عمل و محرکهای اساسیِ آن
پرسش: در شرایط کنونی چگونه میتوان در راستای خدمت به دین، انسانِ پویا و محرک بود؟ راز استمرار بخشیدن این پویایی چیست؟
پویایی در راستای خدمت به دین، به معنای اکتفا نکردن به حالت موجود، داشتنِ همّت بلند، تلاش برای بدل نمودن دنیا به بهشت، به ستوه نیامدن، بیزار نشدن و تکمیل نمودن این کار تا پایان است. پایان این کار- که پاسخِ راز مطرح شده در پرسش است- عبارت از دست یافتن به افقی است که قرآن از آن سخن گفته است: «پروردگارت را پرستش کن تا وقتی که مرگ به سراغت بیاید.»[1] یعنی ادامۀ بندگیِ اخلاصمندانه تا زمان فرا رسیدن مرگ. آری، ادامۀ همچو بندگی تا دم مرگ، عبارت از پویایی و تحرکِ واقعی است. اگر بندهای در عرصۀ فردی و در عرصۀ اجتماعی وظیفه و مسئولیتی که از او توقع میرود را با جان و دل اجرا نماید، به این معناست معنای درست پویایی و تحرک را درک کرده و به آن عمل نموده است. ورنه هرچند اگر این مسئله را یکجانبه به دست بگیرند و در سایۀ خدمتهای مادیِ که انجام داده اند ترکیه را معمورترین کشور دنیا بسازند و شمشیرهای شان را در منارههای مسجدِ سلطان احمد بیاویزند، بازهم کار به عقب برخواهد گشت. حتی اگر در یک حمله دنیا را نجات دهند و سپس به دامِ «اعتماد به اعمال شان» بیفتند، کارکردهای این افراد در پیشگاه خداوند هیچ ارزشی نخواهد داشت.
پرسش دوم چنین مطرح شده است: «راههای حفظ و استمرار این روح و معنا کدام اند؟» استمرار این روح و معنا به این موارد بستگی دارد:
- عملیات فکری: بزرگترین کاستی ما این است که از هرگونه تفکر و تحقیق دور هستیم و در غفلت بسر میبریم. فراتر از آن، از مراقبۀ درونی خویش محروم هستیم و با دلی مُرده زندگی میکنیم.
- رابطۀ موت: پیوسته مرگ را بیندیشیم و آن را به یاد بسپاریم. هر روز باید آمادۀ ملاقات با عزرائیل باشیم. برای تحقق این امر از شفاخانهها باید بازدید کرد و با بیماران همدلی کرد. به قبرستانها باید رفت و خود را همچون میتی که استخوانهایش پوسیده است، تصور کرد و فنا و زوال دنیا را به یاد باید آورد. برعلاوه، با تصور اینکه «انسان میمیرد و از او آثارش برجا میماند» پیوسته کار و تلاش باید کرد و اثری از خود برجا باید گذاشت و از زندگانی دنیا استفادۀ اعظمی نمود. افتخار بشریت r را ببینید، هنگامی که آهسته آهسته به رفیق اعلی نزدیک میشد و در واپسین لحظات عمرش قرار داشت، ولی بازهم لشکر اسلام را آمادۀ حرکت به سوی بیزانس میکرد. و اسامه بن زید را که مثل نوادههایش خیلی دوست داشت و پدرش در مؤته به شهادت رسیده بود، به عنوان سپهسالار لشکر اسلام گماشت. هنگامی که بیماریاش شدت میگرفت، بیهوش میشد، و زمانی که به هوش میآمد، نخستین پرسشی که میکرد این بود که آیا لشکر اسلام رهسپار جنگ شده است؟ به لحاظ خدا بگویید، آیا کسی که در سکرات موت بسر میبرد، باید با این چیزها مشغول شود؟ سلطان مراد خداوندگار، که در مدرسۀ نبوت تعلیم یافته است، در راهِ پیامبر بزرگوار زندگیاش را نقطۀ پایان میبخشد. این سلطان عثمانی در میدان نبرد قرار دارد و جراحت برداشته است. پیش از آنکه جان به حق بسپارد، غازی میخال و غازی اورانوس به رسم آخرین خواست، از او میپرسند: «سلطان من، آیا امری دارید؟» سلطان بزرگ پاسخی میدهد که در صفحات تاریخ با حروف طلایی درج میشود: «از اسب پایین نشوید و شمشیرتان را در نیام مگذارید!» او نمیگوید «مرا به بورسه انتقال دهید، در آنجا دفن کنید و انتقام مرا بگیرید!». بلکه برعکس او با این گفتههایش در راهی که به شهادت رسید، تحرک و پویاییاش را به نمایش گذاشت. یکی از راههای دست یافتن به این افق، استقبال از مرگ با چهرۀ خندان است و چنان به سوی مرگ باید رفت که گویی به عروسی و عید میروی.
- استفاده از وارداتی که شعور جمعی را به همراه دارد: گاه ممکن است عالم درونی ما واژگون شده باشد. این تخریبات را با بودن در فضایِ پربرکت شعور جمعی میتوان اعمار کرد. گاه ممکن است در فضای منفیِ که قرار داریم، چشم و گوش و دست و پای خود ما به ما کفایت نکند. آنگاه به نیروی فراتر از نیروی خود دست می یابیم که در نتیجۀ آن از معنویت دیگر دوستان استفاده میبریم و با دستشان میگیریم، با چشمشان میبینیم و با گوششان میشنویم.
- کتابهایی را باید مطالعه کرد که معنویت ما را استوار نگهدارد: ما فقط با مطالعه و درکِ زندگی پرشکوهِ نخستینیان و صاحبدلانی که سرمشقِ این راه هستند میتوانیم آفاق اندیشۀ شان را بدست بیاوریم و از فضای خفهکنِ الفت و انسیت و از زیباییهای جذّاب دنیا رهایی یابیم.
- به منظور فعال و بانشاط بودن در اندیشۀ خدمت به ملت، با حس مسئولیتپذیری باید حتماً یک وظیفه را به دوش گرفت. آری، انسان در سایۀ این امر میتواند با افرادی که قصد خدمت به ملت را دارند گردهم بیاید، نتایج کارهای انجام یافته را بررسی کند و کارهای قابل اجرا را مطالعه و مذاکرده نماید. او لحظهای بیکار نمیایستد و پیوسته مشغول خدمت میباشد. وقتی او اینگونه تلاش به خرج دهد، خداوند شور و اشتیاق و به تعبیر دیگر، تحرک و پویایی او را پربرکت میسازد. حدیث قدسیِ «هرکه به من یک ذراع نزدیک شود، من به او یک قدم نزدیک میشوم، هرکه قدم زنان به سوی من بیاید، من شتابان به سویش میآیم» گویای همین حقیقت است.
کوتاهِ سخن اینکه، در روزگاری که یوغ در زمین گذاشته شده است، دلیرانی که همچو وظیفۀ زیبا را به شانه حمل کرده اند، نخست متوجۀ ارزشهایی خواهند شد که از راه تفکر بدست آورده اند... با رابطۀ موت، زوال و فنای دنیا را پشت سر خواهد گذاشت، حتی در درون زوال و فنا، راهِ هستیِ واقعی را به انسانها نشان خواهند داد... با دوستانی که در راه خدمت به ملت دوشادوش هم ایستاده اند، راههای هستیِ واقعی را به دیگران نشان خواهند داد، و در غم و خوشی آنها شریک خواهند شد و هر زمان و در هر کجا با آنها یکجا خواهند بود و در سایۀ این همزیستی از یک به هزاران دست خواهند یافت. این قهرمانان فتوّت که ممثلین وفای راستین هستند، به گونهای به سوی خدمت میشتابند که گویی به دیدار بزرگان و پیشوایان خود میروند، پیشوایانی که از آنها رنگ پذیرفته اند و آنها را راهبر و راهنمای خود برگزیده اند. و برای تحقق دنیایی که مژدۀ آن عصرها پیش داده شده است، چه بسا قهرمانیها و جانفشانیها را به نمایش خواهند گذاشت.
خداوند نسلهای ما را با احسان، کرم و عنایتش سرفراز گرداند! خداوند در این راهِ دشوار و توانفرسا و در این مبارزۀ بزرگ، با حول و قوتش از ما حمایت نماید! این وظیفۀ مقدس را به وسیلۀ ما و به وسیلۀ نسلهای بعدی استمرار بخشد! خداوند با پایدار ساختن دیناش، زندگان و مردگان را مسرور و خوشحال بگرداند!
- Created on .