيزيد! دعاي انسانيكه حرام در معدهاش داخل شده است تا چهل روز قبول نميشود.» در يك حديث ديگر نيز اين گونه جلب توجه نموده است: «الله پاك است. و جز حلال و پاكيزه چيزي را قبول نميكند.»
روزي حضرت سعد بن ابي وقاص از رسول خدا خواهش كرد و گفت: «دعا كن تا الله جل جلاله همه دعاهاي مرا قبول كند.» تابلوي افتخار بشريت فرمود: «اگر ميخواهيد دعاهايتان قبول شود، با لقمۀ حلال تغذيه كنيد! بسياريها حرام ميخورند و حرام ميپوشند و سپس دستانشان را به دعا و نيايش ميبلند ميكنند. دعاي چنين شخصي چگونه قبول شود؟» به مناسبت ديگر نيز اين بيان را چنين تأييد كرده است: «حلال و پاكيزه بخور، تا دعايت قبول شود.»
حساسيت صحابه در برابر حرام
از جانب ديگر رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) امتش را هشدار داده و فرموده است: بدني كه با لقمۀ حرام تغذيه شده است، فقط با جهنم پاك ميشود. به خاطر همين تشويقها و ترغيبهاي نبوي در خصوص حلال و حرام است كه همۀ دوستان خدا و در رأسشان اصحاب كرام كوشيدهاند تا در أمر آغشته نشدن به حرام حساس باشند. سرگذشت و زندگي نامۀ سلف صالح مملو از مثالهاي همين حساسّيت ميباشد.
به عنوان نمونه، ميتوان اين حالت حضرت ابوبكر صديق را ياد كرد: صديق اكبر هربار كه خادمش به او غذا ميآورد، از او ميپرسيد از كجا آورده و از چه راهي تدارك ديده است. باري، احتمالاً پس از يك گرسنگي طولاني و در هنگام افطار، يادش رفت كه مثل هميشه از خادمش بپرسد كه غذا را از كجا آورده است. بعد از خوردن چند لقمۀ يكدم دست از غذا كشيد و با صداي مضطرب و پريشان از خادمش پرسيد: «اين غذا از كجا بود و با كدام پول اين را خريدهاي؟» انساني كه در كنار حضرت ابوبكر با وي نه به حيث يك برده و خدمتكار، بلكه به صفت يك دوست و يك برادر رفتار ميشد، جواب داد: «من در دوران جاهليت فال ميديدم و از غيب خبر ميدادم و از راه كاهني پول به دست ميآوردم. از بابت فالي كه در آن دوران ديده بودم، طلبي از كسي داشتم، ديروز آن شخص قرضش را داد، أجرتم را از او گرفتم و با همان پول اين غذا را تهيه كردم.» حضرت ابوبكر با شنيدن اين حرف يكدم تكان خورد و مثل اينكه ازحال رفته باشد رنگ و رويش پريد. فوراً انگشتش را در گلو فرو برد و به سختي استفراغ كرد و معدهاش را تخليه نمود. و سپس با كمال شرمساري به نيايش پرداخت و گفت: «پروردگارا! از آن بخشي كه در معدهام باقي مانده و با رگهايم در آميخته است، پوزش ميطلبم و به تو پناه ميآورم.»
صحابياي كه شاهد اين حساسيت حضرت صديق بود، پرسيد: «اي خليفۀ رسول خدا! نيازي به اين كار بود؟ چرا خود را بدين حدّ پريشان ميسازي؟» حضرت ابوبكر جواب داد: من شخصاً از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود: «كسي كه در بدنش حتي يك لقمۀ حرام موجود باشد، فقط با جهنم پاك و تميز ميشود.»
آري، اين حساسيت، اساس خط مشي زندگي همۀ اسلاف و در رأسشان اصحاب بزرگوار را تشكيل ميداد. حضرت عمر نيز روزي به اشتباه از شير شتري كه متعلق به خزانۀ دولت بود نوشيد و به محض اينكه پي برد آن شير مال ملّت است انگشتش را در گلو فرو برد و استفراغ كرد و اجازه نداد آن حرام با خونش در آميزد و بخشي از بدنش شود.
غذاي نسلهاي عفيف: لقمۀ حلال
ابراهيم ادهم گفته است: «اصحاب كمال، صرف با كنترول چيزهايي كه وارد معدۀشان ميشده است به كمال رسيده اند.» او از خوردن و نوشيدن حرام ولو غير عمد ونا آگاهانه هم باشد، بسيار ميترسيد.
حضرت مولانا نيز ميگويد: «هم علم و هم حكمت، هم عشق و هم مرحمت از لقمۀ حلال به وجود ميآيد. اگر لقمهاي منجر به حسد و حيله شود و سبب جهالت و غفلت گردد، بدان كه آن لقمه، لقمۀ حرام بوده است. مگر گاهي شاهد بودهاي كه گندم كشت شود و جو درو گردد؟» و تذكر داده است كه هم انسان صالح شدن و هم تربيت اولاد صالح، رابطۀ تنگاتنگي با رزق حلال دارد.
يكي ديگر از دوستان حق بر أثرات «لقمۀ حلال» در تربيت نسلهاي عفيف چنين جلب توجه كرده است: «در اين دور و زمانه سبب نبود اهل معرفت و مردان حق، كمبود وحتي نبود پاكيزگي درون و تصّفيۀ بطن است. و تصفيۀ بطن نخست از همه به لقمۀ حلال وابسته است. با كم شدن غذاي حلال، معرفت و حقيقت از بين ميرود.»
لذا هرگاه به آيات مباركه و احاديث شريفه و هشدارهاي سلف صالح گوش فرا دهيم آشكارا خواهيم ديد كه اگر ميخواهيم بندۀ صالح خدا شده و از قلب سليم برخوردار گرديم حتماً بايد از حرامها دوري گزيده و به حلالها اكتفا كنيم. و اگر ميخواهيم نسلهاي پاك و تميز تربيت كنيم ملزم و مكلّف هستيم كه فرزندان و ديگر افراد خانوادۀ مان را كه تحت تكفّل ما هستند و ما مسووليت مراقبت و مواظبت از آنان را بر عهده داريم با غذاهاي حلال، پاك و تميز تغذيه كنيم. بدون شك هر تخمي كه كاشتهايم يا زقوم خواهد شد و ديگران را مسموم خواهد ساخت ويا تبديل به درخت مباركي خواهد شد كه ريشههايش در اعماق زمين امتداد يافته و شاخههايش به آسمانها رسیده و با سایه و شاخچهها و برگها و میوههایش خادم بشريت خواهد شد. درآمد حاصله از راههاي غير مشروع، به زقوم جهنم ميماند و بس. و كودكان تغذيه شده با آن درآمد نيز روزي حتماً پدر و مادر و جامعه خود را وادار خواهند ساخت تا خون استفراغ كنند. خداي ناخواسته، اگر غذاي ما حرام، نوشيدني ما حرام، پوشاك ما حرام و زندگي ما با حرامها درآميخته باشد اين بدان معنا است كه ما هم زندگي معنوي خود را تيره و تار ميسازيم و هم سعادت احتمالي فرزندان مان را ضرب صفر ميسازيم. از اينرو، هرچند اگر زمان تغير كند، شرايط دگرگون شود، هركس به راههاي نامشروع منحرف گردد و بدون اعتنا به حلال و حرام از امكانات دنيوي استفاده كند، ما نميتوانيم حرام بخوريم و افرادي را كه مسئوول مراقبت و پرورششان هستيم نميتوانيم با حرام تغذيه كنيم.
حكما توصيه ميكنند به زن حامله داروهاي مسكنّي چون ديازپام داده نشود، زيرا ممكن است اين نوع داروها اثرات سوئي بر ساختار مادي بگذارند و منجر به خراب شدن برخي از اعضاي بدن او شوند. شايد اينگونه داروها برهر كودك و در هر دوران تأثير نكنند، اما اگر احتمال آن يك در صد هم باشد مادر بايد به توصيههاي حكيم گوش دهد و محتاط باشد و به ويژه در چند ماه اخير بارداري از استفادۀ اين نوع داروها خود داري كند. عيناً بدين سان، سلاطين عالم معنا از قبيل شيخ عبدالقادر گيلاني، امام شعذلي، شاه نقشبند و امام غزالي در پرتو تجارب تصوفيشان هشدار دادهاند كه لقمۀ حرام تأثيرات منفي روي انسان خواهد داشت و كودكي كه از مادر و پدر تغذيه شده با حرام به دنيا ميآيد نيز – بجز موارد استثنايي – ساختار معنوي خرابي خواهد داشت. اين بزرگان نيز به حيث حكماي اين عرصه گفتهاند لقمههاي حرام راه را براي به دنيا آمدن بعضي حرامزادهها باز ميكند.
امام غزالي ميگويد: «كودكي كه با شير يك زن حرامخوار تغذيه شده است در آينده به چيزهاي خبيث و كارهاي بد تمايل نشان خواهد داد. و خاطرنشان ميسازد كه كودك را حتماً يك زن آلوده نشده با حرام شير بدهد، زيرا شير حاصل شده از حرام بركت ندارد و اگر زن آن شير را به كودك بدهد ويا حرام بخوراند، طبيعت كودك به چيزهاي بدي متمايل خواهد شد كه با آن حرام مناسبت دارند.» و ميافزايد: «سرچشمۀ شرور شدن كودك، غذاي حرام است.» و يكي ديگر از دوستان خدا هم با بيان «شير زن احمق و غافل ضرر ميرساند، اگر با غفلت شير دادهاي، وادار به استفراغ كن.» به معيار حساسيت موجود در اين زمينه اشاره ميكند.
پس آيا والدين كه هر شرط لازم براي سلامتي فزيكي و بيولوژيكي نوزاد را رعایت كرده و هر نوع احتمال را ولو يك يا دو درصد هم باشد در نظر گرفته و ميكوشند درستترين و دقيقترين كار را انجام دهند، لازم نيست عين حساسيت را براي صحت و سلامتي معنوي او نيز نشان دهند؟
يك داماد «مبارك»
اسلاف و گذشتگان ما در اين زمينه چنان دقت به خرج دادهاند كه گويا به خاطر تغذيه شدن فرزندانشان با رزق حلال و – از لحاظ معنوي – به دنيا آمدن آنها با يك فطرت سليم و رشد و نموي سالمشان همواره لرزه بر اندام بودند. با ياد آوري اين مطلب كه در مناقب بزرگان لازم است به فصل توجه شود نه به اصل، حادثهاي را به عرض ميرسانم كه بهترين مثال در موضوع مورد بحث ما ميباشد:
زماني، قاضي شهر «مرو» دريافت كه دخترش به سن ازدواج رسيده است، لذا به جستجوي يك همسر لايق براي او پرداخت. با آنكه خواستگارها يك به يك به پشت در ميآمدند، اما پادشاه عجلهاي نداشت. كانديدها را يك به يك ارزيابي ميكرد و ميكوشيد شايستهترين فرد را به يگانه دخترش انتخاب كند. در آن روزها قاضي خوابي ديد. در خواب به او گفته شد كه دخترش را به غلامش به نام «مبارك» بدهد پس از آنكه عين خواب را چند بار پي در پي ديد و غلامش را هم به روشهاي گوناگون ارزيابي كرد و به صالح و نيكوكار بودن او يقين نمود، اين فكرش را با خانم و ديگر دوستانش در ميان گذاشت. با آنكه بعضيها از اين كار راضي نبودند و ميگفتند: قاضي ميتواند دخترش را به فردي مناسبتر و اصيل و ثروتمند بدهد، قاضي مرو تصميم خود را گرفته بود. لذا رضايت دخترش را نيز حاصل كرد و غلامش را خواست و مراسم ازدواج آنان دو را برگزار كرد. يك ماه از ازدواج گذشته بود كه جناب قاضي با هدف احوال پرسي دختر و دامادش نزد آنها آمد. در اين هنگام دخترش گفت: «پدرجان دامادت انسان بسيار خوبي است اما تا كنون برقهام را كنار نزده است و از روز ازدواج تا كنون از من دوري ميگزيند؛ ميخوراند و ميپوشاند اما دستش را به دستم نميمالد.» قاضي از اين حالت تعجب كرد، فوراً نزد دامادش رفت و سبب اين رفتارش را از او پرسيد. در برابر جوابي كه دريافت نمود، غرق گريه ميشد و با ديدن صلاح و نيكوكاري دامادش شادمان شد و شكر پروردگار را به جا آورد. داماد چنين گفت: «قاضي صاحب، لطفاً ناراحت نشويد و گمان مبريد كه نسبت به شما گمان بد دارم؟ اما شما قاضي شهر هستيد. رفت و آمد شما بسيار زياد است و هدايايي به خانۀتان فرستاده ميشود. من از اين ترسيدم كه دختر شما كه يك امانت و هديۀ پروردگار بر من است، از آن چيزهاي مشتبه و مشكوك خورده باشد. شنيده بودم كه رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) فرموده است: تأثير يك لقمۀ حرام صرف بعد از چهل روز از بين ميرود. خواستم همسر گراميام را دست كم چهل روز با لقمۀ حلال به دست آمده از عرق پيشانيام تغذيه كنم، تا اگر خداوند نصيب فرمود، فرزند ما از صالحان باشد.»
آري، اين يك منقبه است. معلوم نيست آيا عيناًچنين اتفاق افتاده است يا خير. لازم هم نيست هر تازه ازدواج كرده چنين اربعين را سپري كند، انتظار چهل روزۀ آن مرد حق يك مسألۀ ذاتي و دروني است. اما جالب است كه ولي بزرگ عبدالله بن مبارك كه يكي از سلاطين عالم معنويت است از همان ازدواج پاك و تميز نشأت كرده است.
پدر امام اعظم وتلاش او براي حلالي خواستن
حادثۀ مشابه ديگر نيز در بارۀ ثابت پدر بزرگوار امام اعظم، ابو حنيفه نقل شده است: ثابت، روزي در كنار نهر وضو ميگرفت كه در اين اثنا سيبي را در آب مشاهده كرد. پس از تكميل كردن وضو به اين فكر كه در هر حال ضايع خواهد شد و بهتر است پيش از پوسيدن و از بين رفتن بگيرد و بخورد، آن را ميخورد. اما بعد از اندي احساس ميكند كه نياز به تف كردن دارد، وقتي تف ميكند علايم خون را ميبيند. با مشاهدة اين حالت بيسابقه، گمان ميكند كه اين خون از خوردن آن سيب به ميان آمده است، لذا بسيار پشيمان ميشود. به منظور حلالي خواستن از صاحب سيب، در طول نهر راه ميرود و ميپرسد و ميجويد و سرانجام صاحب سيب را پيدا ميكند. هنگامي كه حادثه را به او شرح داده و حلالي ميخواهد، آن شخص براي بخشيدن حقش به مدت طولاني او را در كنارش به كار ميگمارد و به شكل مختلف امتحان ميكند و بعد از آنكه به صلاح و نيكوكاري او پي برد، آخرين شرطش را با وي در ميان گذاشته و ميگويد: «من دختري نابينا، كر، گنگ و فلج دارم. اگر با او ازدواج كني آن وقت سيب را به تو ميبخشم.» حضرت ثابت اين پيشنهاد را هم ميپذيرد تا با حق بنده به آخرت نرود.
پس از آنكه نكاحشان بسته شد، حضرت ثابت وارد اتاق همسرش كه هنوز رويش را نديده بود ميشود. اما داخل شدن او توأم بود با خارج شدنش. فوراً به سوي پدر خانمش ميشتابد و ميگويد: «گمان ميكنم اشتباهي رخ داده است. در داخل دختري كه شما از اوصافش بحث كرده بوديد، نيست!» پدر خانم با تبسّم ميگويد: «فرزندم! او همان دختر من است كه من در موردش با تو حرف زده بودم. او برايت حلال است. اگر من به تو گفته باشم كه او كور است، او هرگز حرام نديده است. اگر گفته باشم كه او كر است، آري او هرگز حرام نشنيده است. اگر گفته باشم كه او گنگ است، او هرگز سخن حرام بر زبان نياورده است. اگر گفته باشم كه او فلج است، آري او هرگز به سوي حرام قدم نگذاشته است. تو نزد محّللهات برو، خداوند كانون خانۀتان را مبارك و مسعود بگرداند.»
لذا از چنين پدر و مادري حضرت امام اعظم ابوحنيفه به دنيا آمد. درست است كه اين يك منقبه است. اما مهم اين است كه ما سرنخهايي را در مورد زيربناهايي به دست بياوريم كه پرورشگاه شخصيتي چون امام اعظم روي آنها بنا يافته بود و از اينجا اندرزهايي به خود بر گيريم.
سوزن گلدوزي مادر، جوالدوز فرزند خواهد شد!
آري، تغذيه شدن يك نوزاد با رزق حلال و مشروع از نخستين روزهاي شكل گيرياش در رحم مادر بسيار مهم است. به نحوي كه هر نوع كوتاهي در پيوند و رابطۀ ما با الله جل جلاله در دوران رشد و تكامل جنين به حيث يك واقعۀ منفي – ولو به طور مؤقت – به كودك انعكاس مييابد. و يك پارچۀ حرام در رگهاي مادر و پدر ميتواند يكي از اسباب انحراف مؤقت ويا مؤبّد كودك قرار گيرد.
حضرت ابو وفاء در بيان اين موضوع، از زندگي شخصي و از يكي از خصلتهاي فرزندش مثالي ارائه ميكند. فرزند ايشان هميشهچ جوالدوزي در دست داشت و مشكهاي پر از آب مردم را كه سوراخ ميكرد. مردم منطقه نميخواستند شيخ «ابو وفا» را ناراحت كنند لذا مدتها اين موضوع را مخفي نموده و شكايت نميكردند. اما به مرور زمان اين كار از حدش گذشت و كاسۀ صبر مردم لبريز شد. مردم به ناچار قضيه را با دوست خدا در ميان ميگذارند و از پسرش شكايت ميكنند. حضرت به مخض اطلاع از اعمال فرزندش واقعاً متأثر ميشود و به همان اندازه حيران ميماند. قضيه را با خانمش در ميان ميگذارد و با خاطر نشان كردن اين مطلب كه سبب اين كار يكي از آن دو است از همسرش ميپرسد آيا در دوران حاملگي حركت اشتباهي از وي سر زده است يا خير.
مادر به خود زحمت ميدهد و فكر ميكند و به شوهرش چنين ميگويد: «چند ماه پيش از به دنيا آمدن فرزند، به خانۀ همسايه رفته بودم. در آنجا ميوههايي مانند سيب و انار را ديدم. دلم خيلي ميخواست از آنها بخورم اما از خواستن آن شرميدم. بدون آنكه همسايهام ببيند سوزن گلدوزيم را در ميوهها فرو بردم و با چشيدن نرة آن تمايلم را به ميوه بر طرف ساختم.» شيخ «ابووفا» با شنيدن اين سخنان ميگويد: «اين كار بدون اجازة تو، در كودك ما به شكل سوراخ كردن مشكها بروز كرد. اكنون به درگاه كبريايي خداوند روي بياور و گريه كن تا خداوند گناهانت را ببخشد. همين كه مادر به زشتي عملش پي برد و دست به دعا بلند كرد و از خداوند پوزش و از همسايه حلالي خواست، يك حسّ پشيماني عجيبي به كودك دست داد و گفت: «اين كار به هيچ وجه شايستۀ من نيست، من چطور ميتوانم دست به چنين عملي بزنم.» وجوالدوز را دور انداخت.
گزيدۀ سخن، يكي از مواردي كه در مورد خود و فرزندانمان خيلي بايد از آن بترسيم، خوردن حرام بايد باشد. زيرا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) فرموده است: «به انسانيكه با لقمۀ حرام تغذيه نموده و رشد كرده است، آتش سزاوار تر است.» هر حرام يا از خود شخصي كه آن را خورده و نوشيده است ويا از اهل و عيال او، در اينجا اگر نباشد در آخرت بيرون خواهد شد. آري، آن طوري كه حلال جلاي قلب است، حرام نيز زنگار آن ميباشد. آنانيكه ميخواهند عبادتهايشان معتبر، دعاهايشان مقبول و فرزندانشان بندگان صالح شوند، بايد به مسألۀ خارج نشدن از دايرۀ حلال، اعتناي بزرگي نشان دهند.
- Created on .