هرج و مرج، تشكيل كادر، اردو و مكاتب
پرسش: در روزهاي اخير بازهم ميخواهند تركيه را به هرج و مرج بكشانند. اين وضعيت را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ: از سه صد سال بدينسو پيوسته ميخواهند تركيه را به هرج و مرج بكشانند. قوتهاي خارجي كه خوب ميدانند توان رويارويي با يك تركيۀ قدرتمند را ندارند، شب و روز در صدد آن هستند كه مردم آناتوليا را از ريشههاي روح و معنايشان بريده و از ميراث سرشاري كه از گذشته به ارث برده است دور ساخته از اصلش بيگانه كنند و بزرگترين بدي را در حق آنها روا دارند. اين نوع دسيسهها و دامها تازه نيستند. با اين تفاوت كه با توجه به ايجابات عصر و زمان شكل اين تعرضها، اين نقشهها و اين دوز و کلکها هم تغير كرده و به تناسب حالات موجود، سلاحهاي مرغوب در آن هنگام و بازيهاي معمول وقت، و شيوۀ دسيسهها و حمله بر روح ملت تغيير شكل داده است. در واقع تاريخ شروع اين دسيسهها به هشت قرن پيش ميرسد اما به خصوص در سه قرن اخير شناعتهای اعمال شده به روي آب آمده است.
كرم در داخل تنۀ درخت
در گذشته خطر، بيشتر بيروني بود؟ در جنگ جهانی اول و در جنگ استقلال دشمن معلوم بود و دشمني هم آشكارا جريان داشت. بهطور مثال جنرال انگليسي با دريافت خبر لگد مال شدن مرقد صلاحالدين در شام پس از به اشغال در آمدن استانبول با گفتن «اي صلاحالدين! اينك جنگهاي صليبي به پايان رسيد» و بدين طريق گويا شجاعتش را نشان داده و شكست عثمانيها را به عنوان پايان كار اسلام و پيروزي صليب اعلان ميكند. لذا در آن روزها دشمنان اين ملت معلوم و آشكار بودند. اما بعد از مدتي حملهها از درون آغاز شدند. به گفتۀ مؤلف رسايل نور: «در گذشته خطرات از بيرون ميآمدند. به همين خاطر مقاومت آسان بود. اكنون خطر از درون ميآيد. كرم، داخل تنۀ درخت راه يافت. اكنون مقاومت دشوار شد. ميترسم كه بنيۀ جمعيت تاب تحمل اين را نداشته باشد.. چون نميتواند دشمن را تشخيص دهد. بزرگترين دشمن جانش را دوست گمان ميكند. آري، ديگر هر طرف پر از انسانهاي خون آشاميشده است كه دم از «ملّت ترك» ميزنند و بيدرنگ شعارهايي چون «وطن، كشور، آرمان و بيرق» سر ميدهند و حتي همچون فدائيان «دين، ايمان و قرآن» عرض اندام ميكنند. اينان با سر دادن شعار «روح ملّي» بر سر راه ملّت چاه ميكنند و به هنگام بحث كردن از «ريشههاي روح» ريشۀ ملت را ميكنند و با بي روح و بي قلب ساختن جامعه بدون اينكه كسي را متوجه خود بسازند مخفيانهترين پلانهاي خود را به اجرا ميگذارند. اما ناگفته نبايد گذاشت هر كس را بالقوه خاين وطن دانستن و به هر كس به ديد شك و ترديد نگاه كردن هم درست نيست. آري، نبايد گرفتار پارانويا شد. ولي اين هم واضح و روشن است كه هميشه به محض رو به بهبودي گذاشتن كارها در تركيه، سلسلهاي از اغتشاشها و ماجراجوييها به صحنه آورده شده است. هيچ از ياد نميبرم كه در دهههاي شصت و هفتاد يكي از اقتصاددانان به همين مسأله جلب توجه ميكرد و ميگفت: «هر گاه تركيه كمي كمرش را راست كند و از بعضي موانع بگذرد و در بعضي از زمينهها قدرت مقابله با جهان را بيابد، عناصر بيروني فوراً دست به كار ميشوند و پارهاي از مهرهها و دست نشاندههاي داخلي را تحريك ميكنند؛ و فوراً در كشور فضاي ترور و ارعاب به وجود آورده و فضا را طوري جلوه ميدهند كه گويا هر چيز در حال از دست رفتن است.»
امروز هم تفاوتي با ديروز ندارد. عدهاي بازهم سناریوهای قيامت را مينويسند و آن بازيهاي بسيار خطرناكشان را به صحنه سوق ميدهند. چنانكه در بين جريانهايي مانند حجتيّه و جرياني كه جامعهشناسان آن را «پيشگامي هزارة اول» مينامند، مطرح است بعضيها آمدن مهدي و عيسي مسيح را به برهم خوردن و از بين رفتن توازن جهان پيوند داده و براي آمدن شخص و يا نظامي كه دنيا را نجات ميدهد به اين باور هستند كه بايد به حّد كافي خون ريخته شود. اينان از تاريكي توقع كمك دارند و گمان ميبرند كه نظم از بي نظمي بر ميآيد و در نتيجه به لزوم گسترش دامنههاي هرج و مرج، فتنه و فساد سراسر زمين ميانديشند. در حقيقت اين يك ياوه سرايي و يك ديوانگي است. كساني كه به اين چرت و پلاها باور دارند يا حرص، كين و نفرت چشمانشان را كور كرده است و نميبينند.. ويا اينكه هر كدام از اينها به چنان بيماري عقلي مبتلا شده است كه نيازمند معالجۀ عاجل اند. هیهات كه اين بيماران عقلي آنطور كه امروز بخش عمدۀ جهان را به درياچۀ خون مبّدل كردهاند براي به خاك و خون كشاندن كشور ما نيز هر راه را ميآزمايند. در واقع حالت كساني را كه به محض راست شدن كمر ملّت و احراز جايگاهي در دنيا، غوغايي به پا ميكنند نه با عقل و منطق ميتوان توضيح داد و نه با انصاف و حسّ ملّي و نه با هيجانهاي ديني.
هرج و مرج فقط هرج و مرج به بار مينشاند
پرسش: چگونه ميتوان اين هرج و مرج را پشت سر گذاشت؟
پاسخ: بعضي از افراد بيخبر از فرهنگ و دموكراسي نميتوانند تحمل كنند تا ديگران – كساني كه چون آنها نمي انديشند – از حقوق و آزاديهاي دموكراتيك را تحمل كنند. بالاخص اگر اينها افراد كناره گرفته و به دور مانده از دين باشند به هيچ وجه نميتوانند برداشت كنند كه مردم وظايف دينيشان را به جاي آورده، افكار و احساسات خود را تبارز دهند و اظهار هويت كنند. لذا اين بيهضمي و عدم تحملشان باعث شده است تا شب و روز به فكر مداخله باشند و دست به كاري بزنند. اگر فضاي عمومي به اقدام و دخالت دلخواهشان مناسب نبود فوراً اسباب و عوامل جنگ و نزاع را ايجاد ميكنند و به شكلي از اشكال زمينۀ اعمال بدشان را فراهم ميسازند. و در سايۀ كشمكشها و جنگها و آنارشیها زمينۀ به وجود آمدن يك حالت فوق العاده را مساعد نموده و با استفاده از اين حالت فوقالعاده ميكوشند تا نظام دلخواه خود را تأسيس كنند.
اما بعد از آن همه تجارب تلخ، هنوز هم به نكتهاي پي نبردهاند، و آن اينكه: نه در دنياي فزيكي و نه در زندگي اجتماعي، از هرج و مرج نظام به وجود نميآيد. هر چند منكران خلقت و پيروان تئوري پيدايش خود به خودي و نظريۀ تكامل ادعا دارند كه هرج و مرج به نظم منتهي ميشود، ولي تجارب زمان ما نشان ميدهد كه نظم زادۀ هرج و مرج نيست. ساختار اساسي طبعيت بر ضّد اين مدعا است و هرج و مرج فقط راه را به هرج و مرجهاي تازه باز ميكند. در زندگي اجتماعي نيز با اعتراضات، تحريك مردم و كشاندن آنها به كوچهها و جادهها و ريختن خون به هيچ وجه امنيت و آسايش تأمين نميشود و نظم به وجود نميآيد. بلكه بر عكس از كشمكش و بينظمي تنها كشمكش و بينظمي به وجود ميآيد.
متأسفانه عدهاي با ناديده گرفتن اين حقيقت ميكوشند تا اسباب هرج و مرج را فراهم كنند و سعي ميورزند تا كاري كنند كه مردم مسايلشان را به جادهها بكشانند و حّل آنها را از اين طريق بيازمايند. و تلاش به خرج ميدهند تا جامعه را گرفتار فتنهاي بسازند كه مقتول نفهمد چرا كشته شده است و قاتل نفهمد چرا كشته است. و با رفتن به سراغ يك مشت فرصت طلب آواره و سرگردان آنها را آماده ميكنند و با وعده و وعيدهايي آنان را به يك قاتل بي رحم مبدل ميسازند و شايد هم با استفاده از داروها و مخّدرات گوناگون آنان را به اهداف مشخص عيار نموده و هواي ترور را بر روح آنان حاكم ساخته، دست به جنايات متعدد ميزنند. و سپس هم چهار، پنج سرگردان ديگر را به صحنه آورده و توسط آنها مردم را دور هم جمع ميكنند و با بهرهبرداري از وضعيت رواني تودهها، مردم را به طغيان و سركشي تشويق ميكنند.
درد آور اين است كه ما در سه صد سال اخير از تاريخ مان بارها و بارها شاهد اين امر بودهايم. وقتي عدهاي ینی چرهای منحوس فرمانراويان خود را از قدرت خلع ميكردند و سردمداران و دولتمداران بزرگي چون حافظ پاشا را با خاتك زدنهاي دوامدارشان ميكشتند، همواره عين صحنهها و ماجراها را ديديم و كارهايي كه امروز انجام ميگيرد نيز اگر به لحاظي تداوم همان بازيها باشد اين بدان معنا است كه عين سركشيها و طغيانگريها با شكل امروزینش ادامه دارد. تغيير شكل نيز چيزي جز به معناي به پيش بردن عين آنارشي و بي نظمي با پوششي ديگر نيست تا مردم نگويند: «عين چيزها ادامه دارد.»
براي عبور از اين هرج و مرج لازم است تا آنانيكه دم از «دموكراسي، حقوق بشر و جمهوريت» ميزنند، خود به اين چيزها باور داشته باشند. منظور جملهاي كه براي اولين بار در مجلس ملّي و اعلاي نمايندگان تركيه به شكل «حاكميت بلاقيد و شرط از آن مردم است.» گفته شد و امروز با جملۀ «حاكميت از مردم است.» تصريح ميگردد، همان دموكراسي است. اين سخن اعلام ميدارد كه حاكميت از دست گماشتگان بعضي از قدرتهاي پنهان و خشونتگر گرفته شده و به ملت داده شده است. اگر در كشور ما خِرد دموكراسي موجود باشد، اين خرد و درك مستلزم آن است تا آرزوها و خواستهها نه در كوچه و بازار ويا در محلات كشمكش و نزاع بلكه در پاي صندوقهاي رأي و در مجلس مطرح گردند و به منّصه اجرا گذاشته شوند. مدام چنين است، همه به شمول افراد رسمي و غير رسمي مكلفند تا خود را در پاي صندوقها به نمايش بگذارند و با اسلوب دمكراتيك حرف بزنند. كسانيكه به راست بودن ارزشهایشان باور دارند به جاي بلعيدن ملتشان با توطۀها و دسيسه چينيها بايد مطابق اخلاق دمكراسي حركت نموده و بر اساس آن سياست گذاري نمايند. اگر چيز راست و درستي داشته باشند آن را به مردم عرضه نموده قناعتشان را حاصل كنند و زمينۀ فريب خوردنشان را فراهم نسازند. بدينطريق، با روش دموكراتيك به سوي اهدافشان بروند و در دل ملت هم جاي پيدا كنند.
پرسش: با استفاده از فضاي اين نوع هرج و مرج، تظاهرات و اعتراضاتي هم سازمان داده ميشود. تقريباً بعد از همۀ حوادث ادعا ميشود كه فرصت طلبان و تخريبگران افراد ديندار هستند. حتي با اين ادعا كه بعضي از آنها از دوستداران و علاقمندان شما هستند(!) ميكوشند نام شما را هم حتماً دخيل بسازند؟ ممكن است ديدگاههاي خود را در اين زمينه بيان كنيد؟
پاسخ: اقليت كوچكي كه با دين و دينداران دشمني دارند در هر فرصت اين كار را ميكنند و نيز ميخواهند از هدف دور بسازند، هم سياست «گل بينداز تا اثرش باقي بماند» را به اجرا ميگذارند و هم كينه و نفرتشان را نسبت به مؤمنان يكبار ديگر نشان دهند. در اصل، اين ملت گواه است كه ما هميشه طرفدار نظام و انتظام بودهايم. مردم آناتولي خوب ميدانند كه ما نه تنها خون يك انسان را نميريزيم، حتي يك مورچه را هم پايمال نميكنيم. دهها بار گفتهام كه ما تعهّد سپردهايم كه با بد خواهان خود نيز هميشه خوبي كنيم و در برابر ضارب بي دست و در برابر دشنام دهنده بيزبان باشيم و همواره بيدل باقي بمانيم. اين را دهها بار گفتهام و زندگاني من كه هر بخش آن در جلو چشمان مردم سپري شده است دليل اين امر است.
اجازه دهيد تا حادثهاي را كه قبلاً هم ذكر كرده بودم، در اينجا تكرار كنم: در روزهاي كه در مساجد به ايراد وعظ و خطبه ميپرداختم، يكي از دوستان ما آمد و گفت: «استاد، هر بار شما را روي آن منبر ببينم، گمان ميكنم كه هر لحظه ممكن است تيري بر پيشانيتان بخوريد. ميبينم كه شما تيري بر پيشاني خوردهايد و غرق در خون روي زمين دراز افتادهايد، من بسيار ميترسم!» باكمال آرامش و خون سردي به او گفتم: «من هميشه با آگاهي از آن خطر و با انتظار چنين حادثهاي بر منبر بالا ميشوم.» حتي در آن روزها از فراز منبر مسجد به دوستدارانم چنين گفته بودم: «اگر روزي مرا بر سر اين منبر بكشند، جسدم را به گوشهاي بیندازید و راه خانههايتان را در پيش بگيريد. اگر در چنين لحظهاي برخاسته و مرتكب اشتباهي شديد و عكسالعمل نشان داديد، حقم را به شما نميبخشم؛ دستم بر گريبانتان باشد و من در پيشگاه الله جل جلاله از شما بازخواست خواهم كرد!» آري، من به فكر زندگي و يا مرگ خودم نه بلكه بيش از همه به آرامش ملتم فكر كردم و در زندگي شصت و چند سالهام هيچ حركتي براي اخلال آسايش و امنيت از من سر نزده است. و در راه شكاف برنداشتن فضاي امنيت و رفاه، هرچه ميتوانستم انجام دادم.
بهطور مثال، در «اسكودار» سخنراني ميكردم، مأمورين استخبارات گفتند زير منبر بمب جا به جا شده است. من اين نوع مرگ را شهادت ميدانم اما من با ملاحظاتي چون به وجود آمدن فضاي رعب و وحشت و سراسيمگي در مسجد وكشته شدن انسانها و افتادن بهانه به دست عدهاي براي تحريك مردم و كشاندن آنها به جادهها از وعظ و ارشاد منصرف شدم. بعد از مدتي دوباره به وعظ و نصيحت آغاز كردمو. در مسجد سليمانيه هم خبر شدم كه عين سؤ قصد پلان شده است. به خاطر امنيت جان مردم و تأمين آسايش در آنجا نيز به موعظههايم پايان دادم.
بلي، اسلوب عمومي ما اين است: تا جاييكه در توان ما است هميشه تمثيل كنندگان امنيت و آرامش بوده و هيچگاه از بينظمي و هرج و مرج جانبداري نكردهايم. حتي مورچهاي را كه ما را نيش زده است نكشتيم، هرچند كوشيديم از شرش در امان بمانيم و به برخوردار بودن هر جاندار از حق زندگي باور داشتهايم و داريم. اگر ديگران گمان ميكنند كه ما به شكلي ديگر حركت ميكنيم و به گونۀ ديگر فكر ميكنيم و ملاحظات متفاوتي در بارۀ آنها داريم، معلوم ميشود كه آنها مسلمان را هيچ نشناختهاند. معلوم ميشود كه آنها چند انتحار كننده را ميبينند و فقط با در نظر داشت چند تروريست حكم صادر ميكنند. و رفتار انسانهاي بينصيب از اسلام را با رفتار كساني كه واقعاً به اسلام دل دادهاند درهم ميآميزند. حال آنكه بارها و بارها گفتهام آنانيكه آگاهانه به اعمال تروريستي آلوده شدهاند نميتوانند مسلمان حقيقي باشند. دهها بار اظهار داشتهام كه جنايت، جرم بسيار شنیعی است و قرآن كريم نيز كشتن يك انسان را برابر با كشتن كل انسانها ميداند و آنانيكه به نام دين مرتكب جنايت ميشوند چهرۀ درخشان اسلام را مكدّر ميسازند در حاليكه هيچكس حق چنين كاري را ندارد. بر علاوه، اين راهم چندين بار شرح دادهام كه بنابر عقيدۀ ما افراد به تنهايي نميتوانند هيچ كس را مجازات كنند و مجازات كار دولت و نهادهاي دولتي است. اما متأسفانه عدهاي كه جز فساد و بزه كاري هنري ديگر ندارند با در نظر داشت چند نمونۀ بد ما را هم آنطور ميبينند، و آنطور تعبير ميكنند و آنطور نشان ميدهند و گويا انتقام ميگيرند.
تلاشها براي درگير ساختن با نظاميان
پرسش: استاد بزرگوار! هرگاه مشكلي با اردو يا فرماندهان مطرح بود بازهم بعضي از حلقات فوراً نام جناب عالي را ميگيرند و ميكوشند مسأله را به شماهم پيوند بدهند. اين امر را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ: كسانيكه بهطور جِبّلی در برابر دين و دينداران موضع گرفتهاند در صدد آنند كه ما را نيز به خاطر هويت ديني مان و شايد هم به اين فكر كه فايدهاي به دين داشته باشيم بزنند و سركوب كنند. آناني را كه ميتوانند به نفع ملّت كار و فعاليتي داشته باشند به ارتجاع و كهنه پرستي متهم نموده، سركوب ميكنند و جلوشان را ميگيرند. حتي بسياري از اينها وقتي از «مسلمان راديكال حرف ميزنند» و با به كار بردن اصطلاح «دينداران افراطي» به سخن گفتن از دستۀ خاصي از مسلمانان تظاهر ميكنند، در واقع مستقياً خود اسلام را هدف ميگيرند، اما از آنجايي كه نميخواهند آشكارا بر اسلام حمله كرده و دشمنيشان را با مسلمانان اظهار نمايند به گفتن «اينها و آنها» بسنده ميكنند. و براي خالي كردن كينه، نفرت، تحمل ناپذيري و حسادت درونيشان منتظر از بين بردن افراد به خصوصي هستند و براي عملي ساختن اين نياتشان نيز ميكوشند به پشتوانۀ قويتري تكيه كنند. به عبارت بهتر ميخواهند ما را با گروهي درگير بسازند كه گمان میکنند ما توان دست و پنجه نرم كردن با آنها را نداريم و با خوردن يك ضربۀ كاري از آنها دوباره نميتوانيم كمر خود را راست كنيم. اخبار سراسر دروغ و افترأ به نشر ميسپارند، در رابطه با ما جار و جنجالهاي مرتجع بودن را به راه مياندازند و هميشه اين افتراء را به پيمانۀ وسیع به حيث وسيلۀ بدگويي سركوب و نا بود سازي استفاده ميكنند. و به هنگام دست زدن به اين نوع اقدامات نيز جامعه را دچار رعب و هراس ساخته و با به وزش در آوردن باد «زنهار! اينها خطرناك اند» ميكوشند بعضي از ارگانهاي دولت را مخالف ما نشان داده و بعضي از مأمورين دولت را نيز عليه ما بشورانند.
به باور من انسانهاي عاقل و با فراستي كه با دسترنج و عرق جبينشان به جاهاي مهمي رسيدهاند فريب آن بدنيتان را نميخورند و اغفال نميشوند. آنطور كه تا كنون به پيمانۀ وسيعي فريب نخوردهاند، آرزو دارم انسانهايي كه اين همه درس خوانده و اين همه تجربه كسب نموده – وبه گفتۀ مردم – سرد و گرم روزگار را چشيدهاند، خدمات بسيار مهّمي را كه به نفع جامعه و به نفع آيندۀ ملّت ارائه ميگردد، ناديده نگيرند و به ادعاي بعضي مفترئان آنها را محكوم به عدم نسازند، بلكه بر عكس مخالفت با انسانهاي دل دادهاي را كه چيزي جز فلسفۀ خدمت به مردم آنان را دورهم جمع نكرده است و مخالفت با فعاليتهاي مفيد و ارزندۀ آنان را، مخالفت با آيندۀ درخشان ملّت ميدانند.
از جانب ديگر آنطور كه در صحبتها و مصاحبههاي گوناگون بارها به عرض رساندهام، من عاشق عسكري هستم. ملاحظاتم در بارۀ اردو نيز از گذشته تا كنون چنين بوده است و همه از اين امر با خبرند. با آنكه سربازي من به اواخر 27 مارچ و روزهاي بسيار سختي مصادف بود، اما آن روزهاي دشوار نتوانست ذهن مرا در بارۀ سربازي تغيير دهد. در دوراني كه آشوبها تازه فروکش كرده بود به حيث سرباز «تالات آيدمر» انجام وظيفه كردم. در آن وقت شدّت، سختگيري، قهر و غضب وجود داشت. در سطوح فرماندهان بزرگ هميشه تغيراتي رخ ميداد. بعضي از افسران مخالفان خود را وادار به تسليم ميكردند و اگر سلاحشان را بر زمين نميگذاشتند به قصد تهديدشان هوا پيماها را بر فراز سرشان به پرواز در ميآوردند. در آن شرايط دشوار سعي ميكردم نماز و روزهام را قضا نكنم اما سحور و افطار كردن با بيسكويتهايي كه در جيبم ميگذاشتم نيز برايم بسيار سخت تمام ميشد. ولي همۀ آن شرايط سخت نتوانست ذرهاي فكر منفي نسبت به آن نهاد، در من ايجاد كند.
به همين خاطر، باري گفته بودم: «اگر همين اكنون به سربازي فرا خوانده شوم، شاد و خندان خواهم رفت.» باز هماظهار آمادگي ميكنم. تقريباً در آستانۀ هفتادمين سال زندگيام قرار دارم. اگر امروز دعوت كنند، بي درنگ خود را در آغوش وظيفۀ مقدس سربازي خواهم انداخت ولي خواهم گفت: «در رگهاي قلبم استند وجود دارد و مرا وادار به كاري نكنيد كه بر قلبم فشار بياورد. كه بر آن فشار وارد كند. بهطور مثال «مرش مرش» نگوييد، ضبط و فرود ندهيد. اما آماده هستم در کاغوشهای 25 نفري بمانم و در تختخوابهاي چند طبقه بخوابم و دوشادوش سربازان ديگر دست در قروانه فرو كنم. من وقتي براي اولين بار اين احساس خود را به زبان آوردم از طرف بعضي از مطبوعات مورد انتقاد قرار گرفتم. آنها گفتند: «اينقدر علاقه و محبت زياد هم لازم نيست.» سخنانم هرچند با لطيفه همراه باشد بازهم دل آنها پر از عقده است. انسانها بالعموم اردو را پاسدار وطن ميدانند، به نظر من اردو امينترين محافظ همۀ مقدسات، گذشته، فرهنگ ملي، حريّت و امنّيت است. بنابراين هميشه ميخواهم اردو را با تقدير و احترام ياد كنم.
آن طور كه احساس و انديشۀ من در بارۀ اردو چنين است، در خصوص عناصر اساسي دولت نيز بر اين باور هستم كه نبايد بد و بيراه گفته شود. به نظر من هر كسي كه ميخواهد در بارۀ نمايندگان دولت، چون وكلا، وزرا، نخست وزير و رييس جمهور حرفي بزند بايد قبلاً سخنانش را خوب بسنجد و بعداً حرف بزند. به باور من با هر كس بايد مؤدبانه رفتار شود، حيثيت و غرورش محافظت گردد و هيچ كس تحريك نشود. به خصوص به عزت و شرف پيشوايان و رهبران مردم و افرادي كه جايگاه خاصي دارند بايد بيشتر دقت شود و با ادب و احترام بيشتري با آنان رفتار شود. زيرا بياحترامي به آن انسانها و رنجيده ساختن خاطرشان فقط به حيثيت يك شخص بر نميخورد، بلكه به اعتبار و جايگاه مؤسساتي كه آنان از آنها نمايندگي ميكنند لطمه ميزند. و همينطور احترام به آنان نيز به معناي احترام به نهادها و جوامع منسوب به آنان ميباشد.
به همين خاطر در يكي از مصاحبههايم اظهار داشتم كه با ديدن كمر خميدۀ اردل پاشا، همسر و دخترش روي چوكي متهمان بسيار اندوهگين شدم و از آن اسلوب اعمال شده انتقاد كردم و به اين فكر افتادم كه بدون ناديده گرفتن حقوق و مقررات، ميشد از روش نرمتري كار گرفت و كمتر توهين و تحقير كرد... آري، بر كرسي نشستن حق و عدالت بسيار مهم است و در برابر عدالت همه يكسان هستند. اما در اين بين حيثيت و كرامت افرادي كه قرباني پيش داوريها شده و با آنان سليقهاي رفتار شده است نيز مطرح است، به نظر من لازم است تا ايجابات اين هر دو بدون خلط شدن با يكديگر در نظر گرفته شود و رعايت گردد.
حادثۀ ذيل، حقيقت مزبور را تقويت ميبخشد: روزي حضرت عمر والیانش را در مسجد الحرام جمع كرد و در محضر عام آنان را به محاسبه كشاند و به شكايات مردم گوش فرا داد. يكي از حضّار ادعا نمود كه فلان والي او را به ناحق صد دّره زده است. حضرت عمر پس از تحقيق و بررسي دستور داد كه والي قصاص گردد و صد دّرهاي كه زده است بر خود او زده شود. در اين هنگام حضرت عمرو بن عاص لب به سخن گشود و گفت: «اگر اين كار را بكني، شكايتها به پايان نخواهد رسيد و بعديها نيز عيناً اين روش تو را به اجرا خواهند گذاشت و بدين منوال مديريت اعتبارش را از دست خواهد داد و مردم به سران و رهبرانشان اعتماد نخواهند كرد.» با شنيدن اين سخنان، حضرت عمر حضرت عمر بن عاص را حق به جانب دانسته و قضيه را به گونۀ بهتري حل نمود.
در بين اسراي به دست آمده از يكي از جنگها دختر جوانمرد مشهور، حاتمطايي نيز حضور داشت. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) با او بسيار مشفقانه رفتار كرد و به احترام پدرش جزاي قبيلۀ طايي را بخشيد و سپس خطاب به اصحاب كرام فرمود: «عزيز يك قوم را هرچند دچار ذلت و خواري هم شده باشد گرامي بداريد و احترام كنيد.»
از اينرو من به هيچ وجه حملات لفظي يا كتبي بر بزرگان دولت ويا افراد فاميلشان را تصويب نميكنم و گفت و گوها و پروپاگندهای به نشر رسيده از طريق رسانهها و انترنت را درست نميدانم.
و به خصوص به كار بردن و به نشر سپردن الفاظي را كه اردو، فرماندهان و رجال دولت را جريحه دار ميسازد تأييد نميكنم. آن طوركه اين نوع اعمال بد و غير مشروع را درست نميدانم، صدور اينگونه حركات زشت را از دينداران حقيقي نيز بعيد ميدانم.
فراتر از آن اگر بفهمم كساني ساليان سال بر من بدي روا داشته، ناسزا گفته و گناهان گوناگون مرتكب شده اند، هرگز فكر نميكنم و نميتوانم فكر كنم كه جناياتشان را بر ملا ساخته و آنان را در جلو خانوادۀشان خجل و سر افكنده كنم و در پيش زن و فرزندشان خوار و رسوا بسازم. زيرا در اسلام وظيفهاي به نام فاش ساختن عيب انسانها وجود ندارد. حتي انسانيكه شاهد گناه بزرگي چون زنا بوده است، مجبور به گواهي دادن و اداي شهادت نيست. اگر چهار شاهد در شهادت متفق باشند مجرم مجازات ميشود اما اين بدان معنا نيست كه گواهان ثواب به دست بياوردند. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) در اين نوع حوادث هميشه راه مخفي نگه داشتن قضيه و حتي المقدور كتمان آن را برگزيده است. در بين وظايف ما و در جمع ضوابط مربوط به محاسن اخلاق، مادهاي به نام جستجوي عيوب انسانها و رازگشايي و خجل ساختن آنان وجود ندارد. بلكه بر عكس تجسّس خطاها و كاستيهاي ديگران، پرده برداري از گناهان و تحقير مردم در دين ما بياخلاقي محسوب ميشود.
بنا براين، نشراتي را ويا به عبارت بهتر حملاتي را كه عليه رجال دولت چون وكلا، وزرا، فرماندهان و سرلشكران صورت گرفته است بسيار توهين آميز، زشت و ناشايست ميدانم. و ادعاي به نشر رسيدن اين نوع اخبار توسط مسلمانان واقعي را نيز تلاشي براي درگير ساختن آنها با مقامات دولتي به ويژه اردو ميشمارم.
نفوذ در نهادهاي دولت:
پرسش: از نفوذ كردن شما يااز تصميم شما به نفوذ كردن در بعضي نهادهاي دولت بحث ميشود؟
پاسخ: متأسفانه كساني كه حاكميت ثبات و استقرار را در تركيه نميخواهند و نميتوانند آرامش و امنيت به وجود آمده با هزار ويك مشكل را تحمل كنند و از هضم پيشرفتها و انكشافات مفيد عاجزند، براي متوقف ساختن گامهاي برداشته شده به سوي دموكراسي، اين ادعا را به حيث يك ابزار استفاده ميكنند. يك مشت اقليتي كه پيشرفت ملت را عقبماني خود دانسته و انسانهاي وظيفه شناس را خطري براي آيندۀ خود ميپندارند، گاهگاهي در زمينۀ بسته شدن راههاي درآمد و از دست دادن مقام و موقفشان دچار هراس و نگراني ميشوند و از ترس اينكه پستهاي از دست دادۀشان را دوباره به دست نخواهند آورد، دست به چنين اقداماتي ميزنند. زياد شدن كساني را كه مخالف زندگي بيقيد و شرط و بهيمانۀ آنان هستند و اين شيوۀ زندگاني را زشت و کریه ميدانند، مانعي براي رفتارهاي آزاد و كامروايي و خوشگذرانيهاي خود ميشمارند. و سپس با پوشاندن لباس فكر و نظريه بر حواس شيطانيشان به ياوه سرايي پرداخته و با ولولۀ «خطر ارتجاع وجود دارد؛ فلانيها همه جا را پر كردهاند.» فضا را متشنج ميسازند. اين سخنان را به حدي تكرار ميكنند كه سر انجام در مسألۀ ارتجاع گرفتار نوعي اختلال روحي و رواني شده و هر كسي را كه خارج از دايرۀ آنها است دشمن رژيم و «بيگانه» ميبينند و اين بيماري روحي سراسر وجودشان را فرا ميگيرد.
ثانياً، ما هم افراد اين دولت هستيم؛ من يك آناتوليايي اصيل و واقعي هستم. من به هيچ وجه نتوانستم نژاد پرستي وابسته به خون، رگ و كاسۀ سر را تصويب كنم! توراني هم نیستم. اما ملتم را در عاشقانه دوست دارم. اگر يك انسان افراد ملتش را براي داخل شدن در بعضي از مؤسساتيكه مربوط به مملكت خود اوست تشويق كند، كار به جايي كرده است و اين هرگز به معناي رخنه كردن نيست. هم انسانهاي تشويق شده و هم آن مؤوسسهها به اين كشور تعلق دارند. رخنه كردن به معناي مقصود را، در دورههاي معيني، افرادي كه از مّلت ترك نبودند انجام دادند. حتي خود را به جاهاي خاص رساندند. شايد در پشت نگرانيهاي فعلي نيز انديشۀ فاش شدن آن رخنه گريها وجود داشته باشد. از جانب ديگر ناگفته نبايد گذاشت كه اين ادعاها بخشي از يك جنگ رواني است. بعضيها تهمت «از اين جناح و آن جناح بودن را» به حيث عنصري براي تهديد، باجگيري و ارعاب رجال دولت استفاده ميكنند و افرادي را كه ميتوانند كارهاي مفيدي انجام دهند به عقب ماندگي متهم ساخته، سركوب ميكنند و راهشان را ميبندند. و بدين وسيله حكومت را هم تحت فشار قرار داده و مانع بعضي از كارهايش ميشوند.
آري، فردي از افراد يك مّلت به مؤسسهها و نهادهايي كه به خاطر ملتش ساخته شده است رخنه نميكند. بلكه به عنوان يك حق مسلّم، به عضويت آن در ميآيد. به عضويت دواير ملكي و عدلي در ميآيد؛ وارد استخبارات ميشود و در وزارت خارجه كار ميكند. نبايد فراموش كرد آنانيكه ادعاهايي چون سازماندهي كردن، رخنه نمودن و زياد شدن را به راه مياندازند و بدين وسيله در پي سركوب انسانهاي وظيفه شناس هستند تقريباً در همۀ ادوار تاريخ در پشت اين نوع اتهامات پنهان شده و با گمراه ساختن اذهان و اهداف، براي ترويج فلسفۀ خودشان به جاهاي معيني رخنه نموده، سازماندهي كرده و شاخ و برگ دوانده اند.
پرسش: در عقب مكتبهاي دوستي هميشه يك نيروي خارجي جستجو ميشود؟ و ادعا ميگردد كه بدون آن چرخ آسياب نخواهد چرخيد؟ چه پاسخي به اين ادعاها ميدهيد؟
پاسخ: از آنجاييكه مؤسسان و ترويج دهندگان اين مكاتب انسانهاي دينداري هستند، آنانيكه در دلشان تخم دشمني را نسبت به دين، ايمان، روح ملّي واصالت و ريشههاي معنوي پرورش ميدهند، نميتوانند موفقيت دينداران را هضم و تحمل كنند لذا به پخش و نشر اين نوع ادعاها اقدام ميكنند. كسانيكه تا كنون نتوانستهاند كار چنداني براي ملّت ما انجام دهند و به نظر نميرسد كه براي فرداها نيز كاري انجام داده بتوانند و فقط در فكر «در كجا ميتوانم ويلايي به چنگ بياورم؟» بسر ميبرند از روي بخل و حسادتشان تهمت ميزنند. افزون بر آن اينها معناي فداكاري در راه ملت و وطن را نميدانند از اينرو نميتوانند بفهمند كه مردم آناتوليا با چه فداكاريهايي به كار اين مكاتب تداوم ميبخشند.
صد بار گفتيم كه اين مكاتب متعلق به يك شخص نبوده بلكه از آن ملتند. و آب آسياب نيز از سينۀ پاك و زلال آناتوليا ميآيد. اما ميبينيم اگر صد بار ديگرهم توضيح دهيم بازهم كساني كه معناي فداكاري و دادن بدون گرفتن را نميفهمند از درك اين خدمت بزرگ عاجزند و با بخل، حسادت و كينۀ پوچ و بيمعنا فكر خشكاندن آن را در سر ميپرورانند.
اگر واقعاً ميخواستند بفهمند آب آسياب از كجا ميآيد، بايد آب را از زميني كه فواره زد تعقيب ميكردند؛ اي كاش اين كانال را از نقطهاي كه چرخها به چرخش آغاز كردند، قدم به قدم تعقيب مينمودند.
اگر پيشداور نميبودند و نيت سوئي نميداشتند آنها هم ميديدند كه نيرو و قدرت موجود در عقب اين فعاليتهاي آموزشي، درست خود همان نيرويي است كه در روزگارانی ملّت ما را به استقلال و پيروزي رساند. اين مكاتب ثمرههاي دل ملت ما است، ملتي كه فداكاريهاي جنگ استقلال را امروز به شكل ديگر به نمايش گذاشته است. و منبع اين مكاتب نيز دلهاي آنان ميباشد.
در حقيقت همه به شمول دوست و دشمن اين حركت دلدادگان را تقدير ميكنند. اين حركت در سطح جهان پذيرفته شده و مورد استقبال قرار ميگيرد، اما نه سر دارد، نه بازو، نه سازمان دارد و نه عضو. شما فقط توضيح ميدهيد، ملت تأييد ميكند و معقول ميداند و هركس در جاييكه هست، مشعلي ميافروزد. مردم ميگويند: «ما فرزندان يك ملّت بزرگ هستيم. زماني معلّم جهانيان بودهايم. اكنون چرا در يك دنياي تنگ و در لاك خود مان محصور بمانيم؟ چرا خود را به دنيا معرفي نكنيم و زبان خود را ياد ندهيم؟ چرا اين زبان زيباي ما يك زبان بينالمللي نباشد؟ چرا خارجيهايي كه به كشور ما ميآيند تركي حرف نزنند؟» چنين ميگويند و مستلزمات اين طرز تفكر را عملي ميسازند. ملت ترك كمر بسته است تا از زاويهاي ديگر و با مبارزه وسعي و تلاشي تازه كه گويا در سطح يك مبارزۀ ملّي است، خود را مطرح نمايد و بشناساند. گذشتۀ خود را و فرهنگ خود را به دنيا معرفي ميكند.. آري، نه با تحميل و اجبار بلكه با رفتارها و اداهاي تقدير شدهاش وبا استعداد والاي تمثيلش خود را معرفي ميكند و اتباع دهها كشور، مردم آناتوليا را با تقدير و تحسين استقبال ميكنند و به رغم تعقيبهاي بسيار جدّي سازمانهاي استخباراتي هيچ كدامشان عليه اين كار نيستند. اگر غمازيها و سخن چينيهاي يك مشت بي خبر در تركيه به آنجاها نرسد، يك كلمۀ منفي در بارۀ مكاتب گفته نخواهد شد.
طوري كه ديروز در تلويزيون ديديد، وزير خارجۀ افغانستان تركي صحبت ميكرد و «مكاتب دوستيِ» موجود در كشورش را به آسمانها بالا ميبرد. در گذشته نيز رييس جمهور يكي از كشورها طيّ تماس تلفنياش با نخست وزير و وزير امور خارجۀ ما اظهار داشت و گفت: «در اينجا متشبثين تركي مكاتب باز كردهاند، اين مكاتب ضامن آيندۀ ما هستند. لطفاً در اينجا نيز يكي دو مكتب باز كنيد! «چنانكه اين خبر در مطبوعات بازتاب يافت. دنيا به ارزش و جايگاه اين مكاتب و فعاليتهای موجود در راستاي گفتوگوي تمدنها پي برد. اما در درون عدهاي هنوز هم براي نفهميدن و نشنيدن اصرار ميروزند. چه بگويم پروردگار سبحان با لطف و عنايت و هدايتش افق آنان را نيز باز كند و اين خدمتها را كه به نفع مردم ما انجام مييابد آن طور كه هست و با همۀ اعماقش به آنها نيز نشان دهد...
تو هم بيا:
پرسش: در برابر همۀ اين چالشها وظيفۀ ما چيست؟
پاسخ: در همين آغاز بايد پذيرفت كه حمله كردن و سركوب نمودن به طبعيت و سرشت بعضيها تبديل شده است. چه كنيم، خداوند به ما دنداني براي گاز گرفتن انسانها و يك پنجۀ وحشي براي دريدن آنان نداده است! پس ما بايد در برابر رنجها و مشقات اين راه صبر كنيم و فوراً دچار خفقان نشويم. چنانكه به باور و عقيدۀ ما مقابله بالمثل يك قاعدۀ ظالمانه است. بي دست بودن در برابر ضارب، بي زبان بودن در برابر دشنام دهنده و بي دل بودن در برابر سنگدلان از مهمترين اساسات مسلك ما است.
آري، هركس آنچه را به نمايش ميگذارد كه طبعيت و سرشتش مستلزم آن است، بعضيها به اقتضاي سرشت خود بر اين و آن حمله نموده و هر كه را كه در مقابلشان بود سركوب ميكنند، در اين هنگام وظيفۀ ما اين است كه احترام سرشت و طبعيت خود را حفظ كرده و اسلوب پاك و نزيهمان را پاس داريم. اسلوب ما ناموس ما است، شخصيت معنوي ما است، آيينۀ ما است. ما تا كنون همواره شعرهاي دوستي سروديم، در راه دوستي خنديديم و در راه دوستي گريستيم. و هميشه گلهاي محبت چيديم؛ تنها از نفرت، متنفر شديم با هيچ كس دشمني نپرورديم و هيچگاه هوس ريختن خون را به دل راه نداديم. ريختن برجادهها و ايجاد آشوب و هرج ومرج را اهانت به وطن و ملت دانستيم، هميشه در كنار امنيت و ثبات جاي گرفتيم. انشاءالله بعد از اين نيز همين اسلوب خود را حفظ خواهيم كرد و دل خود را به همگان باز نگه خواهيم داشت.
چنانكه ميگويند: بعضيها هرچه به دهانشان ميآمد به حضرت مولانا جلالالدين رومي ميگفتند و او را توهين و تحقير ميكردند. باز روزي يك شخص بيادب نامۀ اهانت آميزي نوشته و گفته بود: «تو آغوشت را به روي كفّار نيز باز ميكني، با آنها نشست و برخاست داري؛ به گنهكاران نيز ميگويي «بيا» ... با اين اعمالت عزّت دين را لكّه دار ميسازي و از جايگاه و منزلت اسلام ميكاهي.. حضرت، نامه را باز ميكند و ميخواند وبا نثار يك تبسّم فقط يك جمله در پشت كاغذ مينويسد و ميفرستد. حضرت مولانا در آن يك جمله گفته بود: «تو هم بيا، آغوشم به روي تو نيز باز است!» لذا مقابلۀ ما نيز در همين سطح بايد باشد و هركس بتواند جايگاه خاصي براي خودش در دل ما بيابد.
اين راهم بايد علاوه كرد كه اگر نتوانستيم از شر دشمنان صلح و آرامش كشور و از شر كساني كه قصد دارند مفيدترين فعاليتهاي حركت اين دل دادهگان را منهدم ساخته و با ايجاد آشوب و هرج و مرج، آرامش ملت را برهم بزنند، در امان بمانيم، يكي از راهكارهاي ما در برابر آنان روي آوردن به دعا و حواله كردن آنان به الله جل جلاله است. بعضاً دلم ميخواهد دعاي بد كنم و بگويم: «پروردگارا! آن طور كه نخستين پدرانشان را به زانو در آوردي ابوجهلها، عتبهها وشيبههاي عصرما را نيز به زانو در بياور..»
اما در چنين مسألهاي هم سعي ميكنم اسلوبم را حفظ كنم، لذا اين چنين دعا ميكنم: «بار الها! اگر هدايتشان را مراد فرمودهاي، هادي جز تو نيست، هدايتشان كن و آنان را نيز به افق انسانيت برسان، قلبهايشان را ملايم كن، دشمنی با دين را از دلهالشان بركن و قلبشان را با دوستي وطن و ملت آباد بساز. اما اگر اين مرادت نباشد و آنان هم لايق اين نباشند، آنگاه دمار از روزگارشان بركن و ما را از شّرشان نگه دار.»
- Created on .