بحرانهای ما
آهنگ موجود در این کتاب پرشکوه کاینات با امداد و همکاری اشیاء با یکدیگر و با تشکیل یک کل با شانه به شانه رفتن و دست به دست هم دادن، در حال تداوم است؛ اما هر نوع فروریختگی و تخریب با درگیر شدن جریانهای متضاد به میان میآید. و به نسبت شدت تصادم میان آن جریانها نیز تخریب بیشتر و بیشتر میشود.
جامعة انساني هم چنین است، جامعهای که با وحدت احساس، اندیشه و تصور دور هم جمع شده و با عین تربیه به کمال روحی رسیده باشد، دارای نظامی فوقالعاده است و آیندهای روشن دارد. اما تودههایی که در مسير انديشيدن توسعه نیافته و خوب تربیت نشدهاند، جامعة آشفتهاي را تشكيل ميدهند كه سراسر نامن و مشحون از حرصها، کینهها و نفرتهاست و چنین جامعهای به ارمغان آوردهی هیچگونه خیر و خوبی نیست. در چنین تلاطم امواج بعید و حتی ناممکن است که فرد به ثبات برسد و ملت هم به اطمینان و آرامش دست یابد، به خصوص اگر مؤسسههای ما در جامعه، بحرانها را تشديد ببخشند. آری، آن وقت است که جمعیت یکسره نظاماش را از دست داده و از اینرو هزارویک زشتي و ترس آلودگي همه جا را فراگرفته و به حالت کابوس درميآيد. حال آنکه، درست مانند نظام و آهنگ الهی حاکم بر کاینات، منظم شدن جمعیتهای انسانی نیز، هم از لحاظ سازگاری با آزمونِ «عالم شمول» طبیعت، و هم از لحاظ درگیر نشدن با قوانین فطرت، لازم و ضروری است. هر حرکتی که از آهنگ عمومی موجود در کتاب کاینات پیروی نمیکند یک فیاسکو[1] است، و جامعهای که قربانی این حرکت اشتباه شده است نیز چیزی جز تودهی بیطالعان نیست.
از این رهگذر، در جمعیتی که فشارهای بینتیجة پی در پی و تجاوزهای متقابل تحت نام عمل بالمثل، «دایرههایی» فاسد تشکیل داده است، هرج و مرج که ناسازگاریها، بیثباتیها و به خصوص نارساییهای قلب و روح به میان خواهد آورد به سان گردبادی ترسناک همه جا را فرا خواهد گرفت که از فرط ترسِ آن، هیچ کس نه فرصت فکر کردن به رخدادها را خواهد یافت و نه هم فرصت اندیشیدن و جستن اسباب و عوامل آن رخدادها را و طبیعی است که در این بین از اثر مصادمههای پی در پی، درختِ ملت مکرراً متزلزل خواهد شد و هر از گاهی کاشانهها فرو خواهند ریخت و افراد نیز در حیرت و سراسیمگی خواهند افتاد. ای کاش آنانی که در برابر این فروپاشی مخوف از لحاظ عقیده و فکر به یاری جامعه میشتابند برداشت درستی از نظام میداشتند و به خود نوسازی باورمند میبودند و دارای قابلیت اقناع و اخلاص و صمیمیت میبودند. هیهات! .. در اصل تقریباً هیچ یک از اینها نه با یک جهانبینی براّق، نه با یک برنامه و نظام اولیه و نه با یک اندیشة مقدرات وارد این کار نشده بودند. بلکه حتی اغلب نخستین کسانی كه به خطر پی برده و به خواب فرو رفته بودند نیز انسانهای خام روحی بودند که در راه احساسات و کینه و نفسانیت فوقالعادةشان میتوانستند به هر نوع تغّلب، تسلط و تحکّم آری بگویند.
چه تلخ است که در این جنگ و به عبارت بهتر در این هرج و مرج که با هیچ فکر و برداشتی قابل توضیح نیست، بیش از همه تودههای مستضعف مورد ظلم قرار گرفته و پیوسته با تکانها مواجه میشدند. این تودههای سطحيگرا که با فرهنگ صدها ساله و با ارزشهای تاریخیشان جوش خورده بودند بدون آنکه بفهمند از کجا آمدهاند و به کجا رفتهاند و به حساب کی حرکت میکنند، از یک گمراهی به گمراهی دیگر سوق میشدند و در یک سردرگمی فوقالعاده شنا میکردند و میرفتند. و به خصوص وقتی میدید منّورینی که او از آنان انتظار راهنمايي را داشت گذشته و مفاخر خود را انکار نموده راه بینسبی را دنبال میکنند، او را بیشتر و بیشتر گمراهتر و بینسبتر و مشئومتر میساخت. سر انجام وقتی تخمهای بدیُمنی که با هزار نیت بد در آغوش خاک ما افشانده شده بودند قد برافراشتند و رشد کردند، جمعیت نیز حالت «پايگاههای دشمن» را به خود گرفت که با هر جناحاش آمادة مصادمه و درگیری بود.
در یک طرف گروه مشئوم و بيپروا که از هر نوع «اباحیگری» استقبال میکرد و با یک اقدام تیشه بر ریشة همه مقدساتش میزد و همه ارزشهای ملیاش را تضعیف مینمود که معاذالله، فرد افتاده به دست اینها، یک مست و مدهوشی بود که هیچ قید و بندی را به رسمیت نمیشناخت؛ و خانه هم «پاویونی» بود که هنر پیشههای «هالیوود» در آن اقامت داشتند؛ و جامعه هم وضعیت «کارناوالی» را به خود گرفته بود که با هزارویک نوع مسخرهگی توأم بود. بدین طریق روح ملّیای که از قرنها بدینسو با فرسایشهای اجتماعی در دستان فلاکت بار به کلّی فلج ساخته شده بود، بربستر بیماری انداخته شد. ای کاش رفتار آنانی که میخواستند در برابر این حرکتهای منفی از روح خود محافظت کنند، واقعاً از ته دل، مردانه، با مرحمت و مثبت میبود! .. هیهات!.. اینها هم به اعتبار اغلب نتوانستند توازن مطلوب را تأمین کنند و از به ارمغان آوردن امنیت برای جامعه باز ماندند.. بلکه برعکس اینها هم در برابر افراط قسماً با افراط مقابله نموده، بر چیزهای بسیار زیبا، درست و مفید حیف کردند. در این درگیری کور، بارها و بارها حق، بازهم به خاطر حق کشته شد. چندین بار اشتباهها درست؛ و درستیها اشتباه نشان داده شد و تودهها اغفال گردیدند و مردم به جان هم انداخته شدند. درگیریهایی که هر از گاهی در بین کمپهای دشمن باعث انفجارها میشد، افزون بر آنکه هر دو دسته را از پا درآورد در بنیهای ملّی نیز رخنههای هراسناك بوجود آورد.
آری، در این جار و جنجال عمومی، «روح ملحدی» که اخم درهم کشیده، دندانها را ساییده و برای گرفتن از گریبان جانب مقابل بهانهها میجست، بدون شک تا امروز مضّر و ويرانگر شده بود، و در مقابل آن افراد نوچه و سادهلوحی که نتوانسته بودند دفاعشان را به روش معقول پیش ببرند وکینه را با کینه، قهر را با قهر پاسخ میدادند. با حرکات اشتباهشان به دست خصم خود برگ برنده میدادند. بدینطریق در یک طرف عناصر بيخاصيت با ردّ همه ارزشهای ملّی و با انکار گذشته و مفاخرشان صف بسته بودند که روز به روز بیگانهتر شده ماهیت خود را به کلّي تغییر داده، بیاحترام، بیمحبت، بیتاریخ، بیعقیده و اسیر آزمنديهايشان شده بودند ... در سمت دیگر هم جوانان پرهیجانی که در برابر این غریبههای خلقت، تا حدی با قهر و با تجاوز رفتار میکردند و هنوز نتوانسته بودند به روح و فکر مبارزه پی ببرند... ملت، سالیان سال با این امواج به میان آمده از این جریانهای متضاد دست و پنجه نرم کرد و در برابر گردابها سینه سپر نمود، بارها و بارها مورد بدرفتاری قرار گرفت و ناامید ساخته شد.
و این که ملت ما چشم به راه افرادی دوخته است که این جریانهای مضّر را خنثی کند، به حقیقت احترام داشته باشد، جایگاه حق را بلندتر از هر چیز بداند، عقلش معطوف به انصاف؛ دماغاش روشن، دلاش پرنور باشد و روحش در بلندیها پرواز کند و به همه ارزشهای ملی، عرف و عادات، هنر و فرهنگ، اخلاق و تربیتی که از پدران مان به میراث برده ایم احترام بگذارد؛ افرادی که بدون هیچ چشم داشتی خود را وقف تعالی ملتشان کردهاند. اینها ریشههای روح و ارزشهای تاریخی ملت را که از قرنها بدینسو ما را بر سر پا نگهداشته است واژگون نخواهند کرد، بلکه برعکس به آنها در برابر شرایط دنیای پیشرفته طراوت و تازگی خواهند بخشید و آن را بخشی از بنیة ملّی شمرده به حراست خواهند پرداخت. در دورهای که غرور ملت اینگونه رو به نابودی نهاده است، چلّهکشان رياضتكش و این انسانهای فداکاری که وظیفهی نجات او را بر عهده گرفتهاند، گندیدنها و جنگیدنهاي داخلی را كه جامعه را از درون میپوساند برطرف نموده، با تأمین «خط صلح» میان تودهها، میتودهای کهنه، تعصبهای مضّر و افکار انحصارگر هر دو گروه را که تا امروز با هر استعمال شدناش ملت ما را داغدار کرده است، از میان برداشته و به گونهای که شایستهی کاملترین انسانها باشد از هر خیری استقبال خواهند نمود و هر بدی را نیز بیتأثیر خواهند ساخت.
در این روزهایی که دردسرهاي جمعیت به مرحلة حاد رسیده و دشمنیهای واقعی و دشمنان ما آشکارا شناخته شده و دیالوگ و گفتگو میان ما و دنیایی که به آن وابسته هستیم هر روز بیشتر و بیشتر قوت گرفته است، همراه با ملت مان، فوقالعاده امیدوار هستیم و به زنده شدن مان باور داریم.
- Created on .